پرش به محتوا

الإسلام و العقل: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' '''' به '''''
جز (جایگزینی متن - '<references/>↵==منابع مقاله==↵' به '<references/> ==منابع مقاله== ')
جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''')
خط ۴۵: خط ۴۵:
#نویسنده، با انتقاد از اباحی‌گری نوشته است: «در عصر ما انديشه‌اى رواج دارد كه ظاهرش رحمت، ولى باطنش عذاب است و آن اين مطلب است كه دين عبارت از اصلاح دل است و ديگر هيچ. كتاب «الدين و الضمير» را محمود شرقاوى برای توضيح و توجيه همين مقصود نوشته است». سپس نویسنده برخى از انتقادات و اشكالات نسبت به كتاب «الدين و الضمير» را مطرح كرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/175 ر.ک: همان، ص175-178]</ref>
#نویسنده، با انتقاد از اباحی‌گری نوشته است: «در عصر ما انديشه‌اى رواج دارد كه ظاهرش رحمت، ولى باطنش عذاب است و آن اين مطلب است كه دين عبارت از اصلاح دل است و ديگر هيچ. كتاب «الدين و الضمير» را محمود شرقاوى برای توضيح و توجيه همين مقصود نوشته است». سپس نویسنده برخى از انتقادات و اشكالات نسبت به كتاب «الدين و الضمير» را مطرح كرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/175 ر.ک: همان، ص175-178]</ref>
#نویسنده، بااينكه در مقدمه، اين عبارت را نوشته: «و جاءت السلسلة في أربع حلقات: اللّه و العقل، النبوة و العقل، الآخرة و العقل، المهدي المنتظر و العقل».<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/5 مقدمه كتاب، ص5]</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه در چهار حلقه فراهم آمد...» و نيز در جايى ديگر نوشته: «... حوت هذه المجموعة على الكتب الأربعة».<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/185 متن كتاب، ص185، پاورقى 1]</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه، شامل چهار كتاب است»، ولى با اين وصف، عجيب است كه چنين نوشته است: «و بعد أن نفدت النسخ من جميع الطبعات رأينا أن نجمع الحلقات الخمس و نخرجها في كتاب واحد باسم «الإسلام و العقل»؛ تسهيلا على الراغبين».<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/6 مقدمه كتاب، ص6]</ref>؛ يعنى: «و بعد از آنكه همه نسخه‌هاى چاپ‌شده تمام شد، مناسب ديديم كه اين حلقه‌هاى پنج‌گانه را در یک كتاب به نام اسلام و عقل منتشر سازیم تا به‌راحتى در دسترس قرار گیرد». به نظر مى‌رسد كه تعبير حلقات پنج‌گانه اشتباه است و از اين جهت روى داده كه نویسنده در ذهنش اين بوده كه در اين اثر، مباحث اصول پنج‌گانه را بررسى كرده؛ درحالى‌كه بحث عدل را بررسى نكرده است.
#نویسنده، بااينكه در مقدمه، اين عبارت را نوشته: «و جاءت السلسلة في أربع حلقات: اللّه و العقل، النبوة و العقل، الآخرة و العقل، المهدي المنتظر و العقل».<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/5 مقدمه كتاب، ص5]</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه در چهار حلقه فراهم آمد...» و نيز در جايى ديگر نوشته: «... حوت هذه المجموعة على الكتب الأربعة».<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/185 متن كتاب، ص185، پاورقى 1]</ref>؛ يعنى: «اين مجموعه، شامل چهار كتاب است»، ولى با اين وصف، عجيب است كه چنين نوشته است: «و بعد أن نفدت النسخ من جميع الطبعات رأينا أن نجمع الحلقات الخمس و نخرجها في كتاب واحد باسم «الإسلام و العقل»؛ تسهيلا على الراغبين».<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/6 مقدمه كتاب، ص6]</ref>؛ يعنى: «و بعد از آنكه همه نسخه‌هاى چاپ‌شده تمام شد، مناسب ديديم كه اين حلقه‌هاى پنج‌گانه را در یک كتاب به نام اسلام و عقل منتشر سازیم تا به‌راحتى در دسترس قرار گیرد». به نظر مى‌رسد كه تعبير حلقات پنج‌گانه اشتباه است و از اين جهت روى داده كه نویسنده در ذهنش اين بوده كه در اين اثر، مباحث اصول پنج‌گانه را بررسى كرده؛ درحالى‌كه بحث عدل را بررسى نكرده است.
#نویسنده، اين سخن را از فيلسوف عرب، «كندى»، نقل كرده: «إنّ خلق الإنسان أو إحيائه بعد الموت أيسر من خلق العالم الأكبر بعد أن لم یکن»؛ «آفرينش انسان يا زنده كردنش بعد از مرگ، از آفرينش جهان بزرگ‌تر بعد از آنكه نبود، آسان‌تر است» و بعد خودش شتاب‌زده افزوده است: «و اين همان مضمون آيه ''' «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ» '''.<ref>يس-81</ref>است».<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/128 متن كتاب، ص128]</ref>نظر نویسنده محترم، چندان دقيق نيست؛ زيرا آيه مذكور به اين معناست: «آيا كسى كه آسمان‌ها و زمين را آفريده است، قدرت ندارد كه همانند آنان را بيافريند؟ بله قدرت دارد؛ زيرا اوست كه بسيار آفريننده و خيلى داناست». «كندى» با نظر به قدرت محدود ممكنات، درباره آفرينش نظر داده و بيان كرده كه آفرينش بعد از مرگ، آسان‌تر است؛ چون كسى كه تجربه آفرينش دارد، آفرينش دوم برایش سهل مى‌شود و يا چون در خلقت اول، هيچ مايه‌اى در كار نبود و خلقت از عدم بود، ولى در آفرينش دوم، مايه‌اى وجود دارد. و لیکن آيا برای خدا برخى از امور، سخت و برخى آسان است؟؛ ''' «أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير» '''.<ref>عنكبوت-19</ref>؛ «آيا ندانسته‌اند كه چگونه خدا مخلوقات را مى‌آفريند، سپس آنان را باز مى‌گرداند؛ يقيناً اين بر خدا آسان است». نویسنده محترم به بار منفى تعبير «أيسر» در كلام «كندى» توجه نكرده است.
#نویسنده، اين سخن را از فيلسوف عرب، «كندى»، نقل كرده: «إنّ خلق الإنسان أو إحيائه بعد الموت أيسر من خلق العالم الأكبر بعد أن لم یکن»؛ «آفرينش انسان يا زنده كردنش بعد از مرگ، از آفرينش جهان بزرگ‌تر بعد از آنكه نبود، آسان‌تر است» و بعد خودش شتاب‌زده افزوده است: «و اين همان مضمون آيه''' «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ»'''.<ref>يس-81</ref>است».<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/128 متن كتاب، ص128]</ref>نظر نویسنده محترم، چندان دقيق نيست؛ زيرا آيه مذكور به اين معناست: «آيا كسى كه آسمان‌ها و زمين را آفريده است، قدرت ندارد كه همانند آنان را بيافريند؟ بله قدرت دارد؛ زيرا اوست كه بسيار آفريننده و خيلى داناست». «كندى» با نظر به قدرت محدود ممكنات، درباره آفرينش نظر داده و بيان كرده كه آفرينش بعد از مرگ، آسان‌تر است؛ چون كسى كه تجربه آفرينش دارد، آفرينش دوم برایش سهل مى‌شود و يا چون در خلقت اول، هيچ مايه‌اى در كار نبود و خلقت از عدم بود، ولى در آفرينش دوم، مايه‌اى وجود دارد. و لیکن آيا برای خدا برخى از امور، سخت و برخى آسان است؟؛''' «أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير»'''.<ref>عنكبوت-19</ref>؛ «آيا ندانسته‌اند كه چگونه خدا مخلوقات را مى‌آفريند، سپس آنان را باز مى‌گرداند؛ يقيناً اين بر خدا آسان است». نویسنده محترم به بار منفى تعبير «أيسر» در كلام «كندى» توجه نكرده است.
#نویسنده باآنكه از نظر فقهى و نويسندگى تواناست، ولى در اين اثر از نظر محتوايى همانند كتاب ديگرش «معالم الفلسفة الإسلامية»، گرفتار برخى از داورى‌هاى عجولانه در باب مسائل فلسفى شده است؛ از جمله در بحثى تحت عنوان «عالَم، حادث است»، چنين نوشته است: «حاول بعض الفلاسفة أن يوفق بين القول بقدم العالم و إيجاد اللّه له؛ فقال: إن للقديم معنيين: الأول، القديم بالذات و هو ما كانت ذاته علة لوجوده و هذا يصدق على اللّه وحده و الثاني، القديم بالزمان و هو الذي لا أول له، غير أنه مقارن لقوة توجده و هو العالم و عليه یکون العالم قديما زمانا، ممكنا ذاتا؛ لأن اللّه أوجده»؛ يعنى: «برخى از فيلسوفان كوشيده‌اند كه بين قول به قديم بودن جهان و اينكه خدا آن را آفريده، جمع كنند و گفته‌اند: قديم دو معنا دارد: اول، قديم ذاتى و آن موجودى است كه ذاتش علت وجود اوست و اين فقط بر خدا صادق است و دوم، قديم زمانى و آن موجودى است كه اول ندارد، ولى مقارن با قدرتى است كه آن را ايجاد مى‌كند و آن، عالَم است و بنابراین، جهان، قديم زمانى و ممكن ذاتى است؛ چون خدا آن را ايجاد كرده است».<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/145 همان، ص145]</ref>ملاحظه مى‌شود كه نویسنده، تقرير نادرستى از معناى قديم ذاتى عرضه كرده (و هو ما كانت ذاتُه علة لوجوده) و پنداشته كه قديم ذاتى، معلول است و خودش، خودش را آفريده؛ يعنى خودش معلول خودش است و از طرف ديگر، خودش علت خودش است. آشنايان با فلسفه اسلامى مى‌دانند كه چنين تعبيرى سخت ناشيانه و ناسنجيده است و حكيمان اين‌گونه سخن نمى‌گويند.
#نویسنده باآنكه از نظر فقهى و نويسندگى تواناست، ولى در اين اثر از نظر محتوايى همانند كتاب ديگرش «معالم الفلسفة الإسلامية»، گرفتار برخى از داورى‌هاى عجولانه در باب مسائل فلسفى شده است؛ از جمله در بحثى تحت عنوان «عالَم، حادث است»، چنين نوشته است: «حاول بعض الفلاسفة أن يوفق بين القول بقدم العالم و إيجاد اللّه له؛ فقال: إن للقديم معنيين: الأول، القديم بالذات و هو ما كانت ذاته علة لوجوده و هذا يصدق على اللّه وحده و الثاني، القديم بالزمان و هو الذي لا أول له، غير أنه مقارن لقوة توجده و هو العالم و عليه یکون العالم قديما زمانا، ممكنا ذاتا؛ لأن اللّه أوجده»؛ يعنى: «برخى از فيلسوفان كوشيده‌اند كه بين قول به قديم بودن جهان و اينكه خدا آن را آفريده، جمع كنند و گفته‌اند: قديم دو معنا دارد: اول، قديم ذاتى و آن موجودى است كه ذاتش علت وجود اوست و اين فقط بر خدا صادق است و دوم، قديم زمانى و آن موجودى است كه اول ندارد، ولى مقارن با قدرتى است كه آن را ايجاد مى‌كند و آن، عالَم است و بنابراین، جهان، قديم زمانى و ممكن ذاتى است؛ چون خدا آن را ايجاد كرده است».<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/18767/1/145 همان، ص145]</ref>ملاحظه مى‌شود كه نویسنده، تقرير نادرستى از معناى قديم ذاتى عرضه كرده (و هو ما كانت ذاتُه علة لوجوده) و پنداشته كه قديم ذاتى، معلول است و خودش، خودش را آفريده؛ يعنى خودش معلول خودش است و از طرف ديگر، خودش علت خودش است. آشنايان با فلسفه اسلامى مى‌دانند كه چنين تعبيرى سخت ناشيانه و ناسنجيده است و حكيمان اين‌گونه سخن نمى‌گويند.