۱۰۶٬۱۰۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'بین المللی' به 'بینالمللی ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'هها' به 'هها') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
پس از اين، به اهميت بناى فلسف هاى اسلامى براى تعليم و تربيت مىپردازد و مهمترين فوايد تعيين چنين فلسف هاى را شرح و شماره مىكند و اسلام و فرهنگ اسلامى را آبشخور اصلى فلسفۀ تربيتى اسلام مىخواند و پار هاى منابع فرعى فلسفۀ تربيتى اسلام را شرح مىدهد و به اهميت و لزوم كار گروهى براى تدوين فلسفۀ تربيتى اسلام بر اساس منابع ياد شده اشاره مىكند. سپس برخى ويژگي هاى فلسفۀ تربيتى اسلام را بدين شرح يادآور مىشود؛ بايد از هر جهت با روح و مفاهيم اسلام سازگار باشد، شئون گوناگون فرهنگى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى جامعه و نيز خواست مردم و نياز هاى آنها را لحاظ كند، به پذيرش فرهنگ و تجارب بشرى روى خوش نشان دهد، همه مسائل و نياز هاى تربيتى و آموزشى را دربر گيرد، از آنجا كه منابع فلسفۀ تربيتى اسلام فراوان و گوناگون است لازم است گزينشى عمل شود و آنچه را ضرورى و مهم است و با روح اسلامساز مىآيد منبع قرار داد، ميان مبانى و اجزاى اين فلسفه نبايد ناسازگارى و تناقض باشد، شكل نهايى اين فلسفه بايد برآيند تعامل و همكارى گروهى شمار بزرگى از خبرگان و دستاندركاران تعليم و تربيت و فلسفه و ديگر دانشهايى باشد كه با فلسفه تربيتى پيوندى دارند، همچنين لازم است پويا و انعطافپذير باشد تا با شرايط گوناگون زمانى و مكانى موافق افتد و بتواند زمينۀ آموزش هاى گوناگون شود. | پس از اين، به اهميت بناى فلسف هاى اسلامى براى تعليم و تربيت مىپردازد و مهمترين فوايد تعيين چنين فلسف هاى را شرح و شماره مىكند و اسلام و فرهنگ اسلامى را آبشخور اصلى فلسفۀ تربيتى اسلام مىخواند و پار هاى منابع فرعى فلسفۀ تربيتى اسلام را شرح مىدهد و به اهميت و لزوم كار گروهى براى تدوين فلسفۀ تربيتى اسلام بر اساس منابع ياد شده اشاره مىكند. سپس برخى ويژگي هاى فلسفۀ تربيتى اسلام را بدين شرح يادآور مىشود؛ بايد از هر جهت با روح و مفاهيم اسلام سازگار باشد، شئون گوناگون فرهنگى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى جامعه و نيز خواست مردم و نياز هاى آنها را لحاظ كند، به پذيرش فرهنگ و تجارب بشرى روى خوش نشان دهد، همه مسائل و نياز هاى تربيتى و آموزشى را دربر گيرد، از آنجا كه منابع فلسفۀ تربيتى اسلام فراوان و گوناگون است لازم است گزينشى عمل شود و آنچه را ضرورى و مهم است و با روح اسلامساز مىآيد منبع قرار داد، ميان مبانى و اجزاى اين فلسفه نبايد ناسازگارى و تناقض باشد، شكل نهايى اين فلسفه بايد برآيند تعامل و همكارى گروهى شمار بزرگى از خبرگان و دستاندركاران تعليم و تربيت و فلسفه و ديگر دانشهايى باشد كه با فلسفه تربيتى پيوندى دارند، همچنين لازم است پويا و انعطافپذير باشد تا با شرايط گوناگون زمانى و مكانى موافق افتد و بتواند زمينۀ آموزش هاى گوناگون شود. | ||
فصل دوم. مبانى هستىشناختى[فلسفه تربيتى]اسلام: فيلسوف تربيتى بسان فيلسوف به معناى عام بايد رويكرد هاى هستىشناختى خود را معلوم دارد زيرا اين رويكردها آثار تربيتى دارند چه، همه جوانب تربيت با هستى سروكار دارد. بر اين اساس است كه در اين فصل پار هاى مبانى هستىشناختى فلسفه تربيتى اسلام را اينگونه شرح مىدهد: 1-مربى مسلمان ايمان دارد كه تربيت از راه تعامل فرد با پديدهها و محيط عام زندگى دست مىدهد بنابراين، تربيت و اخلاق آدمى، تنها متأثر از محيط اجتماعى او نيست، بل از محيط طبيعى هم اثر مىپذيرد؛ 2-مراد از هستى، ماسوى اللّه است كه همه چيز را-به معناى منطقى كلام-دربر مىگيرد. اين پديده هاى مادى و معنوى از سويى كلى را تشكيل مىدهند كه با هم ارتباطى عام دارند و در چهارچوبى كلى و عام در حركتند و از سويى ديگر در چهارچوب همين ارتباط عام، هريك از اجزاى هستى، وجود و شخصيت مستقل و قوانين ويژه دارد كه گاه هيچ ارتباطى با قوانين ديگر اجزا و پديدهها ندارد؛ بنابراين، چنين نيست كه هر پديد هاى به الزام با ديگر پديده هاى هستى پيوند داشته باشد آنچه مهم است ارتباط عام ميان پديدههاست. از اين گزاره برمىآيد كه درست نيست گفته شود هر پديد هاى چنان است كه حوادث و پديده هاى محيط بر آن، اقتضا مىكنند زيرا پديدهها آنگونهاند كه ماهيتشان اقتضا مىكند؛ 3-اگر ماترياليستها مىگويند غير از ماده، چيزى وجود ندارد و ايدهآليستها برآنند كه وجود، سراسر روح است و جز روح و عقل در آن نباشد مسلمان مىگويد وجود، مادى و معنوى است و به جهان غيبت و شهادت باور دارد؛ 4-هستى با همۀ مظاهرش براساس سنن و غايات الهى در حركت است و اين حركت چنانكه نظريات ديالكتيكى مىگويد نيست؛ يعنى، روندى از بد به خوب و از خوب به خوبتر نمىباشد، بل ممكن است روندى قهقرائى و منفى باشد، حركت | فصل دوم. مبانى هستىشناختى[فلسفه تربيتى]اسلام: فيلسوف تربيتى بسان فيلسوف به معناى عام بايد رويكرد هاى هستىشناختى خود را معلوم دارد زيرا اين رويكردها آثار تربيتى دارند چه، همه جوانب تربيت با هستى سروكار دارد. بر اين اساس است كه در اين فصل پار هاى مبانى هستىشناختى فلسفه تربيتى اسلام را اينگونه شرح مىدهد: 1-مربى مسلمان ايمان دارد كه تربيت از راه تعامل فرد با پديدهها و محيط عام زندگى دست مىدهد بنابراين، تربيت و اخلاق آدمى، تنها متأثر از محيط اجتماعى او نيست، بل از محيط طبيعى هم اثر مىپذيرد؛ 2-مراد از هستى، ماسوى اللّه است كه همه چيز را-به معناى منطقى كلام-دربر مىگيرد. اين پديده هاى مادى و معنوى از سويى كلى را تشكيل مىدهند كه با هم ارتباطى عام دارند و در چهارچوبى كلى و عام در حركتند و از سويى ديگر در چهارچوب همين ارتباط عام، هريك از اجزاى هستى، وجود و شخصيت مستقل و قوانين ويژه دارد كه گاه هيچ ارتباطى با قوانين ديگر اجزا و پديدهها ندارد؛ بنابراين، چنين نيست كه هر پديد هاى به الزام با ديگر پديده هاى هستى پيوند داشته باشد آنچه مهم است ارتباط عام ميان پديدههاست. از اين گزاره برمىآيد كه درست نيست گفته شود هر پديد هاى چنان است كه حوادث و پديده هاى محيط بر آن، اقتضا مىكنند زيرا پديدهها آنگونهاند كه ماهيتشان اقتضا مىكند؛ 3-اگر ماترياليستها مىگويند غير از ماده، چيزى وجود ندارد و ايدهآليستها برآنند كه وجود، سراسر روح است و جز روح و عقل در آن نباشد مسلمان مىگويد وجود، مادى و معنوى است و به جهان غيبت و شهادت باور دارد؛ 4-هستى با همۀ مظاهرش براساس سنن و غايات الهى در حركت است و اين حركت چنانكه نظريات ديالكتيكى مىگويد نيست؛ يعنى، روندى از بد به خوب و از خوب به خوبتر نمىباشد، بل ممكن است روندى قهقرائى و منفى باشد، حركت پديدهها-برخلاف نظر داروين و انگلس-به معناى تغيير ماهيت و دگرگونى ذاتى آنها نيست؛ 5-تمام اجزا و نمود هاى هستى براساس سنن و قوانينى معين، دقيق و عام در حركتند و با يكديگر روابطى منظم دارند كه بر وحدت تدبير و نظام در هستى دلالت مىكند و اين دلالت خود وحدت مدبر را مىرساند؛ 6-بين اسباب و مسبباب رابط هاى ثابت و استوار برقرار است(اصل عليت)، بنابراين انسان مسئول رفتار اختيارى خويش است با اين همه مسلمان به علل غيرمادى و غيرمباشر هم باور دارد و بر آن است كه همه علل و اسباب سرانجام به علت حقيقى؛ يعنى، خدا بازمىگردد ارتباط ميان پديدهها ارتباطى جايز است و ضرورت عقلى ندارد شاهد اين ادعا تخلفات فراوان در قاعدۀ عليت است؛ 7-طبيعت، دشمن آدمى و مانع پيشرفت او نيست و زمين تبعيدگاه بشر نمىباشد برعكس طبيعت بهترين وسيله براى تعالى آدمى است؛ 8-هرچه در جهان هست، حادث است و جز خداوند چيزى قديم نيست؛ 9-از پديده بودن عالم پى به پديدآورندۀ آن مىبريم؛ يعنى، خداوندى كه خارج از جهان، محيط بر آن و ادامهدهندۀ وجود آن است؛ 10-خداوند كه پديدآورندۀ هستى است آراسته به هر كمال و پيراسته از هر كاستى است برخى صفات كماليه كه واجب است در خداوند وجود داشته باشد عبارتند از: وجود، قدم، بقا، قيام به نفس، وحدت، قدرت، اراده، علم، حيات، سمع، بصر و كلام. بنابراين خداوند قادر، مريد، عالم، زنده، سميع، بصير و گوياست و از ضد اين صفات پاك است. شرح هريك از صفات ثبوتيه بارى فراز فرجامين اين فصل است. | ||
فصل سوم. مبانى انسانشناختى[فلسفه تربيتى]اسلام: هر فلسف هاى بهطور عام و فلسفه تربيت بهطور خاص بايد موضعش را نسبت به انسان معلوم دارد. برخى از مهمترين مبانى انسانشناختى كه با روح اسلام همساز است و از نصوص و تعاليم اسلامى برگرفتنى است چنين است: 1-انسان اشرف مخلوقات و محور حيات است پيامبرى ويژۀ اوست و در تاريخ فلسفه و انديشۀ انسانى پيوسته مورد اهتمام بوده است. | فصل سوم. مبانى انسانشناختى[فلسفه تربيتى]اسلام: هر فلسف هاى بهطور عام و فلسفه تربيت بهطور خاص بايد موضعش را نسبت به انسان معلوم دارد. برخى از مهمترين مبانى انسانشناختى كه با روح اسلام همساز است و از نصوص و تعاليم اسلامى برگرفتنى است چنين است: 1-انسان اشرف مخلوقات و محور حيات است پيامبرى ويژۀ اوست و در تاريخ فلسفه و انديشۀ انسانى پيوسته مورد اهتمام بوده است. |