پرش به محتوا

ابومطهر ازدی، محمد بن احمد: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'تالیف' به 'تألیف')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۶: خط ۴۶:
''' ابومُطَهَّرِ اَزْدی، محمد بن احمد ''' (د نیمه اول سده 5ق)، ادیب و شاعر،
''' ابومُطَهَّرِ اَزْدی، محمد بن احمد ''' (د نیمه اول سده 5ق)، ادیب و شاعر،


شهرت ابومطهر در حقیقت از كتاب ابی القاسم البغدادی است. اگر این كتاب نبود، از وجود ابومطهر هم نشانی نمی‌شد؛ البته باز هم وجود او محل تردید است و می‌توان پرسید كه آیا این كتاب و مؤلف آن هر دو ساخته و پرداخته یكی از نویسندگان زبردست سده 4 یا 5ق نیستند)؟  
شهرت ابومطهر در حقیقت از كتاب ابی‌القاسم البغدادی است. اگر این كتاب نبود، از وجود ابومطهر هم نشانی نمی‌شد؛ البته باز هم وجود او محل تردید است و می‌توان پرسید كه آیا این كتاب و مؤلف آن هر دو ساخته و پرداخته یكی از نویسندگان زبردست سده 4 یا 5ق نیستند)؟  




خط ۵۶: خط ۵۶:
==منابع کهن==
==منابع کهن==
   
   
در منابع كهن، هیچ جا از ابومطهر ازدی و كتاب او سخنی نرفته، تنها باخزری در مقدمه كتاب خود اشاره می‌كند كه در اصفهان، ابومطهر، استاد در فنون ادب و صاحب كتاب طراز الذهب علی وشاح الادب را دیده است. سپس در جای دیگر از مردی به نام ابومطهر اصفهانی یاد كرده و 19بیت شعر نیز از او آورده است.  پژوهشگران عموماً در اینكه این 3 نام بر یك تن اطلاق می‌شده است، تردید چندانی نكرده‌اند.  
در منابع كهن، هیچ جا از ابومطهر ازدی و كتاب او سخنی نرفته، تنها [[باخرزی، علی بن حسن|باخزری]] در مقدمه كتاب خود اشاره می‌كند كه در اصفهان، ابومطهر، استاد در فنون ادب و صاحب كتاب [[طراز الذهب علی وشاح الادب]] را دیده است. سپس در جای دیگر از مردی به نام ابومطهر اصفهانی یاد كرده و 19بیت شعر نیز از او آورده است.  پژوهشگران عموماً در اینكه این 3 نام بر یك تن اطلاق می‌شده است، تردید چندانی نكرده‌اند.  
 


== آثار==
== آثار==


1- حکايت ابو القاسم البغدادی
1-حکايت ابوالقاسم البغدادی


==زمان تألیف==
==زمان تألیف==


مؤلف از زبان قهرمان داستان خود، گاه به شخصیت‌های معروفی اشاره می‌كند كه می‌توانند خود نشانه‌های تاریخی نسبتاً دقیقی برای تعیین زمان تألیف كتاب باشند.
مؤلف از زبان قهرمان داستان خود، گاه به شخصیت‌های معروفی اشاره می‌كند كه می‌توانند خود نشانه‌های تاریخی نسبتاً دقیقی برای تعیین زمان تألیف كتاب باشند.
وی یك‌بار ادعا می‌كند كه با گروهی در واسط گرد آمده است. این گروه عبارتند از: ابوالحسن جرجانی، ابن سُكّره(د385)، ابومحمد یعقوبی و به خصوص ابن‌حجاج شاعر كه در 291ق درگذشته است. تاریخ مرگ دیگر افراد گروه پیش از این بوده است.  
 
در اثنای همین كتاب، مؤلف از مجالسی سخن به میان آورده كه در آن‌ها، مردانی نام‌آور و بیشتر نویسندگان و شاعران، از شنیدن آواز مغنیان و نوای موسیقی سخت به طرب آمده‌اند: معروف‌ترین این اشخاص عبارتند از: مرزبانی(د390ق)، قاضی ابن‌صُبْر(د388ق)، قاضی القضاه ابن معروف(د390ق)، ابن حجاج، ابن نباته(د405ق) و ابن‌غیلان بزاز(د440ق).
وی یك‌بار ادعا می‌كند كه با گروهی در واسط گرد آمده است. این گروه عبارتند از: ابوالحسن جرجانی، ابن سُكّره(د385)، ابومحمد یعقوبی و به خصوص ابن‌حجاج شاعر كه در 291ق درگذشته است. تاریخ مرگ دیگر افراد گروه پیش از این بوده است.
 
در اثنای همین كتاب، مؤلف از مجالسی سخن به میان آورده كه در آن‌ها، مردانی نام‌آور و بیشتر نویسندگان و شاعران، از شنیدن آواز مغنیان و نوای موسیقی سخت به طرب آمده‌اند: معروف‌ترین این اشخاص عبارتند از: [[مرزبانی، محمد|مرزبانی]](د390ق)، قاضی ابن‌صُبْر(د388ق)، قاضی القضاه ابن معروف(د390ق)، ابن حجاج، [[ابن نباته، عبدالعزیز بن عمر|ابن نباته]](د405ق) و ابن‌غیلان بزاز(د440ق).
 
افزون بر این، چند اشارت دیگر در كتاب آمده است كه تاریخ تألیف را در همین محدوده زمانی تأیید می‌كند. مثلاً دارالمعزیه كه ذكر آن در صفحه 24آمده، در 350ق ساخته شده است، یا مسجد براثا كه در صفحه 23 ذكر شده، در 451ق ویران شده است.  
افزون بر این، چند اشارت دیگر در كتاب آمده است كه تاریخ تألیف را در همین محدوده زمانی تأیید می‌كند. مثلاً دارالمعزیه كه ذكر آن در صفحه 24آمده، در 350ق ساخته شده است، یا مسجد براثا كه در صفحه 23 ذكر شده، در 451ق ویران شده است.  
اما آنچه با محدوده زمانی یاد شده معارض است، روایت دیگری در كتاب است كه در آن، ابوالقاسم می‌گوید، در 306ق همراه جماعتی در كرخ بغداد بوده و آوازخوانان را شمارش كرده است. حال اگر ابوالقاسم(یا خود مؤلف) در این سال جوانی مثلاً 20 ساله بوده، چگونه می‌توانسته است از احوال ابن‌غیلان در نیمه اول سده5ق آگاه شده باشد؟  
اما آنچه با محدوده زمانی یاد شده معارض است، روایت دیگری در كتاب است كه در آن، ابوالقاسم می‌گوید، در 306ق همراه جماعتی در كرخ بغداد بوده و آوازخوانان را شمارش كرده است. حال اگر ابوالقاسم(یا خود مؤلف) در این سال جوانی مثلاً 20 ساله بوده، چگونه می‌توانسته است از احوال ابن‌غیلان در نیمه اول سده5ق آگاه شده باشد؟  
عبدالواحد ذنون طه در مقاله خود، گویا به اشتباه، متن را 360ق خوانده، از قضا اگر كلمه«ست» را در متن حكایت، «ستین» بخوانیم، این تناقض تا حدی برطرف می‌شود. این پیشنهاد و این تحلیل البته در صورتی ارزش دارد كه ابومطهر این روایت را قبلاً در جایی ندیده، یا نشنیده باشد. متز برای تعیین آخرین حد تاریخ تألیف، به این نكته اشارت دارد كه مؤلف از سلطه سلجوقیان به بغداد و به خصوص از ویرانی مسجد براثا سخنی به میان نیاورده، پس او در 451ق احتمالاً دیگر حیات نداشته است. حال با توجه به روایت مربوط به 360ق و تاریخ وفات ابن‌غیلان در 440ق، زندگی ابومطهر در یك قرن(340-440ق) محدود می‌گردد، و با این فرض، بعید نیست مردی كه باخزری(د467ق) در اصفهان دیده، همین ابومطهر ازدی باشد.
 
عبدالواحد ذنون طه در مقاله خود، گویا به اشتباه، متن را 360ق خوانده، از قضا اگر كلمه«ست» را در متن حكایت، «ستین» بخوانیم، این تناقض تا حدی برطرف می‌شود. این پیشنهاد و این تحلیل البته در صورتی ارزش دارد كه ابومطهر این روایت را قبلاً در جایی ندیده، یا نشنیده باشد. متز برای تعیین آخرین حد تاریخ تألیف، به این نكته اشارت دارد كه مؤلف از سلطه سلجوقیان به بغداد و به خصوص از ویرانی مسجد براثا سخنی به میان نیاورده، پس او در 451ق احتمالاً دیگر حیات نداشته است. حال با توجه به روایت مربوط به 360ق و تاریخ وفات ابن‌غیلان در 440ق، زندگی ابومطهر در یك قرن(340-440ق) محدود می‌گردد، و با این فرض، بعید نیست مردی كه [[باخرزی، علی بن حسن|باخزری]](د467ق) در اصفهان دیده، همین ابومطهر ازدی باشد.
 




خط ۹۰: خط ۹۵:


صحنه‌ای كه نمایش ابوالقاسم در آن اجرا می‌شود، در واقع شهر اصفهان است. اما قهرمان داستان، حدود دو سوم از گفتارهای خود را به شهر افسانه‌ای بغداد اختصاص می‌دهد و در خلال آن‌ها جامعه ثروتمند، مرفه، ظریف، فرهیخته و در عین حال فسادآلود شهر را به شیوه‌ای كه بی‌گمان در آثار ادبی كهن جهان كم‌نظیر است بازمی‌شكافد.  
صحنه‌ای كه نمایش ابوالقاسم در آن اجرا می‌شود، در واقع شهر اصفهان است. اما قهرمان داستان، حدود دو سوم از گفتارهای خود را به شهر افسانه‌ای بغداد اختصاص می‌دهد و در خلال آن‌ها جامعه ثروتمند، مرفه، ظریف، فرهیخته و در عین حال فسادآلود شهر را به شیوه‌ای كه بی‌گمان در آثار ادبی كهن جهان كم‌نظیر است بازمی‌شكافد.  
بغداد در زمان ابومطهر جزیره‌ فرهنگی شگفتی شده بود كه در درون بیشتر مجامع آن، كشاكش‌های سیاسی، رقابت‌های قومی و نژادی و عواطف و شور سپاهی‌گری و جهان‌گشایی بی‌رنگ شده بود.
بغداد در زمان ابومطهر جزیره‌ فرهنگی شگفتی شده بود كه در درون بیشتر مجامع آن، كشاكش‌های سیاسی، رقابت‌های قومی و نژادی و عواطف و شور سپاهی‌گری و جهان‌گشایی بی‌رنگ شده بود.
كمتر مجمعی می‌توان یافت كه در آن افراد همه به یك فرقه، خواه دینی، خواه سیاسی و خواه هنری وابسته باشند؛ در مجامع علمی و هنری این امر جلوه‌ای شگفت دارد، مثلاً در زمان ابومطهر، مردی گرانقدر و ارجمند چون شریف رضی با«پیامبر سخف» ابن حجاج دوستی می‌كند و در مرگش مرثیه می‌سراید. ثروت موجود در شهر و رونق بازرگانی و احیاناً كشاورزی از یك سو و مدت دو قرن آموزش‌های فرهنگی گسترده، آرمان‌های دنیوی عرب‌ها را در بغداد متمركز و متجلی می‌ساخت.
كمتر مجمعی می‌توان یافت كه در آن افراد همه به یك فرقه، خواه دینی، خواه سیاسی و خواه هنری وابسته باشند؛ در مجامع علمی و هنری این امر جلوه‌ای شگفت دارد، مثلاً در زمان ابومطهر، مردی گرانقدر و ارجمند چون شریف رضی با«پیامبر سخف» ابن حجاج دوستی می‌كند و در مرگش مرثیه می‌سراید. ثروت موجود در شهر و رونق بازرگانی و احیاناً كشاورزی از یك سو و مدت دو قرن آموزش‌های فرهنگی گسترده، آرمان‌های دنیوی عرب‌ها را در بغداد متمركز و متجلی می‌ساخت.
طبقات نسبتاً گسترده‌ای كه از این رفاه و این فرهنگ بهره‌مند بودند، اینك ذوقی سخت لطیف و احساسی سركش و ناشكیبا یافته بودند؛ دیگر آهنگ كُند كاروان را در بادیه، یا زاری‌های مكرر و تقلیدی و بی‌لطف را بر سر اطلال و دمن معشوق برنمی‌تافتند.
طبقات نسبتاً گسترده‌ای كه از این رفاه و این فرهنگ بهره‌مند بودند، اینك ذوقی سخت لطیف و احساسی سركش و ناشكیبا یافته بودند؛ دیگر آهنگ كُند كاروان را در بادیه، یا زاری‌های مكرر و تقلیدی و بی‌لطف را بر سر اطلال و دمن معشوق برنمی‌تافتند.
آن سلیقه‌ای كه یك قرن و نیم پیش، ابونواس، گویی با اندكی حیا و ترس، القاء كرده بود، اینك سراسر جامعه بغداد را فراگرفته بود. بدیهی است كه در چنین احوالی، دانشمندان و هنرمندان باید در تكاپوی یافتن فضاهای تازه و سبك‌های نو برآیند. در آغاز سده 4ق، مسعودی به چین می‌رود، ابن‌فضلان به روسیه و شعر و نثر به میان مردم.  
آن سلیقه‌ای كه یك قرن و نیم پیش، ابونواس، گویی با اندكی حیا و ترس، القاء كرده بود، اینك سراسر جامعه بغداد را فراگرفته بود. بدیهی است كه در چنین احوالی، دانشمندان و هنرمندان باید در تكاپوی یافتن فضاهای تازه و سبك‌های نو برآیند. در آغاز سده 4ق، مسعودی به چین می‌رود، ابن‌فضلان به روسیه و شعر و نثر به میان مردم.  
شهر اصفهان البته به پای بغداد نمی‌رسید، اما بغداد ثانی لقب یافته بود و در رقابت میان شهرها مقامی داشت. اگر گه‌گاه كوفه با بصره، همدان با عراق، بغداد با بصره قیاس می‌شد، اصفهان نیز در مقابل عراق قرار می‌گرفت و نیز انبوهی اصفهانی در بغداد می‌زیستند كه در 320ق سر به شورش برداشتند، یك روز تمام با سپاهیان خلیفه جنگیدند و امام مسجد جامع غرب بغداد را از خطبه و نماز بازداشتند.  
شهر اصفهان البته به پای بغداد نمی‌رسید، اما بغداد ثانی لقب یافته بود و در رقابت میان شهرها مقامی داشت. اگر گه‌گاه كوفه با بصره، همدان با عراق، بغداد با بصره قیاس می‌شد، اصفهان نیز در مقابل عراق قرار می‌گرفت و نیز انبوهی اصفهانی در بغداد می‌زیستند كه در 320ق سر به شورش برداشتند، یك روز تمام با سپاهیان خلیفه جنگیدند و امام مسجد جامع غرب بغداد را از خطبه و نماز بازداشتند.  
مهمانیی كه ماجرای ابوالقاسم در آن گذشته، خود نشان می‌دهد كه اعیان اصفهان نیز با مجالس عیش و عشرت بیگانه نبوده‌اند و ای بسا كه از بغدادیان تقلید می كردند، اما قیاس‌های ابوالقاسم روشن می‌سازد كه اصفهان هنوز بافت اجتماعی و اخلاقی سنتی را حفظ كرده و هرگز«بهشت ثروتمندان و جهنم تنگدستان» كه در وصف بغداد گفته‌اند، نشده است. ابومطهر بهتر از هر نویسنده دیگری در سراسر ادبیات عرب، بغداد و به خصوص طبقه مرفه آن را وصف كرده است: محله‌ها، قصرها و گردشگاه‌های زیبا، میخانه‌های بی‌شمار هزاران كنیزك و غلام نوازنده و خواننده، فرش‌ها، پارچه‌ها، لباس‌ها و زیورهایی كه سیل‌آسا به سوی بغداد جاری بود، عطرهای فراوانی كه 70گونه از آن‌ها را ابوالقاسم برشمرده است، كشتی‌های بی‌شماری كه مردم را روی دجله می‌گردانیده‌اند و…
مهمانیی كه ماجرای ابوالقاسم در آن گذشته، خود نشان می‌دهد كه اعیان اصفهان نیز با مجالس عیش و عشرت بیگانه نبوده‌اند و ای بسا كه از بغدادیان تقلید می كردند، اما قیاس‌های ابوالقاسم روشن می‌سازد كه اصفهان هنوز بافت اجتماعی و اخلاقی سنتی را حفظ كرده و هرگز«بهشت ثروتمندان و جهنم تنگدستان» كه در وصف بغداد گفته‌اند، نشده است. ابومطهر بهتر از هر نویسنده دیگری در سراسر ادبیات عرب، بغداد و به خصوص طبقه مرفه آن را وصف كرده است: محله‌ها، قصرها و گردشگاه‌های زیبا، میخانه‌های بی‌شمار هزاران كنیزك و غلام نوازنده و خواننده، فرش‌ها، پارچه‌ها، لباس‌ها و زیورهایی كه سیل‌آسا به سوی بغداد جاری بود، عطرهای فراوانی كه 70گونه از آن‌ها را ابوالقاسم برشمرده است، كشتی‌های بی‌شماری كه مردم را روی دجله می‌گردانیده‌اند و…
قالب خشك قصیده كهن دیگر تاب این فرهنگ پرآشوب فسادآمیز را نداشت. قصاید ارجمند ابن‌رومی، ابوتمام و متنبی، گویی برفراز این موج، در فضایی دیگر شكل می‌گرفت. شاید به همین سبب بود كه مردم عراق و فارس توانستند به آسانی متنبی را در اوج شهرت به باد ریشخند گیرند، و شاعركانی هرزه‌گو اجازه یافتند كه حقیرش گردانند. نثر می‌بایست هر چه زودتر زبان تعبیر این فرهنگ چندچهره گردد.  
قالب خشك قصیده كهن دیگر تاب این فرهنگ پرآشوب فسادآمیز را نداشت. قصاید ارجمند ابن‌رومی، ابوتمام و متنبی، گویی برفراز این موج، در فضایی دیگر شكل می‌گرفت. شاید به همین سبب بود كه مردم عراق و فارس توانستند به آسانی متنبی را در اوج شهرت به باد ریشخند گیرند، و شاعركانی هرزه‌گو اجازه یافتند كه حقیرش گردانند. نثر می‌بایست هر چه زودتر زبان تعبیر این فرهنگ چندچهره گردد.  
صدسال پیش از این، جاحظ سنت را شكست و زبان و مضامین آثار خود را با روح و زبان عامّه مردم درآمیخت و حتی در زمینه قصه‌پردازی گام‌های بلند برداشت. داستان‌های البخلای او، خاصه داستان خالویه مكدّی، به دست عكبری افتاد. ابودلف كه زبانش سخت به زبان ابومطهر ازدی شبیه است، قصیده ساسانیه خود را به تقلید از احنف عكبری و برای صاحب بن عباد ساخته است. همین قصیده است كه صاحب حفظ كرده، و بدیع‌الزمان همدانی ابیاتی از آن را برای ثعالبی برخوانده و سپس مقامه خود را با بخشی از آن آغاز كرده و بعداً قهرمان خود ابوالفتح اسكندری را گاه با ابودلف منطبق ساخته و بدین سان از تأثیر مستقیم و عمیق این شخصیت شوخ واقع‌گرا بر خود خبر داده است.  
صدسال پیش از این، جاحظ سنت را شكست و زبان و مضامین آثار خود را با روح و زبان عامّه مردم درآمیخت و حتی در زمینه قصه‌پردازی گام‌های بلند برداشت. داستان‌های البخلای او، خاصه داستان خالویه مكدّی، به دست عكبری افتاد. ابودلف كه زبانش سخت به زبان ابومطهر ازدی شبیه است، قصیده ساسانیه خود را به تقلید از احنف عكبری و برای [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] ساخته است. همین قصیده است كه صاحب حفظ كرده، و [[بدیع‌الزمان همدانی، احمد بن حسین|بدیع‌الزمان همدانی]] ابیاتی از آن را برای ثعالبی برخوانده و سپس مقامه خود را با بخشی از آن آغاز كرده و بعداً قهرمان خود ابوالفتح اسكندری را گاه با ابودلف منطبق ساخته و بدین سان از تأثیر مستقیم و عمیق این شخصیت شوخ واقع‌گرا بر خود خبر داده است.  
اینك همه عواملی كه باید ابن حجاج و دوستش ابومطهر ازدی(و یا ابوحیان توحیدی) را پدید آورد، گرد آمده است: زبانی مطمئن كه می‌تواند هم مفاهیم كهن را بپرورد و هم مفاهیم نو را بیان نماید؛ رئالیسمی نوپا اما سخت فراگیر و فریبنده؛ ابزار تعبیری كه از راه‌های روان‌شناختی و جامعه شناختی بارها توانسته است تا ژرفای روح انسان و جامعه و سرانجام جان‌های شیفته‌ای كه تشنه این گونه ادب است، نفوذ كند.  
اینك همه عواملی كه باید ابن حجاج و دوستش ابومطهر ازدی(و یا [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدی]]) را پدید آورد، گرد آمده است: زبانی مطمئن كه می‌تواند هم مفاهیم كهن را بپرورد و هم مفاهیم نو را بیان نماید؛ رئالیسمی نوپا اما سخت فراگیر و فریبنده؛ ابزار تعبیری كه از راه‌های روان‌شناختی و جامعه شناختی بارها توانسته است تا ژرفای روح انسان و جامعه و سرانجام جان‌های شیفته‌ای كه تشنه این گونه ادب است، نفوذ كند.  
به جهاتی می‌توان گفت كه ژرف ساختِ حكایه ابی القاسم، مقامات بدیع‌الزمان همدانی، و ابوالقاسم، خود چهره كمال یافته ابوالفتح اسكندری است. اما ابومطهر هوشمندتر از آن بود كه مانند بدیع‌الزمان و بعد از چندی، حریری، در دام الفاظ دشوار و سجع و قافیه گرفتار افتد. «مقامه»، به قول گابریلی قالب اثری نمایشی-روایی است كه اساساً بر کلمات تکیه دارد. راست است که قهرمانان مقامات نیز مانند ابوالقاسم بغدادی، شخصیت‌هایی حیله‌گر و زیرك و خوش‌زبان و بی‌شرمند، اما هنرشان تنها در سجع‌پردازی و لغت بازی منحصر می‌شود. واژگان در مقامات چنان گستردگی و اعتباری یافته كه ضیف آن‌ها را تألیفاتی خاص تعلیم پنداشته است.  
 
ابومطهر بی‌گمان در لغت و هنر بازی با الفاظ چیزی از بدیع‌الزمان كم نداشت، شمار اسم‌ها و صفات هم‌وزن و قافیه‌ای كه او می‌یابد و كنار هم می‌نهد، گویی از منبعی پایان‌ناپذیر سرچشمه می‌گیرد، اما پیداست كه او خود را اسیر نمی‌كند؛ وانگهی، همین كه او الفاظ عامیانه و شاید هم خود ساخته را به كار می‌آورد، ناگهان ابهت و فخامت واژه نادر درهم می‌شكند و خواننده احساس می‌كند كه در جوّی صمیمی‌تر و ملموس‌تر قرار گرفته است.  
به جهاتی می‌توان گفت كه ژرف ساختِ حكایه ابی القاسم، مقامات بدیع‌الزمان همدانی، و ابوالقاسم، خود چهره كمال یافته ابوالفتح اسكندری است. اما ابومطهر هوشمندتر از آن بود كه مانند بدیع‌الزمان و بعد از چندی، حریری، در دام الفاظ دشوار و سجع و قافیه گرفتار افتد. «مقامه»، به قول گابریلی قالب اثری نمایشی-روایی است كه اساساً بر کلمات تکیه دارد. راست است که قهرمانان مقامات نیز مانند [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|ابوالقاسم بغدادی]]، شخصیت‌هایی حیله‌گر و زیرك و خوش‌زبان و بی‌شرمند، اما هنرشان تنها در سجع‌پردازی و لغت بازی منحصر می‌شود. واژگان در مقامات چنان گستردگی و اعتباری یافته كه ضیف آن‌ها را تألیفاتی خاص تعلیم پنداشته است.  
 
ابومطهر بی‌گمان در لغت و هنر بازی با الفاظ چیزی از [[بدیع‌الزمان همدانی، احمد بن حسین|بدیع‌الزمان]] كم نداشت، شمار اسم‌ها و صفات هم‌وزن و قافیه‌ای كه او می‌یابد و كنار هم می‌نهد، گویی از منبعی پایان‌ناپذیر سرچشمه می‌گیرد، اما پیداست كه او خود را اسیر نمی‌كند؛ وانگهی، همین كه او الفاظ عامیانه و شاید هم خود ساخته را به كار می‌آورد، ناگهان ابهت و فخامت واژه نادر درهم می‌شكند و خواننده احساس می‌كند كه در جوّی صمیمی‌تر و ملموس‌تر قرار گرفته است.  
 
ابومطهر و هم مكتبان او در سخیفه‌گویی و هرزه‌پردازی و نیز در بیان هر آنچه آدمیان از گفتنش شرم دارند، به چشم هنری نو و ظرافتی به كمال می‌نگریستند. بی‌گمان همین امر سبب شد كه اثر او(و حتی دیوان ابن حجاج) به سرعت در گوشه كتابخانه‌ها پنهان گردد، چنانكه دیگر هیچ‌كس از آن یاد نكند.
ابومطهر و هم مكتبان او در سخیفه‌گویی و هرزه‌پردازی و نیز در بیان هر آنچه آدمیان از گفتنش شرم دارند، به چشم هنری نو و ظرافتی به كمال می‌نگریستند. بی‌گمان همین امر سبب شد كه اثر او(و حتی دیوان ابن حجاج) به سرعت در گوشه كتابخانه‌ها پنهان گردد، چنانكه دیگر هیچ‌كس از آن یاد نكند.
==حكایت==
مؤلف از آوردن كلمه«حكایت» در عنوان كتاب، البته باب مفاعله آن، «محاكاه» را در نظر داشته، زیرا در مقدمه كتاب خود، قطعه مفصلی را از البیان و التبیین جاحظ در همین معنی نقل می‌كند. احتمالاً این كلمه در آغاز كار ترجمه آثار یونانی، بر نمایش یا نوعی از آن اطلاق می‌شده، اما در قطعه [[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]] و نیز در ذهن مؤلف حكایه، محاكاه تنها یكی از بخش‌های فرعی نمایش، یعنی تقلید و تقلیدگری بوده است. در البیان سخن از مردان زبردستی است كه می‌توانسته‌اند گفتار و رفتار برخی از مردم(مثلاً نابینایان) و یا بانگ حیوانات را چنان تقلید كنند كه همگان را فریب دهد. بدین سان ملاحظه می‌كنیم كه در ذهن مؤلف، فن تقلیدگری با هنر«تیپ‌سازی» خلط شده، یا نتوانسته است آن‌ها را از یكدیگر تفكیك كند، زیرا در سراسر داستان، ابوالقاسم كه نمایشگر طبقه‌ای خاص از اجتماع است، هرگز تقلید كسی را درنیاورده است. 


حكایت با استواری و برنامه كامل آغاز می‌شود، اما مؤلف علاوه بر ذكر روش كار و نقل قول از جاحظ، لازم می‌داند یادآور شود كه اغلاط لغوی و نحوی عامیانه(=لحن) را به عمد به كار برده، زیرا «نمك هر نكته در لحن آن است و شیرینی آن در كوتاهی متنش». 
==حكایت==


مؤلف از آوردن كلمه«حكایت» در عنوان كتاب، البته باب مفاعله آن، «محاكاه» را در نظر داشته، زیرا در مقدمه كتاب خود، قطعه مفصلی را از البیان و التبیین جاحظ در همین معنی نقل می‌كند. احتمالاً این كلمه در آغاز كار ترجمه آثار یونانی، بر نمایش یا نوعی از آن اطلاق می‌شده، اما در قطعه جاحظ و نیز در ذهن مؤلف حكایه، محاكاه تنها یكی از بخش‌های فرعی نمایش، یعنی تقلید و تقلیدگری بوده است. در البیان سخن از مردان زبردستی است كه می‌توانسته‌اند گفتار و رفتار برخی از مردم(مثلاً نابینایان) و یا بانگ حیوانات را چنان تقلید كنند كه همگان را فریب دهد. بدین سان ملاحظه می‌كنیم كه در ذهن مؤلف، فن تقلیدگری با هنر«تیپ‌سازی» خلط شده، یا نتوانسته است آن‌ها را از یكدیگر تفكیك كند، زیرا در سراسر داستان، ابوالقاسم كه نمایشگر طبقه‌ای خاص از اجتماع است، هرگز تقلید كسی را درنیاورده است.
حكایت با استواری و برنامه كامل آغاز می‌شود، اما مؤلف علاوه بر ذكر روش كار و نقل قول از جاحظ، لازم می‌داند یادآور شود كه اغلاط لغوی و نحوی عامیانه(=لحن) را به عمد به كار برده، زیرا «نمك هر نكته در لحن آن است و شیرینی آن در كوتاهی متنش».
علاوه بر این نكته اساسی كه تهمت بی‌دانشی را از او می‌زداید، چند موضوع دیگر هم باید روشن شود: پیشوای او در این شیوه، ابن حجاج است؛ سخف‌سرایی اگر چه زشت است، اما نمكین و مجاز است. این سخنان زشت و زیبا از آنِ او نیست، بلكه گفتار مردی گول است كه او شنیده و حفظ كرده و اینك بازگو می‌كند؛ این مرد آیینه تمام نمای همه بغدادیان است. به همین جهت، از راه او به اخلاق جامعه بغداد می‌توان پی برد. چهارچوب زمانی نمایشنامه نیز تعیین شده: همه این ماجرا عملاً در یك روز رخ داده است.  
علاوه بر این نكته اساسی كه تهمت بی‌دانشی را از او می‌زداید، چند موضوع دیگر هم باید روشن شود: پیشوای او در این شیوه، ابن حجاج است؛ سخف‌سرایی اگر چه زشت است، اما نمكین و مجاز است. این سخنان زشت و زیبا از آنِ او نیست، بلكه گفتار مردی گول است كه او شنیده و حفظ كرده و اینك بازگو می‌كند؛ این مرد آیینه تمام نمای همه بغدادیان است. به همین جهت، از راه او به اخلاق جامعه بغداد می‌توان پی برد. چهارچوب زمانی نمایشنامه نیز تعیین شده: همه این ماجرا عملاً در یك روز رخ داده است.  
چون خواننده به پایان كتاب می‌رسد، احساس می‌كند كه ابومطهر، قلم خود را به دست خیال و الهامات لحظه به لحظه نمی‌سپارد، بلكه همه حكایت را پیوسته از آغاز تا انجام، به صورت یك واحد ادبی كامل، در ذهن دارد؛ یك عبارت كه حكایت با آن آغاز می‌شودعیناً در پایان كتاب تكرار شده و ماجرا با آن ختم می‌گردد: ابوالقاسم همین كه بر درِ مجلسِ مهمانی می‌بیند كسی لبخند می‌زند، بانگ برمی‌دارد كه: ای سنگدل چگونه پس از قتل«حسین ذبیح» اینهمه شادی می‌كنی)؟ …نفرین خدای بر آن كس كه علی و حسین(ع) دشمنی ورزد… . در پایان كتاب نیز كسی لبخند می‌زند و همین‌گونه مورد انتقاد شیخ ابوالقاسم قرار می‌گیرد. بدیهی است كه قالب‌بندی هنرمندانه تصادفی نبوده، زیرا در هیچ جای دیگر كتاب این عبارات و این معانی تكرار نشده است.  
چون خواننده به پایان كتاب می‌رسد، احساس می‌كند كه ابومطهر، قلم خود را به دست خیال و الهامات لحظه به لحظه نمی‌سپارد، بلكه همه حكایت را پیوسته از آغاز تا انجام، به صورت یك واحد ادبی كامل، در ذهن دارد؛ یك عبارت كه حكایت با آن آغاز می‌شودعیناً در پایان كتاب تكرار شده و ماجرا با آن ختم می‌گردد: ابوالقاسم همین كه بر درِ مجلسِ مهمانی می‌بیند كسی لبخند می‌زند، بانگ برمی‌دارد كه: ای سنگدل چگونه پس از قتل«حسین ذبیح» اینهمه شادی می‌كنی)؟ …نفرین خدای بر آن كس كه علی و حسین(ع) دشمنی ورزد… . در پایان كتاب نیز كسی لبخند می‌زند و همین‌گونه مورد انتقاد شیخ ابوالقاسم قرار می‌گیرد. بدیهی است كه قالب‌بندی هنرمندانه تصادفی نبوده، زیرا در هیچ جای دیگر كتاب این عبارات و این معانی تكرار نشده است.  




==سبك زشت و زیبا==
==سبك زشت و زیبا==


ابومطهر هدف خود را نیز از این شیوه نگارش بیان كرده است: در طبیعت ابوالقاسم، پیوسته دو خوی متضاد با هم جمع شده‌اند. این روش تقابل و تعارض در سراسر كتاب ملموس است و در مناظره میان اصفهان و بغداد به نیكی متجلی می‌گردد. مؤلف در پایان كتاب نیز به این امر تصریح می‌كند: اینك از احوال شیخ درمی‌یابی كه او غره زمان و همتای شیطان بود، مجمع زیبایی‌ها و زشتی‌ها بود… در هزل و جد هر دو به كمال رسیده بود…و اخلاق بغدادیان را داشت. این سبك«زشت و زیبا» كه او میل دارد خوانندگانش در احوال ابوالقاسم دریافته باشند، پیوسته مورد نظر او بوده است. داستان تا صفحه 102ستایش از بغداد و زیبایی‌های آن است و ذم اصفهان؛ از آن پس صحنه دگرگون می‌شود و تا پایان كتاب، اصفهان را با همه كمبودهایش می‌ستاید و از بغداد و بغدادیان انتقاد می‌كند.  
ابومطهر هدف خود را نیز از این شیوه نگارش بیان كرده است: در طبیعت ابوالقاسم، پیوسته دو خوی متضاد با هم جمع شده‌اند. این روش تقابل و تعارض در سراسر كتاب ملموس است و در مناظره میان اصفهان و بغداد به نیكی متجلی می‌گردد. مؤلف در پایان كتاب نیز به این امر تصریح می‌كند: اینك از احوال شیخ درمی‌یابی كه او غره زمان و همتای شیطان بود، مجمع زیبایی‌ها و زشتی‌ها بود… در هزل و جد هر دو به كمال رسیده بود…و اخلاق بغدادیان را داشت. این سبك«زشت و زیبا» كه او میل دارد خوانندگانش در احوال ابوالقاسم دریافته باشند، پیوسته مورد نظر او بوده است. داستان تا صفحه 102ستایش از بغداد و زیبایی‌های آن است و ذم اصفهان؛ از آن پس صحنه دگرگون می‌شود و تا پایان كتاب، اصفهان را با همه كمبودهایش می‌ستاید و از بغداد و بغدادیان انتقاد می‌كند.‌<ref>ر.ک:آذرنوش، آدرتاش ، ‌ج6، ص266-256</ref>.
 
‌  
‌<ref>ر.ک:آذرنوش، آدرتاش ، ‌ج6، ص266-256</ref>.


==پانویس==
==پانویس==