۱۰۶٬۱۰۴
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
[[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] در مقدمه کتاب، دیدگاه کلی خود را درباره حلول و اتحاد چنین بیان میکند: «نخستین بار، نظریه «حلول» و اتحاد که همتای حلول بشمار میآید، در آرای نصرانیان پدیدار شد. البته آنان این حلول و اتحاد را فقط به عیسی(ع) و یا به او و مادرش «مریم» نسبت میدهند و آن را به اتحاد کلمه (و نه اتحاد در ذات) بازگرداندهاند، اما عالمان مسلمان چنین بدعتی را برنمیتابند؛ زیرا به مقتضای فطرت و عقل، از این پندارها پاکند؛ مگر درباره طایفهای از غالیان صوفی که از آنان چنین نقل شده است که به این نظریه باور دارند و آن را (مانند نصرانیان) منحصر در یک یا دو نفر نمیدانند که در این صورت، کفرشان فزونتر است. بهترین عذری که برای قائلان به این نظریه و بطلان رأیشان آورده شده است، همان سخن «أنا الحق» از «منصور حلاج» است که آن را در حال مستی، مدهوشی و لایعقلی گفته است و خداوند از کسی که عقلش را از دست داده است، تکلیف را برداشته است و سخنش را به هیچ میانگارد؛ چه برسد به اینکه بخواهد یک مذهب بشمار آید!. البته همواره عالمان و پژوهشگران صوفی، بطلان رأی به حلول و اتحاد را بیان کردهاند و به تباهی و بیراهی آن هشدار دادهاند»<ref>ر.ک: مقدمه نویسنده، ص4-3</ref>. | [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] در مقدمه کتاب، دیدگاه کلی خود را درباره حلول و اتحاد چنین بیان میکند: «نخستین بار، نظریه «حلول» و اتحاد که همتای حلول بشمار میآید، در آرای نصرانیان پدیدار شد. البته آنان این حلول و اتحاد را فقط به عیسی(ع) و یا به او و مادرش «مریم» نسبت میدهند و آن را به اتحاد کلمه (و نه اتحاد در ذات) بازگرداندهاند، اما عالمان مسلمان چنین بدعتی را برنمیتابند؛ زیرا به مقتضای فطرت و عقل، از این پندارها پاکند؛ مگر درباره طایفهای از غالیان صوفی که از آنان چنین نقل شده است که به این نظریه باور دارند و آن را (مانند نصرانیان) منحصر در یک یا دو نفر نمیدانند که در این صورت، کفرشان فزونتر است. بهترین عذری که برای قائلان به این نظریه و بطلان رأیشان آورده شده است، همان سخن «أنا الحق» از «منصور حلاج» است که آن را در حال مستی، مدهوشی و لایعقلی گفته است و خداوند از کسی که عقلش را از دست داده است، تکلیف را برداشته است و سخنش را به هیچ میانگارد؛ چه برسد به اینکه بخواهد یک مذهب بشمار آید!. البته همواره عالمان و پژوهشگران صوفی، بطلان رأی به حلول و اتحاد را بیان کردهاند و به تباهی و بیراهی آن هشدار دادهاند»<ref>ر.ک: مقدمه نویسنده، ص4-3</ref>. | ||
سیوطی سپس، آرای عالمان بزرگ اسلام از اهل سنت را درباره حلول و اتحاد میآورد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص5 و 7</ref>. او دیدگاه [[غزالی، محمد بن محمد|محمد غزالی]] (450-505ق) را در کتاب «[[إحياء علوم الدين|إحياء العلوم]]» در باب سماع و محبت، پیش میاندازد و میگوید: سخن را با نقل کلام او آغاز کردهام؛ چراکه غزالی فقیه، اصولی و متکلمی است که خود، از صوفیان بشمار میرود و چون همه این فنون در او گرد آمدهاند، شکوهمندترین فردی است که در این مقام میتوان به او اعتماد کرد<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>. | [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] سپس، آرای عالمان بزرگ اسلام از اهل سنت را درباره حلول و اتحاد میآورد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص5 و 7</ref>. او دیدگاه [[غزالی، محمد بن محمد|محمد غزالی]] (450-505ق) را در کتاب «[[إحياء علوم الدين|إحياء العلوم]]» در باب سماع و محبت، پیش میاندازد و میگوید: سخن را با نقل کلام او آغاز کردهام؛ چراکه غزالی فقیه، اصولی و متکلمی است که خود، از صوفیان بشمار میرود و چون همه این فنون در او گرد آمدهاند، شکوهمندترین فردی است که در این مقام میتوان به او اعتماد کرد<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>. | ||
[[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] سپس بطلان نظریه حلول و اتحاد را در آرای عالمان دیگر گواه میگیرد. آنان عبارتند از: [[امامالحرمین، عبدالملک بن عبدالله|امامالحرمین جوینی]] (419-478ق) در کتاب «[[الإرشاد إلی قواطع الأدلة في أصول الاعتقاد|الإرشاد]]»، [[ابن فورک، محمد بن حسن|ابن فورک]] (درگذشته 406ق) در کتاب «[[النظامي في أصول الدين]]»، [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] (543-606ق) در کتاب «[[المحصول في علم أصول الفقه|المحصل في أصول الدين]]»، [[ماوردی، علی بن محمد|ابوالحسن ماوردی]] (364 -450ق) در «[[الحاوی الکبیر في فقه مذهب الإمام الشافعي|الحاوي الكبير]]» و مناظرهای که با برخی از نصرانیان داشته است، [[قاضی عیاض، عیاض بن موسی|قاضی عیاض]] (476-544ق) در «[[الشفا بتعريف حقوق المصطفی|الشفاء]]»، [[بیضاوی، عبدالله بن عمر|ناصرالدین بیضاوی]] (درگذشته 691ق) در تفسیر «[[أنوار التنزيل و أسرار التأويل (تفسير البيضاوي)|أنوار التنزيل و أسرار التأويل]]»، [[ابن عبدالسلام، عبدالعزیز بن عبدالسلام|عزالدین عبدالسلام]] (577-660ق) در «القواعد الكبرى في أصول الفقه»، [[ابونعیم، احمد بن عبدالله|ابونعیم اصفهانی]] (۳۳۶-۴۳۰ق) در «[[حلية الأولياء و طبقات الأصفياء|حلية الأولياء]]»، [[ابن دقیق عید، محمد بن علی|ابن دقیق عید]] (702-625ق) در «[[نهج الرشاد في الرد علی أهل الوحدة و الحلول و الاتحاد]]» و [[ابن قیم جوزیه، محمد بن ابیبکر|ابن قیم جوزی]] (691-751ق) در «[[شرح منازل السائرين]]»<ref>ر.ک: همان، ص30-10</ref>. | [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] سپس بطلان نظریه حلول و اتحاد را در آرای عالمان دیگر گواه میگیرد. آنان عبارتند از: [[امامالحرمین، عبدالملک بن عبدالله|امامالحرمین جوینی]] (419-478ق) در کتاب «[[الإرشاد إلی قواطع الأدلة في أصول الاعتقاد|الإرشاد]]»، [[ابن فورک، محمد بن حسن|ابن فورک]] (درگذشته 406ق) در کتاب «[[النظامي في أصول الدين]]»، [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازی]] (543-606ق) در کتاب «[[المحصول في علم أصول الفقه|المحصل في أصول الدين]]»، [[ماوردی، علی بن محمد|ابوالحسن ماوردی]] (364 -450ق) در «[[الحاوی الکبیر في فقه مذهب الإمام الشافعي|الحاوي الكبير]]» و مناظرهای که با برخی از نصرانیان داشته است، [[قاضی عیاض، عیاض بن موسی|قاضی عیاض]] (476-544ق) در «[[الشفا بتعريف حقوق المصطفی|الشفاء]]»، [[بیضاوی، عبدالله بن عمر|ناصرالدین بیضاوی]] (درگذشته 691ق) در تفسیر «[[أنوار التنزيل و أسرار التأويل (تفسير البيضاوي)|أنوار التنزيل و أسرار التأويل]]»، [[ابن عبدالسلام، عبدالعزیز بن عبدالسلام|عزالدین عبدالسلام]] (577-660ق) در «القواعد الكبرى في أصول الفقه»، [[ابونعیم، احمد بن عبدالله|ابونعیم اصفهانی]] (۳۳۶-۴۳۰ق) در «[[حلية الأولياء و طبقات الأصفياء|حلية الأولياء]]»، [[ابن دقیق عید، محمد بن علی|ابن دقیق عید]] (702-625ق) در «[[نهج الرشاد في الرد علی أهل الوحدة و الحلول و الاتحاد]]» و [[ابن قیم جوزیه، محمد بن ابیبکر|ابن قیم جوزی]] (691-751ق) در «[[شرح منازل السائرين]]»<ref>ر.ک: همان، ص30-10</ref>. |