پرش به محتوا

سلجوقیان و غز در کرمان: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'كرمان' به 'کرمان'
(صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> [[پرونده:NUR11433J1.jpg|بندانگش» ایجاد کرد.)
 
جز (جایگزینی متن - 'كرمان' به 'کرمان')
خط ۴۵: خط ۴۵:




سلجوقيان و غُزّ در كرمان، نوشته محمد بنابراهيم، به كوشش باستانى پاريزى اين كتاب كه رونوشتهاى از بدايع الازمان افضلالدين ابوحامد كرمانى است، به رويدادهاى كرمان در سال‌هاى 467 - 619 هجرى قمرى ميپردازد. رويدادهاى خرد و كلانى كه افضل كرمانى، دبير درگاه سلجوقيان در آن روزگار ثبت كرد، امروز به همت محمد بنابراهيم در اين كتاب جاى گرفته است. برخى از پژوهشگران، اين كتاب را اصيل ندانسته و گفتهاند: دليلى بر اين نيست كه نويسنده آن، يكباره به نوشتن تاريخ سلجوقيان كرمان دست زده باشد، اما بر پايه متن اين كتاب، گويى وى در نوشتن چنين تاريخچه‌اى تعمد داشته و با انگيزهاى نيرومند به اين كار پرداخته؛ زيرا دختر قاورد سلجوقى، به همسرى يكى از سادات شهداد (يكى از نياكان نويسنده) درآمده و از اينرو، او خواسته است كه تاريخ اجدادش را بنويسد.
سلجوقيان و غُزّ در کرمان، نوشته محمد بنابراهيم، به كوشش باستانى پاريزى اين كتاب كه رونوشتهاى از بدايع الازمان افضلالدين ابوحامد کرمانى است، به رويدادهاى کرمان در سال‌هاى 467 - 619 هجرى قمرى ميپردازد. رويدادهاى خرد و كلانى كه افضل کرمانى، دبير درگاه سلجوقيان در آن روزگار ثبت كرد، امروز به همت محمد بنابراهيم در اين كتاب جاى گرفته است. برخى از پژوهشگران، اين كتاب را اصيل ندانسته و گفتهاند: دليلى بر اين نيست كه نويسنده آن، يكباره به نوشتن تاريخ سلجوقيان کرمان دست زده باشد، اما بر پايه متن اين كتاب، گويى وى در نوشتن چنين تاريخچه‌اى تعمد داشته و با انگيزهاى نيرومند به اين كار پرداخته؛ زيرا دختر قاورد سلجوقى، به همسرى يكى از سادات شهداد (يكى از نياكان نويسنده) درآمده و از اينرو، او خواسته است كه تاريخ اجدادش را بنويسد.


محمد بن‌ابراهيم در دوران حكومت گنجعليخان زيك[1] (1035 - 1004) در كرمان ميزيست و افزون بر اين، رويدادهايى در كتابش گنجانده كه ابوحامد آنها را در بدايع الازمان نياورده و هر جا از آن كتاب چيزى نقل كرده، همچون مورخى امين به روشنى از نويسندهاش نام برده و در شرح خصالش قلم زده است.
محمد بن‌ابراهيم در دوران حكومت گنجعليخان زيك[1] (1035 - 1004) در کرمان ميزيست و افزون بر اين، رويدادهايى در كتابش گنجانده كه ابوحامد آنها را در بدايع الازمان نياورده و هر جا از آن كتاب چيزى نقل كرده، همچون مورخى امين به روشنى از نويسندهاش نام برده و در شرح خصالش قلم زده است.


==ساختار==
==ساختار==




اين كتاب دو فصل دارد: «سلجوقيان كرمان» و «حكومت غز». فصل نخست از پيشينه و پادشاهى ملك قاورد و ذكر جنگجوييها و دلاوريهاى وى آغاز ميشود، از جانشينان وى يكى پس از ديگرى ياد ميكند و تا پايان كار محمدشاه پيش ميرود و فصل دوم آن با عنوان «خاتمه»، دربردارنده ماجراى رفتن ملك دينار به كرمان و پادشاهى او تا «زمان طلوع رايت قتلق سلطان» و حكومت ملوك ايج است. نويسنده، بخشهاى گوناگون اين نوشتار را با عنوان «گفتار در ذكرِ ...»، از يكديگر جدا ميسازد و گزارشهاى خود را بر پايه تاريخچه و روزگار هر يك از شاهان و حاكمان استوار ميسازد و از اينرو، گاهى سخنانش را در برخى از گفتارها تكرار ميكند. سبك و شيوه نثر اين كتاب از پيچيدگى (تعقيد) تهى نيست و آن را تقليدى از نوشتار بدايع الازمان افضلالدين ميتوان برشمرد.
اين كتاب دو فصل دارد: «سلجوقيان کرمان» و «حكومت غز». فصل نخست از پيشينه و پادشاهى ملك قاورد و ذكر جنگجوييها و دلاوريهاى وى آغاز ميشود، از جانشينان وى يكى پس از ديگرى ياد ميكند و تا پايان كار محمدشاه پيش ميرود و فصل دوم آن با عنوان «خاتمه»، دربردارنده ماجراى رفتن ملك دينار به کرمان و پادشاهى او تا «زمان طلوع رايت قتلق سلطان» و حكومت ملوك ايج است. نويسنده، بخشهاى گوناگون اين نوشتار را با عنوان «گفتار در ذكرِ ...»، از يكديگر جدا ميسازد و گزارشهاى خود را بر پايه تاريخچه و روزگار هر يك از شاهان و حاكمان استوار ميسازد و از اينرو، گاهى سخنانش را در برخى از گفتارها تكرار ميكند. سبك و شيوه نثر اين كتاب از پيچيدگى (تعقيد) تهى نيست و آن را تقليدى از نوشتار بدايع الازمان افضلالدين ميتوان برشمرد.


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==




نويسنده در آغاز به لشكركشى قاورد سلجوقى (466 442 ق 1073/ 1050م)[2] و رويارويياش با بهرام و گرفتن بردسير اشاره ميكند و به توصيف مردان جنگآور و دليرش و سلاحهاى آنان ميپردازد. بهرام با توجه به نيروى قارود و سپاه او، مصلحت خود و رعيتش را در صلح با وى ديد، اما از سوى ديگر مرزبان بنسلطانالدوله ديلمى (باكالنجار) كه پس از مرگ عمويش ابوالفوارس (حاكم كرمان) بر آنجا فرمان مى‌راند، از شيراز به سوى قاورد لشكر كشيد و با همدستى بهرام و رئيس خناب (جايى نزديك سيرجان) كشته شد و مَلك قاورد، مُلك كرمان را گرفت. قاورد پادشاهى مدبر و شبزندهدار بود و خود و خاندانش 150 سال بر آنجا فرمان راندند. شيوه حكومتدارى و اخلاق جهاندارى و مردمدوستى وى، ماجراى فتح قفص و ولايتهاى عمان و سيستان نيز در همين فصل گنجانده شده است. قاورد سرانجام فارس را نيز گرفت و به درخواست مكتوب اميران ملكشاه، به انگيزه نبرد با اين پادشاه جوان به همدان رفت، اما به هر روى، شكست خورد. او و دو پسرش را هنگام گريختن اسير كردند و پس از چند روز آنان را كشتند.
نويسنده در آغاز به لشكركشى قاورد سلجوقى (466 442 ق 1073/ 1050م)[2] و رويارويياش با بهرام و گرفتن بردسير اشاره ميكند و به توصيف مردان جنگآور و دليرش و سلاحهاى آنان ميپردازد. بهرام با توجه به نيروى قارود و سپاه او، مصلحت خود و رعيتش را در صلح با وى ديد، اما از سوى ديگر مرزبان بنسلطانالدوله ديلمى (باكالنجار) كه پس از مرگ عمويش ابوالفوارس (حاكم کرمان) بر آنجا فرمان مى‌راند، از شيراز به سوى قاورد لشكر كشيد و با همدستى بهرام و رئيس خناب (جايى نزديك سيرجان) كشته شد و مَلك قاورد، مُلك کرمان را گرفت. قاورد پادشاهى مدبر و شبزندهدار بود و خود و خاندانش 150 سال بر آنجا فرمان راندند. شيوه حكومتدارى و اخلاق جهاندارى و مردمدوستى وى، ماجراى فتح قفص و ولايتهاى عمان و سيستان نيز در همين فصل گنجانده شده است. قاورد سرانجام فارس را نيز گرفت و به درخواست مكتوب اميران ملكشاه، به انگيزه نبرد با اين پادشاه جوان به همدان رفت، اما به هر روى، شكست خورد. او و دو پسرش را هنگام گريختن اسير كردند و پس از چند روز آنان را كشتند.


پس از قاورد، پسرش كرمانشاه بر تخت شاهى نشست و پس از يك سال درگذشت. فصل بعدى كتاب به پادشاهى سلطان شاه، پسر ديگر قاورد ميپردازد و قصيدههايى در وصف او ميآورد. وى از اسارت ملكشاه گريخت و كار پادشاهى را يك سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملكشاه كه سوگند خورده بود كرمان را ويران سازد، بدين شهر رسيد و براى اثبات راستى اين سوگند، برج فيروزه را ويران كرد و پس از هفده روز بازگشت.
پس از قاورد، پسرش کرمانشاه بر تخت شاهى نشست و پس از يك سال درگذشت. فصل بعدى كتاب به پادشاهى سلطان شاه، پسر ديگر قاورد ميپردازد و قصيدههايى در وصف او ميآورد. وى از اسارت ملكشاه گريخت و كار پادشاهى را يك سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملكشاه كه سوگند خورده بود کرمان را ويران سازد، بدين شهر رسيد و براى اثبات راستى اين سوگند، برج فيروزه را ويران كرد و پس از هفده روز بازگشت.


گفتار چهارم بخش نخست، ماجراى پادشاهى تورانشاه بن قرا ارسلان بك (عمادالدوله) را در بردارد. وى نيز از پسران قاورد بود. او به دليل ناشايستگياش براى پادشاهى به بم فرستاده شده بود، اما اميران، پس از سرنگونى سلطان شاه بدانجا رفتند و وى را به دارالملك بردسير آوردند او بر تخت شاهى نشست (رمضان 477ق) و عدل ورزيد. اين سلطان به كرامت و دادگرى ستوده شده و شمارى از نشانههاى خصال نيك او مانند ماجراى ساخت مسجد ملك اين گفتار آمده است.
گفتار چهارم بخش نخست، ماجراى پادشاهى تورانشاه بن قرا ارسلان بك (عمادالدوله) را در بردارد. وى نيز از پسران قاورد بود. او به دليل ناشايستگياش براى پادشاهى به بم فرستاده شده بود، اما اميران، پس از سرنگونى سلطان شاه بدانجا رفتند و وى را به دارالملك بردسير آوردند او بر تخت شاهى نشست (رمضان 477ق) و عدل ورزيد. اين سلطان به كرامت و دادگرى ستوده شده و شمارى از نشانههاى خصال نيك او مانند ماجراى ساخت مسجد ملك اين گفتار آمده است.
خط ۶۵: خط ۶۵:
گفتار بعدى اين كتاب به پادشاه پنجم قاوردى؛ يعنى ايرانشاه بنتورانشاه (بهاءالدوله) ميپردازد كه در 27 ذيالقعده 490 به پادشاهى رسيد. او روزگار شاهياش را به شرابخوارى و خواب گذراند و موعظههاى اتابك (مربّى) خود را فرونهاد و بر اثر هم‌سخنى با برخى از اراذل مانند كاكابليمان، چند قاضى و عالم را كشت و از اينرو، به كفر و فلسفه منسوب و به فتواى شيخالاسلام و قاضيان آن عهد، از پادشاهى خلع و كشته شد.
گفتار بعدى اين كتاب به پادشاه پنجم قاوردى؛ يعنى ايرانشاه بنتورانشاه (بهاءالدوله) ميپردازد كه در 27 ذيالقعده 490 به پادشاهى رسيد. او روزگار شاهياش را به شرابخوارى و خواب گذراند و موعظههاى اتابك (مربّى) خود را فرونهاد و بر اثر هم‌سخنى با برخى از اراذل مانند كاكابليمان، چند قاضى و عالم را كشت و از اينرو، به كفر و فلسفه منسوب و به فتواى شيخالاسلام و قاضيان آن عهد، از پادشاهى خلع و كشته شد.


ششمين پادشاه قاوردى، ارسلانشاه بنكرمانشاه بود كه پس از كشته شدن ايرانشاه، او را يافتند و «از زاويه مسكنت به معراج سلطنت» بردند (495ق) و او 42 سال در آن جايگاه ماند. كرمان در روزگار او آباد شد و مدرسهها و رباطهايى در آنجا پديد آمد، اما در هفتادسالگى فرتوت شد و پسرش، ملك محمد بهرغم ولى‌عهد شدن برادرش كرمانشاه، ارسلانشاه را به قلعه كوه برد و خود بر تخت شاهى نشست و كرمانشاه ناتوان، در رباط بعلياباد پنهان و كشته شد.
ششمين پادشاه قاوردى، ارسلانشاه بنکرمانشاه بود كه پس از كشته شدن ايرانشاه، او را يافتند و «از زاويه مسكنت به معراج سلطنت» بردند (495ق) و او 42 سال در آن جايگاه ماند. کرمان در روزگار او آباد شد و مدرسهها و رباطهايى در آنجا پديد آمد، اما در هفتادسالگى فرتوت شد و پسرش، ملك محمد بهرغم ولى‌عهد شدن برادرش کرمانشاه، ارسلانشاه را به قلعه كوه برد و خود بر تخت شاهى نشست و کرمانشاه ناتوان، در رباط بعلياباد پنهان و كشته شد.


گفتار هفتم، از پادشاهى مغيثالدين محمد بن ارسلانشاه، هفتمين شاه قاوردى و عدالت و سياست و دانايى وى و داستان برانگيختن فقيهان به فقهآموزى و كشمكشهايش با سلجوقشاه و پيدايى كتابخانهاى با پنج‌هزار كتاب و مدرسهها و مسجدها و رباطها در دوره او گزارش ميدهد.
گفتار هفتم، از پادشاهى مغيثالدين محمد بن ارسلانشاه، هفتمين شاه قاوردى و عدالت و سياست و دانايى وى و داستان برانگيختن فقيهان به فقهآموزى و كشمكشهايش با سلجوقشاه و پيدايى كتابخانهاى با پنج‌هزار كتاب و مدرسهها و مسجدها و رباطها در دوره او گزارش ميدهد.
خط ۷۳: خط ۷۳:
درونمايه گفتار درازدامن دهم، پيشينه و چگونگى رسيدن ملك ارسلان به تخت شاهى و گزارشهايى درباره رويدادهاى دوران اوست. وى به بَم رفت و مردم آن سامان به استقبالش آمدند. بهرامشاه و مؤيدالدين از اين رويداد ناخوشنود شدند. اتابك محمد از بردسير به بم، نزد ملك ارسلان شتافت، توران‌شاه با لشكر فارس به بردسير حمله كرد و بهرامشاه به سوى خراسان كوچيد و ملك ارسلان تورانشاه و فارسيان را شكست داد.
درونمايه گفتار درازدامن دهم، پيشينه و چگونگى رسيدن ملك ارسلان به تخت شاهى و گزارشهايى درباره رويدادهاى دوران اوست. وى به بَم رفت و مردم آن سامان به استقبالش آمدند. بهرامشاه و مؤيدالدين از اين رويداد ناخوشنود شدند. اتابك محمد از بردسير به بم، نزد ملك ارسلان شتافت، توران‌شاه با لشكر فارس به بردسير حمله كرد و بهرامشاه به سوى خراسان كوچيد و ملك ارسلان تورانشاه و فارسيان را شكست داد.


گفتار يازدهم، گزارشهاى كوتاه و بلندى درباره جنگ و صلح اين پادشاهان و كشمكشهايشان بر سر گرفتن گوشه و كنار منطقه كرمان دربرگرفته است.
گفتار يازدهم، گزارشهاى كوتاه و بلندى درباره جنگ و صلح اين پادشاهان و كشمكشهايشان بر سر گرفتن گوشه و كنار منطقه کرمان دربرگرفته است.


گفتار دوازدهم به ماجراى پادشاهى محمدشاه بنبهرامشاه، يازدهمين شاه قاوردى، پيوستن اتابك محمد به او، جنگ و گريز آنان و توصيف بَم و به آب بسته شدن اين شهر و غارت جيرفت و آمدن ملك ارسلان بدانجا و رفتنش به سيرجان و نبرد وى با تورانشاه و كشته شدن ملك ارسلان ميپردازد و با قصيدهاى بلند در سوگ او به سرانجام ميرسد.
گفتار دوازدهم به ماجراى پادشاهى محمدشاه بنبهرامشاه، يازدهمين شاه قاوردى، پيوستن اتابك محمد به او، جنگ و گريز آنان و توصيف بَم و به آب بسته شدن اين شهر و غارت جيرفت و آمدن ملك ارسلان بدانجا و رفتنش به سيرجان و نبرد وى با تورانشاه و كشته شدن ملك ارسلان ميپردازد و با قصيدهاى بلند در سوگ او به سرانجام ميرسد.
خط ۷۹: خط ۷۹:
گزارش درباره پادشاهى تورانشاه بنطغرل، دوازدهمين شاه قاوردى و رفتن او به بردسير و ديگر روى‌دادهاى خرد و كلان دوران وى، در گفتار سيزدهم اين كتاب جاى گرفته است.
گزارش درباره پادشاهى تورانشاه بنطغرل، دوازدهمين شاه قاوردى و رفتن او به بردسير و ديگر روى‌دادهاى خرد و كلان دوران وى، در گفتار سيزدهم اين كتاب جاى گرفته است.


گفتار چهاردهم كه خود چند گفتار دارد، از آمدن لشكريان غُز[3] به كرمان و زد و خوردها و مهاجرتهاى آنان و ماجراى آمدن قحطى به كرمان در آن روزگار و كشته شدن ملك تورانشاه بر دست ظافر محمد اميرك و پادشاهى محمدشاه بنبهرامشاه گزارش ميدهد. اين بخش با گفتارى درباره روند حاكم شدن مباركشاه و فرجام كار او پايان مييابد. نسبنامه (شجرهنامه) سلجوقيان كرمان نيز در همين فصل جاى گرفته و پس از آن فصل دوم با عنوان «حكومت غز در كرمان» آغاز شده است.
گفتار چهاردهم كه خود چند گفتار دارد، از آمدن لشكريان غُز[3] به کرمان و زد و خوردها و مهاجرتهاى آنان و ماجراى آمدن قحطى به کرمان در آن روزگار و كشته شدن ملك تورانشاه بر دست ظافر محمد اميرك و پادشاهى محمدشاه بنبهرامشاه گزارش ميدهد. اين بخش با گفتارى درباره روند حاكم شدن مباركشاه و فرجام كار او پايان مييابد. نسبنامه (شجرهنامه) سلجوقيان کرمان نيز در همين فصل جاى گرفته و پس از آن فصل دوم با عنوان «حكومت غز در کرمان» آغاز شده است.


رسيدن ملك دينار به ولايت كرمان، آمدن خواجه جمال گريدى نزد او و روى آوردن ملك دينار به گرفتن خبيص، خواستگارى او از خاتون كرمانى (دختر ملك طغرل و عمه محمدشاه)، سركشى فرزندان مجاهد و درگيرى آنان با ملك، آمدن محمدشاه از فارس به بم، موافقت سابقعلى با او براى فرستادن لشكر جنگى به خبيص، روى كردن دينار به كوبنان و جيرفت و هرمز و گرفتن قلعه منوجان، عزل شدن خواجه جمال از وزارت و گمارده شدن ناصحالدين به جاى وى، كشته شدن تاجالدين، ديدار ملك دينار با پادشاه جزيره قيس و همدستى غُز براى كشتن او، درونمايه بخش نخست اين فصل به شمار ميآيد.
رسيدن ملك دينار به ولايت کرمان، آمدن خواجه جمال گريدى نزد او و روى آوردن ملك دينار به گرفتن خبيص، خواستگارى او از خاتون کرمانى (دختر ملك طغرل و عمه محمدشاه)، سركشى فرزندان مجاهد و درگيرى آنان با ملك، آمدن محمدشاه از فارس به بم، موافقت سابقعلى با او براى فرستادن لشكر جنگى به خبيص، روى كردن دينار به كوبنان و جيرفت و هرمز و گرفتن قلعه منوجان، عزل شدن خواجه جمال از وزارت و گمارده شدن ناصحالدين به جاى وى، كشته شدن تاجالدين، ديدار ملك دينار با پادشاه جزيره قيس و همدستى غُز براى كشتن او، درونمايه بخش نخست اين فصل به شمار ميآيد.


ديگر گفتار بخش دوم، با گزارشى درباره درگذشت ملك دينار بر اثر سرسام[4] و نشستن پسرش، علاءالدين فرخشاه در جاى او و گزارشى درباره آرامگاه ملك دينار، پناهندگى فرخشاه به خوارزم و روى آوردن ارسلان خان (نوه خوارزمشاه) به كرمان، درگذشت فرخشاه در اين شهر و آوارگى قوم غُز در بيابان آغاز ميشود و به پادشاهى عجمشاه، پسر كوچك ملك دينار و رويدادهاى روزگار وى و روى كار آمدن «ملوك ايج» پايان مييابد.
ديگر گفتار بخش دوم، با گزارشى درباره درگذشت ملك دينار بر اثر سرسام[4] و نشستن پسرش، علاءالدين فرخشاه در جاى او و گزارشى درباره آرامگاه ملك دينار، پناهندگى فرخشاه به خوارزم و روى آوردن ارسلان خان (نوه خوارزمشاه) به کرمان، درگذشت فرخشاه در اين شهر و آوارگى قوم غُز در بيابان آغاز ميشود و به پادشاهى عجمشاه، پسر كوچك ملك دينار و رويدادهاى روزگار وى و روى كار آمدن «ملوك ايج» پايان مييابد.


فرستادگان قوم ايج (ايگ) در دوران حاجب عمر، به انگيزه تأكيد بر پيمانهاى خود، دوبار به كرمان رفتند. ناصحالدين آنان را به جنگ با غُز و گرفتن اين شهر برانگيخت. اين گفتار، گزارشى بلند درباره رويارويى اين دو گروه و كشمكشها و نبردهاى آنان است. گفتار كوتاهى نيز درباره «ساير احوال تا 619 قمرى»؛ يعنى دوران حكومت قتلق سلطان بر كرمان، در پايان اين فصل وجود دارد.
فرستادگان قوم ايج (ايگ) در دوران حاجب عمر، به انگيزه تأكيد بر پيمانهاى خود، دوبار به کرمان رفتند. ناصحالدين آنان را به جنگ با غُز و گرفتن اين شهر برانگيخت. اين گفتار، گزارشى بلند درباره رويارويى اين دو گروه و كشمكشها و نبردهاى آنان است. گفتار كوتاهى نيز درباره «ساير احوال تا 619 قمرى»؛ يعنى دوران حكومت قتلق سلطان بر کرمان، در پايان اين فصل وجود دارد.


==وضعيت كتاب ==
==وضعيت كتاب ==
خط ۹۲: خط ۹۲:
مصحح اين كتاب، براى بخشهاى بدون عنوان آن، عنوانهايى پيشنهاد كرده و در پايان، سياههاى از عبارتهاى عربى و فهرستى از درونمايه اين كتاب و نمايهاى از نامها (اعلام) و اصطلاحهاى آن گنجانده و بر پايه شماره صفحات كتاب، «توضيحات و اضافات» خود را درباره برخى از واژگان و جملهها يا افراد و مكانها آورده است.
مصحح اين كتاب، براى بخشهاى بدون عنوان آن، عنوانهايى پيشنهاد كرده و در پايان، سياههاى از عبارتهاى عربى و فهرستى از درونمايه اين كتاب و نمايهاى از نامها (اعلام) و اصطلاحهاى آن گنجانده و بر پايه شماره صفحات كتاب، «توضيحات و اضافات» خود را درباره برخى از واژگان و جملهها يا افراد و مكانها آورده است.


پانوشتهاى افزوده مصحح درباره برخى از عبارتهاى كتاب نيز از اجمال و ابهام آنها ميكاهد و پيشگفتار بلند او براى شناختن چارچوب تاريخى، ويژگيهاى اقتباسى و پيشينه اين اثر، بسيار سودمند است. هم‌چنين، تصوير شمارى از جاهاى مهم كرمان و نقشه راههاى آن در روزگار سلجوقيان و پادشاهان قاجار، به روشنتر شدن درونمايه تاريخى آن كمك ميرساند.
پانوشتهاى افزوده مصحح درباره برخى از عبارتهاى كتاب نيز از اجمال و ابهام آنها ميكاهد و پيشگفتار بلند او براى شناختن چارچوب تاريخى، ويژگيهاى اقتباسى و پيشينه اين اثر، بسيار سودمند است. هم‌چنين، تصوير شمارى از جاهاى مهم کرمان و نقشه راههاى آن در روزگار سلجوقيان و پادشاهان قاجار، به روشنتر شدن درونمايه تاريخى آن كمك ميرساند.


مصحح محترم اين كتاب، برپايه استدلال دكتر مهدى بيانى، آن را رونوشتهاى از بدايعالزمان مى‌شمرد، اما به هر روى، آن را از اصالت تهى نميبيند و با آوردن دلايلى در اينباره، بر اين دعوى پاى ميفشارد. اين كتاب را نخست هوتسما، تصحيح و منتشر كرد، اما بخش نخست (تاريخ سلجوقيان) را در آن نياورد. به بخش آخر اين كتاب نيز دسترس نيست؛ زيرا نسخه اصلى آن كه در كتابخانه برلين بود، پس از جنگ جهانى دوم گم شد. انگيزه مصحح در چاپ دوباره اين اثر، نبود نسخه اصلى و پرغلط بودن نسخه تصحيح شده هوتسماست.
مصحح محترم اين كتاب، برپايه استدلال دكتر مهدى بيانى، آن را رونوشتهاى از بدايعالزمان مى‌شمرد، اما به هر روى، آن را از اصالت تهى نميبيند و با آوردن دلايلى در اينباره، بر اين دعوى پاى ميفشارد. اين كتاب را نخست هوتسما، تصحيح و منتشر كرد، اما بخش نخست (تاريخ سلجوقيان) را در آن نياورد. به بخش آخر اين كتاب نيز دسترس نيست؛ زيرا نسخه اصلى آن كه در كتابخانه برلين بود، پس از جنگ جهانى دوم گم شد. انگيزه مصحح در چاپ دوباره اين اثر، نبود نسخه اصلى و پرغلط بودن نسخه تصحيح شده هوتسماست.
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:


[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:کتاب‌شناسی]]
۶۱٬۱۸۹

ویرایش