۱۰۶٬۳۱۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابنح' به 'ابن ح') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
مؤلف از زبان قهرمان داستان خود، گاه به شخصیتهای معروفی اشاره میكند كه میتوانند خود نشانههای تاریخی نسبتاً دقیقی برای تعیین زمان تألیف كتاب باشند. | مؤلف از زبان قهرمان داستان خود، گاه به شخصیتهای معروفی اشاره میكند كه میتوانند خود نشانههای تاریخی نسبتاً دقیقی برای تعیین زمان تألیف كتاب باشند. | ||
وی یكبار ادعا میكند كه با گروهی در واسط گرد آمده است. این گروه عبارتند از: ابوالحسن جرجانی، ابن سُكّره(د385)، ابومحمد یعقوبی و به خصوص | وی یكبار ادعا میكند كه با گروهی در واسط گرد آمده است. این گروه عبارتند از: ابوالحسن جرجانی، ابن سُكّره(د385)، ابومحمد یعقوبی و به خصوص ابن حجاج شاعر كه در 291ق درگذشته است. تاریخ مرگ دیگر افراد گروه پیش از این بوده است. | ||
در اثنای همین كتاب، مؤلف از مجالسی سخن به میان آورده كه در آنها، مردانی نامآور و بیشتر نویسندگان و شاعران، از شنیدن آواز مغنیان و نوای موسیقی سخت به طرب آمدهاند: معروفترین این اشخاص عبارتند از: [[مرزبانی، محمد|مرزبانی]](د390ق)، قاضی ابنصُبْر(د388ق)، قاضی القضاه ابن معروف(د390ق)، ابن حجاج، [[ابن نباته، عبدالعزیز بن عمر|ابن نباته]](د405ق) و ابنغیلان بزاز(د440ق). | در اثنای همین كتاب، مؤلف از مجالسی سخن به میان آورده كه در آنها، مردانی نامآور و بیشتر نویسندگان و شاعران، از شنیدن آواز مغنیان و نوای موسیقی سخت به طرب آمدهاند: معروفترین این اشخاص عبارتند از: [[مرزبانی، محمد|مرزبانی]](د390ق)، قاضی ابنصُبْر(د388ق)، قاضی القضاه ابن معروف(د390ق)، ابن حجاج، [[ابن نباته، عبدالعزیز بن عمر|ابن نباته]](د405ق) و ابنغیلان بزاز(د440ق). | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
ابوحیان در بسیاری از آثارش، به ویژه در الامتاع قلم را در خدمت موجود ملموس عینی قرار میدهد و از كلیگویی و انتزاعپردازی میپرهیزد. این شیوه واقعگرایی و به خصوص لحن گفتاری كه به رغم فخامت، معمول و مفهوم همگان مینماید، گاه او را از حوزه ادبیات محض كه در سده 4ق رنگ میباخت، به درون اجتماع و میان مردم میكشاند؛ همین جاست كه ابوحیان به ابومطهر مشابهت مییابد. اما مجرد تشابه، برای انطباق دادن این دو نام بر یكدیگر كافی نیست. طی سده 4ق، فضایی خاص پدید آمده بود كه مردان متعددی در بهرهبرداری از آن شریك بودند. سبك رئالیستی آن زمان البته در بغداد و بصره و برخی شهرهای ایران، گویی قبول عام یافته بود و لاجرم نویسندگان بسیار وسوسه میشدند كه از آن تقلید كنند. افزون بر همسویی و همگونی شیوههای نگارش در آن زمان، ابومطهر خود اعلان كرده است كه میل دارد ساختههای بدیع گذشتگان و معاصران را در كتاب خویش نقل كند، چنانكه بارها به شعر دیگر شاعران استشهاد كرده است. قطعات مفصلی كه در«به طرب آمدن» گروهی از مشاهیر آورده، چنانكه گابریلی اشاره میكند بیگمان از آثار دیگران گرفته شده است، بنابراین احتمال آن هست كه وی از آثار ابوحیان نیز اقتباس كرده باشد. | ابوحیان در بسیاری از آثارش، به ویژه در الامتاع قلم را در خدمت موجود ملموس عینی قرار میدهد و از كلیگویی و انتزاعپردازی میپرهیزد. این شیوه واقعگرایی و به خصوص لحن گفتاری كه به رغم فخامت، معمول و مفهوم همگان مینماید، گاه او را از حوزه ادبیات محض كه در سده 4ق رنگ میباخت، به درون اجتماع و میان مردم میكشاند؛ همین جاست كه ابوحیان به ابومطهر مشابهت مییابد. اما مجرد تشابه، برای انطباق دادن این دو نام بر یكدیگر كافی نیست. طی سده 4ق، فضایی خاص پدید آمده بود كه مردان متعددی در بهرهبرداری از آن شریك بودند. سبك رئالیستی آن زمان البته در بغداد و بصره و برخی شهرهای ایران، گویی قبول عام یافته بود و لاجرم نویسندگان بسیار وسوسه میشدند كه از آن تقلید كنند. افزون بر همسویی و همگونی شیوههای نگارش در آن زمان، ابومطهر خود اعلان كرده است كه میل دارد ساختههای بدیع گذشتگان و معاصران را در كتاب خویش نقل كند، چنانكه بارها به شعر دیگر شاعران استشهاد كرده است. قطعات مفصلی كه در«به طرب آمدن» گروهی از مشاهیر آورده، چنانكه گابریلی اشاره میكند بیگمان از آثار دیگران گرفته شده است، بنابراین احتمال آن هست كه وی از آثار ابوحیان نیز اقتباس كرده باشد. | ||
چون لااقل یك سوم این حكایت را قطعات شعری تشكیل میدهند، خوب است یادآور شویم كه حركتی شبیه به تحول نثر، در شعر پیدا شد: قصیدههای سنگین بیابانی، در اواخر سده اول، اوزان سبك و طربانگیز تغزل پیدا كرد. این تغزل كه گاه گرایشهای تند رئالیستی داشت، به سرعت با جامعه و زبان افراد آن درآمیخت و سپس«مجون» یا هرزهدرایی ابونواس و بشار بن بُرد و بعدها«سخف» ابن حجاج قالب بیان خود را از آن تغزل وام گرفتند. ابن حجاج در اوج این تحول است و ابومطهر شاعر، از هر جهت قرین اوست. وی هم در مقدمه كتاب به شعر | چون لااقل یك سوم این حكایت را قطعات شعری تشكیل میدهند، خوب است یادآور شویم كه حركتی شبیه به تحول نثر، در شعر پیدا شد: قصیدههای سنگین بیابانی، در اواخر سده اول، اوزان سبك و طربانگیز تغزل پیدا كرد. این تغزل كه گاه گرایشهای تند رئالیستی داشت، به سرعت با جامعه و زبان افراد آن درآمیخت و سپس«مجون» یا هرزهدرایی ابونواس و بشار بن بُرد و بعدها«سخف» ابن حجاج قالب بیان خود را از آن تغزل وام گرفتند. ابن حجاج در اوج این تحول است و ابومطهر شاعر، از هر جهت قرین اوست. وی هم در مقدمه كتاب به شعر ابن حجاج استناد كرده و آن را الگوی كار خود قرار داده است و هم در اواسط كتاب به دوستی او میبالد و 6قطعهای از اشعارش را نقل میكند. اگر ابومطهر نام ابن حجاج را نیاورده بود، بدون هیچ تردید آن اشعار را ساخته خود او میانگاشتیم، زیرا سبك و مفاهیم و مضامین سرودههای ابومطهر، یا آنهایی كه از شعر شاعران دیگر برگزیده، از هر نظر به سرودههای ابن حجاج شبیه است. | ||