۱۰۶٬۳۱۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'منطقه ای ' به 'منطقهای ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ی ' به 'هی ') |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
میرمؤمن بعد از اینکه به مکتب رفت و خواندن و نوشتن و همچنین قرائت قرآن را یاد گرفت به جهت علاقه شدید که به علوم اجداد طاهرینش داشت تصمیم گرفت که برای تحصیل به حوزه علمیه شیراز رهسپار گردد. | میرمؤمن بعد از اینکه به مکتب رفت و خواندن و نوشتن و همچنین قرائت قرآن را یاد گرفت به جهت علاقه شدید که به علوم اجداد طاهرینش داشت تصمیم گرفت که برای تحصیل به حوزه علمیه شیراز رهسپار گردد. | ||
ظاهراً پدر ایشان به جهت اینکه میر مؤمن پسر بزرگش بود و مال و اموال زیادی داشت و به تنهایی قادر به | ظاهراً پدر ایشان به جهت اینکه میر مؤمن پسر بزرگش بود و مال و اموال زیادی داشت و به تنهایی قادر به ادارهی املاک و مستغلات و احشام نبود و میر مؤمن دست راست ایشان بود، موافق با تحصیل ایشان در شیراز که فاصله زیادی با کهگیلویه داشت نبود. ایشان که شیفته تحصیل و کسب علم بودند از آن موقعیت مالی بعنوان فرزند ارشد صرف نظر کردند و شب به خواهر خودش سیده زهرا میگوید اگر صبح از خواب بیدار شدید و دیدید که من نیستم نگران نباشید و به پدر بگویید که من برای برای تحصیل به شیراز رفتم. حقیقتا هجرت از کهگیلویه به شیراز در آن عصر کار بسیار شاق و پر زحمتی بود ولی در عین حال علاقه به علم اجدادش چنین راه سختی را برای او هموار کرد. | ||
ایشان حدودا در سال1205 هجری شمسی وارد شهر شیراز در مدرسهی منصوریه و مدرسه خان شروع به تحصیل نموده است و قریب به 40 سال در شیراز ساکن بودند. | ایشان حدودا در سال1205 هجری شمسی وارد شهر شیراز در مدرسهی منصوریه و مدرسه خان شروع به تحصیل نموده است و قریب به 40 سال در شیراز ساکن بودند. | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
ایشان بعد از چندین روز سواران را به شیراز روانه کردند و آنطور که بهنظر میآید متوجه شدند که نیاز هست برای تبیین احکام شریعت و تشویق مردم به کسب علم، مدت خیلی طولانی در آن دیار بمانند. | ایشان بعد از چندین روز سواران را به شیراز روانه کردند و آنطور که بهنظر میآید متوجه شدند که نیاز هست برای تبیین احکام شریعت و تشویق مردم به کسب علم، مدت خیلی طولانی در آن دیار بمانند. | ||
همسرش که اهل شیراز بود و شهر نشین بود طبیعی است که نمیتوانست در آن | همسرش که اهل شیراز بود و شهر نشین بود طبیعی است که نمیتوانست در آن منطقهی عشایری محروم زندگی کند. امیرمؤمن که متوجه این موضوع شد با توافق، از او جدا شد و به دستور ایشان با احترام و تکریم به شیراز باز گردانده شد. | ||
ذکر دوباره این نکته خالی از لطف نیست که این حوادث در دوران قاجار و در اوج محرومیت کهگیلویه رخ داد و ماندن طولانی مدت ایشان در آن منطقه بسیار محروم تصمیم سختی بود. | ذکر دوباره این نکته خالی از لطف نیست که این حوادث در دوران قاجار و در اوج محرومیت کهگیلویه رخ داد و ماندن طولانی مدت ایشان در آن منطقه بسیار محروم تصمیم سختی بود. |