۱۰۶٬۲۵۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '↵↵|' به ' |') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
ابن قَضيبُ الْبان، نام 3 تن از مشاهير خاندانى در شهر حلب (سده 11ق/17م) بود که عبدالله بن محمد یکی از آنان است. | ابن قَضيبُ الْبان، نام 3 تن از مشاهير خاندانى در شهر حلب (سده 11ق/17م) بود که عبدالله بن محمد یکی از آنان است. | ||
نسب اين خاندان از طريق موسى الجَوْن، نواده حسن مثّنى، به حضرت امام على(ع) مىرسد. اينان شهرت خود را از نيای بزرگ خود ابوعبدالله حسين موصلى، معروف به قضيب البان گرفتهاند كه خود از پيروان طريقت و از اصحاب شيخ محيىالدين عبدالقادر گيلانى (د ح 560ق/1165م)، پيشوای صوفيان سلسله قادريه بود و شيخ، دختر خويش را به همسری ابوالمحاسن على فرزند قضيبالبان درآورد. بدينساننوادگان قضيبالبان به دو نسب شرافت يافتند: از طريق پدر به امام على(ع) مىپيوستند و از طريق مادر به عبدالقادر كه خود از سادات حسنى بود. اين خاندان در آغاز ساكن حماه بودند، اما در اواخر سده 10ق به حلب مهاجرت كردند. | نسب اين خاندان از طريق موسى الجَوْن، نواده حسن مثّنى، به [[امام علی علیهالسلام|حضرت امام على(ع)]] مىرسد. اينان شهرت خود را از نيای بزرگ خود ابوعبدالله حسين موصلى، معروف به قضيب البان گرفتهاند كه خود از پيروان طريقت و از اصحاب شيخ [[گیلانی، عبدالقادر|محيىالدين عبدالقادر گيلانى]] (د ح 560ق/1165م)، پيشوای صوفيان سلسله قادريه بود و شيخ، دختر خويش را به همسری ابوالمحاسن على فرزند قضيبالبان درآورد. بدينساننوادگان قضيبالبان به دو نسب شرافت يافتند: از طريق پدر به [[امام علی علیهالسلام|امام على(ع)]] مىپيوستند و از طريق مادر به عبدالقادر كه خود از سادات حسنى بود. اين خاندان در آغاز ساكن حماه بودند، اما در اواخر سده 10ق به حلب مهاجرت كردند. | ||
==ولادت، تحصیلات== | ==ولادت، تحصیلات== | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
==تدریس، مناصب== | ==تدریس، مناصب== | ||
سپس در مدرسه حلاويه حلب به تدريس پرداخت و نيز نقابت اشراف آن شهر را برعهده گرفت و سرانجام به مقام قضا در ديار بكر رسيد. در آن احوال، وزير الفاضل كه از مراتب علمى و اجتماعى وی آگاهى يافته بود، او را نزد خود خواند. چندی نگذشت كه اطرافيان بر وی حسد بردند و به حيله او را بر آن داشتند كه از وزير مقام قضا طلب كند. وزير با آنكه درخواست عبدالله را بر بىمهری و دوری گزينى از خدمت حمل مىكرد، قضای ديار بكر را به او سپرد. وی با آنكه در آن كار تجربه داشت، در تدبير امور عاجز ماند، چنانكه خود گوشه عُزلت گرفت و يكى از ياران را به كار قضا گماشت. جانشين او، چندان رشوه ستاند كه عاقبت مردم شكايت به سلطان بردند و موجب عزل او شدند. اين حادثه، از قدر عبدالله نزد مردم به شدت كاست. | سپس در مدرسه حلاويه حلب به تدريس پرداخت و نيز نقابت اشراف آن شهر را برعهده گرفت و سرانجام به مقام قضا در ديار بكر رسيد. در آن احوال، وزير الفاضل كه از مراتب علمى و اجتماعى وی آگاهى يافته بود، او را نزد خود خواند. چندی نگذشت كه اطرافيان بر وی حسد بردند و به حيله او را بر آن داشتند كه از وزير مقام قضا طلب كند. وزير با آنكه درخواست عبدالله را بر بىمهری و دوری گزينى از خدمت حمل مىكرد، قضای ديار بكر را به او سپرد. وی با آنكه در آن كار تجربه داشت، در تدبير امور عاجز ماند، چنانكه خود گوشه عُزلت گرفت و يكى از ياران را به كار قضا گماشت. جانشين او، چندان رشوه ستاند كه عاقبت مردم شكايت به سلطان بردند و موجب عزل او شدند. اين حادثه، از قدر عبدالله نزد مردم به شدت كاست. | ||
وی پس از چندی انتظار، چون به چيزی دست نيافت، به آسيای صغير (روم) رفت و 5 سال در آن ديار ماند. از اين زمان به بعد، محبى كه در واقع تنها منبع ما برای شرح احوال عبدالله بن قضيبالبان است، در قسطنطنيه به وی پيوست، به قصيدهای مدحش گفت و يار مجالس او گرديد. وی چند روايت از حوادث شيرين زندگى او را نقل كرده است. | وی پس از چندی انتظار، چون به چيزی دست نيافت، به آسيای صغير (روم) رفت و 5 سال در آن ديار ماند. از اين زمان به بعد، محبى كه در واقع تنها منبع ما برای شرح احوال عبدالله بن قضيبالبان است، در قسطنطنيه به وی پيوست، به قصيدهای مدحش گفت و يار مجالس او گرديد. وی چند روايت از حوادث شيرين زندگى او را نقل كرده است. |