۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'بیش تر ' به 'بیشتر ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'دهه ی ' به 'دههی ') |
||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
- یادمه آخرین اردویی که داشتیم، پارک جنگلی بود.آن روز با بهترین دوستم محمد رضا رحیمی بودم و خیلی به من خوش گذشت. رحیمی هم یک پلاستیک پر آجیل آورده بود همه را خوردیم و زیر آفتاب گرم و داغ کلی بازی کردیم. وقت ناهار که شد رحیمی نفری یک نان بزرگ، دو ورق کالباس و یک سس به هر یکی داد. آقای دهقانی معلم پرورشی خیلی جوسازی میکرد، خیلی خوب بود، خوش گذشت و آخر سر هم موقع برگشتن توی مینی بوس حسابی پوست تخمه به همدیگر پرت کردیم و کلی خندیدیم آن روز. روز با صفائی بود. امیر حسین هلالی – ششم دانا | - یادمه آخرین اردویی که داشتیم، پارک جنگلی بود.آن روز با بهترین دوستم محمد رضا رحیمی بودم و خیلی به من خوش گذشت. رحیمی هم یک پلاستیک پر آجیل آورده بود همه را خوردیم و زیر آفتاب گرم و داغ کلی بازی کردیم. وقت ناهار که شد رحیمی نفری یک نان بزرگ، دو ورق کالباس و یک سس به هر یکی داد. آقای دهقانی معلم پرورشی خیلی جوسازی میکرد، خیلی خوب بود، خوش گذشت و آخر سر هم موقع برگشتن توی مینی بوس حسابی پوست تخمه به همدیگر پرت کردیم و کلی خندیدیم آن روز. روز با صفائی بود. امیر حسین هلالی – ششم دانا | ||
- یکی از بهترین خاطرات من مسابقات فوتبال بود که به مناسبت | - یکی از بهترین خاطرات من مسابقات فوتبال بود که به مناسبت دههی فجر برگزار شد. از ساعت دو تا هفت و نیم مسابقه داشتیم. مرحله اول بردیم ولی متأسفانه در مرحله دوم باختیم. اما من در مسابقه ی طناب کشی اول شدم و جایزه گرفتم. آن روز خیلی خوش گذشت و آن را فراموش نمیکنم. یکی از روزهای سه شنبه همراه بچههای کلاس رفتیم بیرون از مدرسه چون میخواستیم رئیس جمهور جناب آقای حسن روحانی که به بندر عباس میآمدند را ببینیم. روز گرمی بود و همه زیر آفتاب داشتیم میسوختیم. اما ارزش داشت چون بالاخره رئیس جمهور آمد و ایشان را دیدیم و دست تکان دادیم. این یکی از بهترین اتفاقهای دوران سال تحصیلی من بود. روز خوبی بود حتی در کلاس تقویتی خاطره ی خوبی دارم که امیدوارم تکرار شود. رضا فرح بخش- ششم توانا | ||
== خاطرات بی نام و نشان == | == خاطرات بی نام و نشان == |