پرش به محتوا

اسکندرانی، تئون: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ن ها' به 'ن‌ها'
جز (جایگزینی متن - 'ن ها' به 'ن‌ها')
خط ۸۸: خط ۸۸:


== ولادت و مرگ ==
== ولادت و مرگ ==
تاریخ تولد و مرگ تئون درست معلوم نیست. نویسندۀ دانشنامۀ سودا وی را «فیلسوف» و معاصر پاپوس اسکندرانی دانسته است. همچنین می‌دانیم که تئون در 364م دو گرفت را در اسکندریه رصد کرده، و دخترش هوپاتیا ـ که او نیز فیلسوف و ریاضی‌دان بوده ـ در 415م به دست عوام مسیحی کشته شده است؛ نیز می‌دانیم که او در زمان مرگ دخترش زنده نبوده است. بنابر این، می‌توان زمان مرگ تئون را در حدود سال 400م و دوران کمال او را حدود سال 370م دانست. [[ابن عبری، غریغوریوس بن هارون|ابن‌ عبری]] این تئون را با [[ازمیری، تئون|تئون ازمیری]] (یا تئون معاصر بطلمیوس) اشتباه کرده، و از اینکه نام تئون در مجسطی و نام بطلمیوس در قانون تئون آمده، به‌خطا نتیجه گرفته است که این دو معاصر بوده‌اند.  
تاریخ تولد و مرگ تئون درست معلوم نیست. نویسندۀ دانشنامۀ سودا وی را «فیلسوف» و معاصر پاپوس اسکندرانی دانسته است. همچنین می‌دانیم که تئون در 364م دو گرفت را در اسکندریه رصد کرده، و دخترش هوپاتیا ـ که او نیز فیلسوف و ریاضی‌دان بوده ـ در 415م به دست عوام مسیحی کشته شده است؛ نیز می‌دانیم که او در زمان مرگ دخترش زنده نبوده است. بنابر این، می‌توان زمان مرگ تئون را در حدود سال 400م و دوران کمال او را حدود سال 370م دانست. [[ابن عبری، غریغوریوس بن‌هارون|ابن‌ عبری]] این تئون را با [[ازمیری، تئون|تئون ازمیری]] (یا تئون معاصر بطلمیوس) اشتباه کرده، و از اینکه نام تئون در مجسطی و نام بطلمیوس در قانون تئون آمده، به‌خطا نتیجه گرفته است که این دو معاصر بوده‌اند.  


==جایگاه علمی==  
==جایگاه علمی==  
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
بر‌خلاف بطلمیوس ـ که در مجسطی مبدأ تاریخ را از بخت‌نصر گرفته ـ تئون در «قانون» خود مبدأ تاریخ را از مرگ اسکندر فرض کرده است؛ به همین سبب، تاریخ او را «تاریخ اسکندر» گفته‌اند. با این حال، چون این تاریخ را تاریخ فلیبس یا فیلفس(فیلیپوس) نیز می‌نامیده‌اند، برخی از مورخان و منجمان دوران اسلامی گمان برده‌اند که مبدأ این تاریخ آغاز سلطنت اسکندر و یا مرگ فیلیپ پدر او ست. مثلاً مسعودی آورده است که ثاون صاحب کتاب «قانون» مبدأ تاریخ را از «مملکت اسکندر بن فلیبس المقدونی» گرفته؛ هاشمی نیز این تاریخ را «سنی فیلبس ابوالاسکندر‌الاول» خوانده است. این اشتباه در زمان بیرونی به‌حدی رایج بوده است که به نوشتۀ او، «جمهور» گمان می‌کرده‌اند که تاریخ اسکندر نیز، مانند تاریخ یزدگردی، از ابتدای به تخت نشستن او آغاز می‌شود. [[ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد|بیرونی]] در [[القانون المسعودي|قانون مسعودی]]، علت این اشتباه را بی‌توجهی به تاریخ اهل مغرب و اخبار یونانیان ـ که جز اندکی از آن به عربی ترجمه نشده بوده است ـ ذکر می‌کند و می‌گوید: آن فیلیپ که این تاریخ به نام اوست، برادر اسکندر است که بعد از مرگ او حکمران مقدونیه و اطراف آن شد. از این‌رو، این تاریخ را، به این دلیل که از مرگ اسکندر آغاز می‌شود، تاریخ اسکندر، و به این دلیل که از به تخت نشستن فیلیپ برادر او آغاز می‌شود، تاریخ فیلیپ‌ نامیده‌اند؛ و این دو تاریخ یکی است. با این همه، او در [[الآثار الباقية عن القرون الخالية|آثار الباقیه]] همان خطای «جمهور» را تکرار می‌کند و فیلفس را پدر اسکندر می‌داند، و شگفت اینکه می‌نویسد: فیلفس پس از اسکندر به تخت نشست. معلوم نیست که باید این تناقض را در اثر خطای ناسخان [[الآثار الباقية عن القرون الخالية|آثار الباقیه]] دانست و یا باید گفت که بیرونی هنگام تألیف [[الآثار الباقية عن القرون الخالية|آثار الباقیه]] مانند دیگران می‌اندیشیده، و بعدها هنگام نوشتن [[القانون المسعودي|قانون مسعودی]] به این خطا پی برده، و آن را تصحیح کرده است.
بر‌خلاف بطلمیوس ـ که در مجسطی مبدأ تاریخ را از بخت‌نصر گرفته ـ تئون در «قانون» خود مبدأ تاریخ را از مرگ اسکندر فرض کرده است؛ به همین سبب، تاریخ او را «تاریخ اسکندر» گفته‌اند. با این حال، چون این تاریخ را تاریخ فلیبس یا فیلفس(فیلیپوس) نیز می‌نامیده‌اند، برخی از مورخان و منجمان دوران اسلامی گمان برده‌اند که مبدأ این تاریخ آغاز سلطنت اسکندر و یا مرگ فیلیپ پدر او ست. مثلاً مسعودی آورده است که ثاون صاحب کتاب «قانون» مبدأ تاریخ را از «مملکت اسکندر بن فلیبس المقدونی» گرفته؛ هاشمی نیز این تاریخ را «سنی فیلبس ابوالاسکندر‌الاول» خوانده است. این اشتباه در زمان بیرونی به‌حدی رایج بوده است که به نوشتۀ او، «جمهور» گمان می‌کرده‌اند که تاریخ اسکندر نیز، مانند تاریخ یزدگردی، از ابتدای به تخت نشستن او آغاز می‌شود. [[ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد|بیرونی]] در [[القانون المسعودي|قانون مسعودی]]، علت این اشتباه را بی‌توجهی به تاریخ اهل مغرب و اخبار یونانیان ـ که جز اندکی از آن به عربی ترجمه نشده بوده است ـ ذکر می‌کند و می‌گوید: آن فیلیپ که این تاریخ به نام اوست، برادر اسکندر است که بعد از مرگ او حکمران مقدونیه و اطراف آن شد. از این‌رو، این تاریخ را، به این دلیل که از مرگ اسکندر آغاز می‌شود، تاریخ اسکندر، و به این دلیل که از به تخت نشستن فیلیپ برادر او آغاز می‌شود، تاریخ فیلیپ‌ نامیده‌اند؛ و این دو تاریخ یکی است. با این همه، او در [[الآثار الباقية عن القرون الخالية|آثار الباقیه]] همان خطای «جمهور» را تکرار می‌کند و فیلفس را پدر اسکندر می‌داند، و شگفت اینکه می‌نویسد: فیلفس پس از اسکندر به تخت نشست. معلوم نیست که باید این تناقض را در اثر خطای ناسخان [[الآثار الباقية عن القرون الخالية|آثار الباقیه]] دانست و یا باید گفت که بیرونی هنگام تألیف [[الآثار الباقية عن القرون الخالية|آثار الباقیه]] مانند دیگران می‌اندیشیده، و بعدها هنگام نوشتن [[القانون المسعودي|قانون مسعودی]] به این خطا پی برده، و آن را تصحیح کرده است.


[[صاعد اندلسی]] کتابی نیز به نام «کتاب الافلاک» به تئون نسبت داده، و موضوع آن را بیان حرکت افلاک و شمار آنها و مقدار حرکت ستارگان به پیروی از روش بطلمیوس در مجسطی، اما به صورت توصیفی محض و بدون برهان(«مرسلاً مجرداً من البرهان»)، دانسته است. با این حال، معلوم نیست که منظور از این کتاب شرح تئون بر مجسطی، یا شرح بزرگ او بر «جدول‌های آسان» است، یا اثر دیگری است که [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن ندیم]] و [[قفطی، علی بن یوسف|قفطی]] و [[ابن عبری، غریغوریوس بن هارون|ابن عبری]] به نام کتاب المدخل الی المجسطی به تئون نسبت داده‌اند.
[[صاعد اندلسی]] کتابی نیز به نام «کتاب الافلاک» به تئون نسبت داده، و موضوع آن را بیان حرکت افلاک و شمار آنها و مقدار حرکت ستارگان به پیروی از روش بطلمیوس در مجسطی، اما به صورت توصیفی محض و بدون برهان(«مرسلاً مجرداً من البرهان»)، دانسته است. با این حال، معلوم نیست که منظور از این کتاب شرح تئون بر مجسطی، یا شرح بزرگ او بر «جدول‌های آسان» است، یا اثر دیگری است که [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن ندیم]] و [[قفطی، علی بن یوسف|قفطی]] و [[ابن عبری، غریغوریوس بن‌هارون|ابن عبری]] به نام کتاب المدخل الی المجسطی به تئون نسبت داده‌اند.


در آثار دوران اسلامی دو کتاب دربارۀ آلات نجومی به تئون نسبت داده شده که نام آنها به صورت‌های گوناگون آمده است. ابن ندیم این دو را «کتاب العمل بذات الحلق» و «کتاب العمل بالاسطرلاب» نامیده؛ اما [[ابن عبری، غریغوریوس بن هارون|ابن‌ عبری]] نام این دو کتاب را به صورت «کتاب ذات الحلق» و «کتاب الاسطرلاب» آورده است. ظاهراً اصل یونانی کتاب اول از میان رفته، اما نسخه‌هایی از کتابی به نام «فی العمل بذات الحلق» در کتابخانۀ آستان قدس رضوی موجود است که در فهرست این کتابخانه به تئون نسبت داده شده است. کتاب دوم نیز به صورت کامل باقی نمانده؛ اما یعقوبی جزو آثار بطلمیوس از دو کتاب به نام‌های «کتاب فی ذات الحلق» و «کتاب فی ذات الصفائح و هی الاسطرلاب» یاد کرده، و فهرست مبسوطی از مطالب آنها آورده است.
در آثار دوران اسلامی دو کتاب دربارۀ آلات نجومی به تئون نسبت داده شده که نام آنها به صورت‌های گوناگون آمده است. ابن ندیم این دو را «کتاب العمل بذات الحلق» و «کتاب العمل بالاسطرلاب» نامیده؛ اما [[ابن عبری، غریغوریوس بن‌هارون|ابن‌ عبری]] نام این دو کتاب را به صورت «کتاب ذات الحلق» و «کتاب الاسطرلاب» آورده است. ظاهراً اصل یونانی کتاب اول از میان رفته، اما نسخه‌هایی از کتابی به نام «فی العمل بذات الحلق» در کتابخانۀ آستان قدس رضوی موجود است که در فهرست این کتابخانه به تئون نسبت داده شده است. کتاب دوم نیز به صورت کامل باقی نمانده؛ اما یعقوبی جزو آثار بطلمیوس از دو کتاب به نام‌های «کتاب فی ذات الحلق» و «کتاب فی ذات الصفائح و هی الاسطرلاب» یاد کرده، و فهرست مبسوطی از مطالب آنها آورده است.


کلامروت که نخستین بار این بخش از کتاب یعقوبی را به آلمانی ترجمه کرد، دریافت که کتابی که یعقوبی دربارۀ اسطرلاب به بطلمیوس نسبت داده، در واقع از تئون است. بعدها نویگباور این نظر را تأیید کرد و نشان داد که این اثر رساله‌ای است از تئون اسکندرانی؛ و از راه مقایسۀ مطالب یعقوبی و رساله‌هایی که از یحیى نحوی(فیلوپونُس) فیلسوف اسکندرانی(قرن 6م) و سوروس سبخت در بارۀ اسطرلاب باقی مانده است، ثابت کرد که هر 3 اثر در واقع یک منبع دارند که همان رسالۀ تئون در بارۀ اسطرلاب است. اهمیت این رساله ـ که شامل بحثی نظام‌مند دربارۀ نظریۀ اسطرلاب و کاربرد آن است ـ در این است که نشان می‌دهد یونانیان اسطرلاب را می‌شناخته‌اند و ابداع این آلت نجومی از شرقیان نیست.
کلامروت که نخستین بار این بخش از کتاب یعقوبی را به آلمانی ترجمه کرد، دریافت که کتابی که یعقوبی دربارۀ اسطرلاب به بطلمیوس نسبت داده، در واقع از تئون است. بعدها نویگباور این نظر را تأیید کرد و نشان داد که این اثر رساله‌ای است از تئون اسکندرانی؛ و از راه مقایسۀ مطالب یعقوبی و رساله‌هایی که از یحیى نحوی(فیلوپونُس) فیلسوف اسکندرانی(قرن 6م) و سوروس سبخت در بارۀ اسطرلاب باقی مانده است، ثابت کرد که هر 3 اثر در واقع یک منبع دارند که همان رسالۀ تئون در بارۀ اسطرلاب است. اهمیت این رساله ـ که شامل بحثی نظام‌مند دربارۀ نظریۀ اسطرلاب و کاربرد آن است ـ در این است که نشان می‌دهد یونانیان اسطرلاب را می‌شناخته‌اند و ابداع این آلت نجومی از شرقیان نیست.