۱٬۵۹۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
3- ابوالبركات سريالدين عبدالبر بن ابى الفضل محبالدين محمد (9 ذیقعده 851 -921ق/16 ژانویه 1448- 1515م)، در حلب زاده شد و در كودكى همراه پدر به قاهره رفت و همان جا به حفظ قرآن و فراگيري مقدمات علوم مشغول شد. پس از تبعيد پدر به بیتالمقدس، نزد جمالالدین ابن جماعه خطيب آن ديار و تقىالدين ابوبكر قلقشندي به استماع حديث پرداخت و در قاهره نيز از افرادي چون بدر نسابه، امين اقصرايى، تقى شمنى، ام هانى و هاجر قدسيه استماع كرد. سخاوي گويد كه با در خواست وي جماعتى به او اجازه دادند. وي فقه را از بدر بن عبيدالله و قاسم بن قطلوبغا و اصول فقه و حديث را از همو فراگرفت. او به سبب هوش و ذكاوت فوقالعاده در روزگار جوانى اجازه تدريس و فتوا يافت و سلطان اشرف كه از استعداد شگرف وي به تعجب درآمده بود، بر آن شد تا او را همنشين و مقرب بارگاه خويش كند و در امور با او به مشورت بپردازد. | 3- ابوالبركات سريالدين عبدالبر بن ابى الفضل محبالدين محمد (9 ذیقعده 851 -921ق/16 ژانویه 1448- 1515م)، در حلب زاده شد و در كودكى همراه پدر به قاهره رفت و همان جا به حفظ قرآن و فراگيري مقدمات علوم مشغول شد. پس از تبعيد پدر به بیتالمقدس، نزد جمالالدین ابن جماعه خطيب آن ديار و تقىالدين ابوبكر قلقشندي به استماع حديث پرداخت و در قاهره نيز از افرادي چون بدر نسابه، امين اقصرايى، تقى شمنى، ام هانى و هاجر قدسيه استماع كرد. سخاوي گويد كه با در خواست وي جماعتى به او اجازه دادند. وي فقه را از بدر بن عبيدالله و قاسم بن قطلوبغا و اصول فقه و حديث را از همو فراگرفت. او به سبب هوش و ذكاوت فوقالعاده در روزگار جوانى اجازه تدريس و فتوا يافت و سلطان اشرف كه از استعداد شگرف وي به تعجب درآمده بود، بر آن شد تا او را همنشين و مقرب بارگاه خويش كند و در امور با او به مشورت بپردازد. | ||
==مناصب== | ==مناصب و فعالیتها== | ||
پدرش چنانکه گذشت به طمع احراز مناصب گوناگون و همچنين به سبب محبت خاصى كه بدو داشت، دختر عضدي صيرامى را به همسري وي برگزيد. عبدالبر ابتدا به نيابت از پدر به امر قضا پرداخت و سپس وظايف ديگري بر عهده گرفت كه از جمله آنها مىتوان از خطابت جامع الحاكم، تدريس در شيخونيه و تدريس حديث در مؤيديه، به هنگام سالخوردگى پدر، نام برد. سخاوي پس از ذكر بخشهایی از زندگى وي به شرح سيره و بعد از آن به مذمت وي، چنانکه در حق پدرش نيز روا داشته، پرداخته است. در منابع، اقوال متضادي درباره او به چشم مىخورد، چنانکه گاه از او بهعنوان عالمى متقن در علوم شرعى و عقلى نام بردهاند كه مسلط بر تأليف در چندين فن و متبحر در ادب (نظم و نثر و مدح و هجا) است و گاه گفته شده است كه ثقه نيست و درحالیکه حمصى از هجاي گزنده عبيد سلمونى درباره او ياد مىكند و ابن طولون مىگويد كه مردم از او به خير و نيكى ياد نكردهاند، قطب بن سلطان مفتى دمشق كه از شاگردان او بوده است، او را ثناي بسيار گفته و در مؤلفاتش به كلام او بسيار استناد مىكند و اشاره مىكند كه ابن شحنه از قائلين به تحريم قهوه بوده است. عبدالبر دو فرزند با نامهای محمود (حسامالدین) و ابوبكر داشت كه ابن حنبلى به ترتيب آن دو را قاضى القضاة و اقضى القضاة (1/386-387، 2/444- 445) خوانده است. اين دو برادر در 923ق/1517م در جمع هیئت صلحى كه از جانب سلطان سليم، بعد از درخواستمان از سوي سلطان طومان باي، نزد وي فرستاده شده بودند، بهواسطه مكر و حیله طومان باي به قتل رسيدند. | پدرش چنانکه گذشت به طمع احراز مناصب گوناگون و همچنين به سبب محبت خاصى كه بدو داشت، دختر عضدي صيرامى را به همسري وي برگزيد. عبدالبر ابتدا به نيابت از پدر به امر قضا پرداخت و سپس وظايف ديگري بر عهده گرفت كه از جمله آنها مىتوان از خطابت جامع الحاكم، تدريس در شيخونيه و تدريس حديث در مؤيديه، به هنگام سالخوردگى پدر، نام برد. سخاوي پس از ذكر بخشهایی از زندگى وي به شرح سيره و بعد از آن به مذمت وي، چنانکه در حق پدرش نيز روا داشته، پرداخته است. در منابع، اقوال متضادي درباره او به چشم مىخورد، چنانکه گاه از او بهعنوان عالمى متقن در علوم شرعى و عقلى نام بردهاند كه مسلط بر تأليف در چندين فن و متبحر در ادب (نظم و نثر و مدح و هجا) است و گاه گفته شده است كه ثقه نيست و درحالیکه حمصى از هجاي گزنده عبيد سلمونى درباره او ياد مىكند و ابن طولون مىگويد كه مردم از او به خير و نيكى ياد نكردهاند، قطب بن سلطان مفتى دمشق كه از شاگردان او بوده است، او را ثناي بسيار گفته و در مؤلفاتش به كلام او بسيار استناد مىكند و اشاره مىكند كه ابن شحنه از قائلين به تحريم قهوه بوده است. عبدالبر دو فرزند با نامهای محمود (حسامالدین) و ابوبكر داشت كه ابن حنبلى به ترتيب آن دو را قاضى القضاة و اقضى القضاة (1/386-387، 2/444- 445) خوانده است. اين دو برادر در 923ق/1517م در جمع هیئت صلحى كه از جانب سلطان سليم، بعد از درخواستمان از سوي سلطان طومان باي، نزد وي فرستاده شده بودند، بهواسطه مكر و حیله طومان باي به قتل رسيدند. |