۱۰۶٬۸۲۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ی ' به 'هی ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ها ' به 'هها ') |
||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
نویسنده میگوید: ملول شدن از «فرعون» و «ظلم» و ستم او، ملول شدن از «گلایههای» بیاساس مردم و ضعف و نالههای آنها و ملولی از دست «دیو و دد». این ملالتها نشان از عمق و گستردگی یک انسان دارد. بدیهی است مولانا از ملالتهای خود سخن میگوید، ملالتهای یک عارفِ ژرف و عمیق. ملالتهای یک عارف از نوع ملالتهای مردم ساده و بی فکر نیست. ملالتهای ریشهای است، چنانکه از متن ابیات پیداست، ملول شدن از حضور استبداد است. ملول شدن از فرعون و تفرعنِ حاکم بر فردِ حاکم و از ستمها و بیدادهای گستردهی اوست. ملول شدن از بیفکری مردم و مردم بیفکر است. ملول شدن از نق زدنها و غر زدنهای بیجا و بی مایه است. ملول شدن از دیو و دد است. ملول شدن از فقدان انسانیت و ملول شدن از ناراستی و بی صفایی مردم است <ref>مقدمه، صص 13-12</ref>. در عین حال در ادامه متذکّر میشود که ملالت مولانا به این سه خلاصه نمیشود و بر این اساس در طول بحث به دیگر موارد آن اشاره میکند. | نویسنده میگوید: ملول شدن از «فرعون» و «ظلم» و ستم او، ملول شدن از «گلایههای» بیاساس مردم و ضعف و نالههای آنها و ملولی از دست «دیو و دد». این ملالتها نشان از عمق و گستردگی یک انسان دارد. بدیهی است مولانا از ملالتهای خود سخن میگوید، ملالتهای یک عارفِ ژرف و عمیق. ملالتهای یک عارف از نوع ملالتهای مردم ساده و بی فکر نیست. ملالتهای ریشهای است، چنانکه از متن ابیات پیداست، ملول شدن از حضور استبداد است. ملول شدن از فرعون و تفرعنِ حاکم بر فردِ حاکم و از ستمها و بیدادهای گستردهی اوست. ملول شدن از بیفکری مردم و مردم بیفکر است. ملول شدن از نق زدنها و غر زدنهای بیجا و بی مایه است. ملول شدن از دیو و دد است. ملول شدن از فقدان انسانیت و ملول شدن از ناراستی و بی صفایی مردم است <ref>مقدمه، صص 13-12</ref>. در عین حال در ادامه متذکّر میشود که ملالت مولانا به این سه خلاصه نمیشود و بر این اساس در طول بحث به دیگر موارد آن اشاره میکند. | ||
نویسنده در بخش ملال چیست؟ بیان میکند که ملال گاهی از | نویسنده در بخش ملال چیست؟ بیان میکند که ملال گاهی از داشتهها و گاه از ناداشتهها میخیزد و در عبارتی دیگر میگوید: وقتی که زندگی از معنای واقعی تهی باشد، وقتی که داشتهها کاملاً یکنواخت و تکراری و بدون هیچگونه تغییری خوشایند باشد ملال رخ میدهد. ملال با تکرارهای بی معنا و خالی از محتوا پدیدار میشود <ref>متن، ص 24</ref>. نویسنده در بخشی از همین فصل مینویسد: در خصوص چیستیِ ملال حرف زیادی وجود ندارد، زیرا چیستیِ آن به خوبی معلوم و مفهوم نیست بر این اساس تعریفی خاص و واحد هم نمیتوان برای آن آورد. شاید هرکسی از آن چیزی خاص بفهمد که چندان با فهم دیگری در این باره یکسان و یکدست و حتّی موافق نباشد. در آثار حکمی و فلسفی نیز تعریفی ثابت و محکم از این واژه وجود ندارد با این حال برخی دست به توصیف ملال زدهاند و به گونهای که آن را میفهمیدهاند آن را وصف نمودهاند. داستایوسکی ملال را رنجی بیرحمانه و درعینحال وصفناپذیر گفته است <ref>متن، ص 26</ref>. | ||
در فصل در جستجوی انسان مولانا ملالت خود را به نمایش میگذارد و از دیو و دد خسته است و در جامعه به دنبال انسان میگردد، این امر ما را به یاد [[دیوجانوس]] میاندازد که در روز روشن با شمعی به دنبال انسان میگشت، [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] نیز از جماعتِ دیوسان و ددمنش ملول است و به دنبال انسان میگردد، انسانی که بر خود مسلّط باشد و واقعاً متناسب با این نام باشد. در این فصل نیز در همین رابطه میگوید: وقتی جستجو میکنیم، مییابیم که اصل و اصیل ملالت نمیآورد، عرفان و معرفت ملول نمیسازد، از زیستن با عارفان و همراهی با دلهای پرصفای ایشان کسی سیر و خسته نمیشود. این است که سخن ایشان که از عمق سویدای دلِ پختهشان برآمده در همه کارگر میافتد و اثر میبخشد. شیوخ نامور ما همگی چون مولانا و شیخِ مذکور در سخن مولانا چراغ به دست در روز گرد شهر در گردش بودند تا به انسان برسند، چرا که عرفان و معرفت گوهری است که برازندهی انسان است و تنها انسان است که غیر از حق را نسیان کند و به آنچه که حق است انس یابد و امروزه کجاست آن نسیان مطلوب و انس عارفانه؟! <ref>متن، ص 46</ref>. | در فصل در جستجوی انسان مولانا ملالت خود را به نمایش میگذارد و از دیو و دد خسته است و در جامعه به دنبال انسان میگردد، این امر ما را به یاد [[دیوجانوس]] میاندازد که در روز روشن با شمعی به دنبال انسان میگشت، [[مولوی، جلالالدین محمد|مولانا]] نیز از جماعتِ دیوسان و ددمنش ملول است و به دنبال انسان میگردد، انسانی که بر خود مسلّط باشد و واقعاً متناسب با این نام باشد. در این فصل نیز در همین رابطه میگوید: وقتی جستجو میکنیم، مییابیم که اصل و اصیل ملالت نمیآورد، عرفان و معرفت ملول نمیسازد، از زیستن با عارفان و همراهی با دلهای پرصفای ایشان کسی سیر و خسته نمیشود. این است که سخن ایشان که از عمق سویدای دلِ پختهشان برآمده در همه کارگر میافتد و اثر میبخشد. شیوخ نامور ما همگی چون مولانا و شیخِ مذکور در سخن مولانا چراغ به دست در روز گرد شهر در گردش بودند تا به انسان برسند، چرا که عرفان و معرفت گوهری است که برازندهی انسان است و تنها انسان است که غیر از حق را نسیان کند و به آنچه که حق است انس یابد و امروزه کجاست آن نسیان مطلوب و انس عارفانه؟! <ref>متن، ص 46</ref>. |