۱۰۶٬۸۲۸
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'مالدین' به 'مالدین') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'دوره ی ' به 'دورهی ') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
== گزارش محتوا== | == گزارش محتوا== | ||
کتاب به طور کلّی انسان محور و در راستای آنتروپولوژی و انسان شناسی است. مقدّمهی کتاب با عنوان انسان در عصر جدید بسیار مفصّل و پر محتواست. کلّیّت کتاب را همان رباعی آغازین کتاب معلوم میکند و در واقع میتوان گفت که کتاب انسان ساختگی در راستای آن شعر است. ترکیب انسانِ کپی از ابداعات مهم نویسنده است و انسان ساختگی همان انسان کپی و جعلی است که در این زمان این مقوله بیش از هر | کتاب به طور کلّی انسان محور و در راستای آنتروپولوژی و انسان شناسی است. مقدّمهی کتاب با عنوان انسان در عصر جدید بسیار مفصّل و پر محتواست. کلّیّت کتاب را همان رباعی آغازین کتاب معلوم میکند و در واقع میتوان گفت که کتاب انسان ساختگی در راستای آن شعر است. ترکیب انسانِ کپی از ابداعات مهم نویسنده است و انسان ساختگی همان انسان کپی و جعلی است که در این زمان این مقوله بیش از هر دورهی دیگری محسوس و ملموس است. نویسنده در بخشی از همین مقدّمه بیان میکند: در دوران جدید دو واژه بسیار برای ما گفته و تکرار میشود، «اصل» و «کپی». کپی از روی اصل گرفته شده است ولی با اصل یکی نیست، حتّی آنجائی که از لحاظ قانونی کپی را با اصل تطبیق میکنند و مهر میزنند که کپی برابر با اصل است، این تنها یک قرارداد صوری است و خود نیز میدانند که کپی برابر با اصل نیست، زیرا با کپی حتّی با مُهر قانونیِ برابر با اصل نیز نمیتوان نقل و انتقالی را صورت داد مگر آنکه اصل نیز وجود داشته باشد و با آن اصل نقلی صورت بگیرد. پس کپی تنها از آن جهت برابر با اصل است که صورتی از اصل است و در واقع نشان دهندهی این است که اصلی وجود دارد. تنها کار کپی این است که به اصلی اشاره میکند که این کپی نشانی و صورتی از آن است بی اینکه آن باشد. و این نکتهی مهمّی است که با بحث ما نیز مربوط است. انسان نیز در جامعهی امروزی همین است، یعنی باید اصل بودن و کپی بودن را در داشتهها و یافتهها و کنشهای وی مورد نظر قرار داد. باید دید که انسانها اصلاند یا کپی، و اگر کپی هستند اصلشان کجاست؟ زیرا این پرسش نیز تماماً قانونی است که: «اصلش کجاست؟» <ref>مقدّمه، صص 8-7</ref>. در جایی دیگر به آیهای از سورهی حشر اشاره میشود که مبنای الهیّاتی بحث بیگانگی انسان را از آن دریچه مورد توجّه قرار داده است که پیش از این در کتاب [[تجلّی ذکر در اینه وحی]]، [[یاد خدا]] و یا [[در هندسهی یاد]] از آن به تفصیل سخن گفته است. | ||
در بخش دوّم از واژگان و مفاهیم سخن رفته است و این بخش بیشترین حجم کتاب را در بر دارد. با بیان این که واژگان به واقع عجیباند بحث آغاز میشود، چرا که همین واژگان هم در راه بردن و هم از راه بردن توانا و کارسازند. و چنین مینماید که ما با واژگان و کلمات نه تنها بازی بلکه زندگی میکنیم<ref>متن، ص 47</ref>. نویسنده کتاب، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی از این فصل میگوید: بیهوده خود را درگیر واژگانی نسازیم که مناسبمان نیست و خود بیهوده برای خود نوشابه باز نکنیم. بدانیم که استفاده از واژههای نو و مدرن، مدرنیته نمیآورند و احیاناً حفظ کلمات و واژگان فلسفی، آدمی را فیلسوف و اهل فلسفه نمیکند، آنچه که بایسته است، فهم معنای واژههاست و اینکه بدانیم «وزن» و «میدانِ» واژه چیست و در کجا و چگونه باید آن را به کار بُرد. واژهها الفاظ در هوا نیستند، هر کدام برای نامیدن چیزی هستند، در واقع بیشتر اسماند، ناماند که برای نامیدن چیزی که هویت و هستی دارد استفاده میشود و نام و نامیدن و فهمِ نام، خود بالندگیِ فکری و شکوه معنوی را طلب میکند و افسوس که این بالندگی و فهم در بسیاری نیست، هر چند که از الفاظ نو و مترقّی و فکری هم استفاده بکنند، که استفادهی بی فهم بالندگی نمیآورد و روشنفکر نمی-سازد<ref>متن، ص 54</ref>. این صراحت در کمتر کتاب فلسفی دیده میشود، ضمن این که نویسنده خود اهل فلسفه است و یکی از تئوریهای وی همین وزن و میدان واژههاست که در اینجا به آن اشارتی صورت گرفته است. | در بخش دوّم از واژگان و مفاهیم سخن رفته است و این بخش بیشترین حجم کتاب را در بر دارد. با بیان این که واژگان به واقع عجیباند بحث آغاز میشود، چرا که همین واژگان هم در راه بردن و هم از راه بردن توانا و کارسازند. و چنین مینماید که ما با واژگان و کلمات نه تنها بازی بلکه زندگی میکنیم<ref>متن، ص 47</ref>. نویسنده کتاب، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در بخشی از این فصل میگوید: بیهوده خود را درگیر واژگانی نسازیم که مناسبمان نیست و خود بیهوده برای خود نوشابه باز نکنیم. بدانیم که استفاده از واژههای نو و مدرن، مدرنیته نمیآورند و احیاناً حفظ کلمات و واژگان فلسفی، آدمی را فیلسوف و اهل فلسفه نمیکند، آنچه که بایسته است، فهم معنای واژههاست و اینکه بدانیم «وزن» و «میدانِ» واژه چیست و در کجا و چگونه باید آن را به کار بُرد. واژهها الفاظ در هوا نیستند، هر کدام برای نامیدن چیزی هستند، در واقع بیشتر اسماند، ناماند که برای نامیدن چیزی که هویت و هستی دارد استفاده میشود و نام و نامیدن و فهمِ نام، خود بالندگیِ فکری و شکوه معنوی را طلب میکند و افسوس که این بالندگی و فهم در بسیاری نیست، هر چند که از الفاظ نو و مترقّی و فکری هم استفاده بکنند، که استفادهی بی فهم بالندگی نمیآورد و روشنفکر نمی-سازد<ref>متن، ص 54</ref>. این صراحت در کمتر کتاب فلسفی دیده میشود، ضمن این که نویسنده خود اهل فلسفه است و یکی از تئوریهای وی همین وزن و میدان واژههاست که در اینجا به آن اشارتی صورت گرفته است. |