۱۰۶٬۳۱۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '.↵↵رده:کتابشناسی' به '. ==وابستهها== {{وابستهها}} رده:کتابشناسی') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
وى در پاسخ به این سؤال که چرا قرآن این مقدار راجع به اخلاق تأکید دارد و چرا قرآن بعثت همه انبیا را مربوط به اخلاق مىداند؟ چنین پاسخ مىدهد که هدف از بعثت همه انبیاء، ساختن انسانهاست و در خصوص پیامبر(ص) این مضمون در قرآن تکرار شده که او براى پرورش و آموزش آمده است.<ref>همان، ص8</ref> | وى در پاسخ به این سؤال که چرا قرآن این مقدار راجع به اخلاق تأکید دارد و چرا قرآن بعثت همه انبیا را مربوط به اخلاق مىداند؟ چنین پاسخ مىدهد که هدف از بعثت همه انبیاء، ساختن انسانهاست و در خصوص پیامبر(ص) این مضمون در قرآن تکرار شده که او براى پرورش و آموزش آمده است.<ref>همان، ص8</ref> | ||
نویسنده، معتقد است اگر صفت رذیلهاى بر دل کسى حکمفرما باشد، هرچند وى انسانى توانمند باشد، نمىتواند حرکت کند. وى در تأیید این سخن، به آیه شریفه: ''' «إنّا جَعَلْنا فی أعْناقِهِمْ أغْلالاً فَهِی إلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَ جَعَلْنا مِنْ بَینِ اَیدیهِمْ سَدّاً و مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ» '''<ref>يس: 7 - 9</ref>، تمسک جسته و به این نکته اشاره مىکند که در این آیه، سه تشبیه معقول به محسوس وجود دارد: | نویسنده، معتقد است اگر صفت رذیلهاى بر دل کسى حکمفرما باشد، هرچند وى انسانى توانمند باشد، نمىتواند حرکت کند. وى در تأیید این سخن، به آیه شریفه:''' «إنّا جَعَلْنا فی أعْناقِهِمْ أغْلالاً فَهِی إلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ وَ جَعَلْنا مِنْ بَینِ اَیدیهِمْ سَدّاً و مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ»'''<ref>يس: 7 - 9</ref>، تمسک جسته و به این نکته اشاره مىکند که در این آیه، سه تشبیه معقول به محسوس وجود دارد: | ||
الف)- صفت رذیله در دل، نظیر غل و زنجیرى است بر چشم؛ | الف)- صفت رذیله در دل، نظیر غل و زنجیرى است بر چشم؛ | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
به باور وى، قرآن یک براعت استهلالى دارد که به ما مىگوید: مقام علم، معلم، تعلیم و تعلم خیلى بالاست. وى معتقد است از نظر قاعده براعت استهلال، آیات اول سوره قدر، باید فشرده همه آیات باشد. این آیات باید برنامه بیست و سه ساله پیامبر(ص) را تعیین کند<ref>همان، ص22</ref> | به باور وى، قرآن یک براعت استهلالى دارد که به ما مىگوید: مقام علم، معلم، تعلیم و تعلم خیلى بالاست. وى معتقد است از نظر قاعده براعت استهلال، آیات اول سوره قدر، باید فشرده همه آیات باشد. این آیات باید برنامه بیست و سه ساله پیامبر(ص) را تعیین کند<ref>همان، ص22</ref> | ||
نویسنده، معتقد است هر جا که علم باشد، تمدن هم خواهد بود. وى براى اثبات این مدعا، قضیه انطاکیه در سوره «یس» را دلیل آورده است. در این سوره، خداوند ابتدا انطاکیه را «ده» مىنامد: ''' «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أصْحابَ الْقَرْیة» '''؛ (پیغمبر! مردم آن ده را براى مردم مثال بزن)؛ بعد از آنکه پیغمبر خدا وارد آن ده شد، همان ده از نظر قرآن، شهر مىشود، مىفرماید: ''' «وَ جاءَ مِنْ اَقْصى الْمَدینَة» '''؛ «مردى از کنار شهر، دواندوان آمد و گفت: از این مرد پیروى کنید». همان انطاکیه که اول، ده بود و اطلاق ده بر آن شده بود، بعد از آنکه پیامبر خدا، در آنجا آمد، شهر شد و پروردگار عالم اطلاق شهر بر آن کرد. به نظر نویسنده این بدان معناست که از نظر قرآن، هر کجا علم و تعلیم و تعلم باشد، تمدن آنجاست و هر کجا که نباشد، ولو اینکه از نظر تمدن ظاهرى خیلى بالا باشد، دهى بیش نیست. | نویسنده، معتقد است هر جا که علم باشد، تمدن هم خواهد بود. وى براى اثبات این مدعا، قضیه انطاکیه در سوره «یس» را دلیل آورده است. در این سوره، خداوند ابتدا انطاکیه را «ده» مىنامد:''' «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أصْحابَ الْقَرْیة»'''؛ (پیغمبر! مردم آن ده را براى مردم مثال بزن)؛ بعد از آنکه پیغمبر خدا وارد آن ده شد، همان ده از نظر قرآن، شهر مىشود، مىفرماید:''' «وَ جاءَ مِنْ اَقْصى الْمَدینَة»'''؛ «مردى از کنار شهر، دواندوان آمد و گفت: از این مرد پیروى کنید». همان انطاکیه که اول، ده بود و اطلاق ده بر آن شده بود، بعد از آنکه پیامبر خدا، در آنجا آمد، شهر شد و پروردگار عالم اطلاق شهر بر آن کرد. به نظر نویسنده این بدان معناست که از نظر قرآن، هر کجا علم و تعلیم و تعلم باشد، تمدن آنجاست و هر کجا که نباشد، ولو اینکه از نظر تمدن ظاهرى خیلى بالا باشد، دهى بیش نیست. | ||
وى بر این باور است که تعبدو تسلیم در مقابل اوامر و نواهى خدا، یکى از فضایل بزرگ است؛ به اندازهاى که علماى علم اخلاق مىگویند: | وى بر این باور است که تعبدو تسلیم در مقابل اوامر و نواهى خدا، یکى از فضایل بزرگ است؛ به اندازهاى که علماى علم اخلاق مىگویند: |