پرش به محتوا

التحويل في النحو العربي: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' '''' به '''''
جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''')
 
خط ۳۴: خط ۳۴:
# گاه ساختار ظاهری و سطحی یک جمله یا یک مفرد، باعث اشتباه و التباس می‌گردد و ذهن را با چالش‌هایی روبه‌رو می‌سازد؛ مثلا وقتی جمله‌ای مثل «طاب زيد نفسا» را می‌شنویم و برای درک درست معنای آن، به گفتار نحویان مراجعه می‌کنیم، می‌شنویم که: «در این ترکیب، تمییز جمله وجود دارد». مقصود ایشان از تمییز جمله، رفع ابهامی است که جمله متضمن آن است و آنچه جمله، متضمن آن است، عبارت است از: «نسبت عامل به معمولش». وقتی این را از عالم نحوی می‌شنویم و به ساختار ظاهری و رویین این جمله می‌نگریم، می‌بینیم عامل، عبارت است از فعل (طاب) و معمول عبارت است از فاعل (زید)؛ پس دوباره برایمان این پرسش پیش می‌آید که معنای زید پاکیزه شد، چیست؟ آیا یعنی جسمش پاکیزه شد؟ دستش پاکیزه شد؟ و... عالم نحوی به ما پاسخ می‌دهد که: فاعل، در حقیقت آن چیزی نیست که ساختار ظاهری این جمله دارد آن را در ذهن تو منعکس می‌سازد (زید)، بلکه تو اگر به سطح زیرین و باطنی این جمله بنگری، می‌بینی که در اصل (تقدیر) چنین است: «طابت نفس زيد»؛ یعنی جان زید پاکیزه شد؛ به‌عبارت‌دیگر، تمییز، از فاعل محول است؛ یعنی این واژه «نفسا»، در واقع فاعل است که تحویل یافته و به شکل تمییز درآمده است؛ بنابراین تو برای درک معنای درست جمله مزبور، می‌بایست به سطح باطنی و زیرین آن توجه نمایی<ref>ر.ک: متن کتاب، ص49</ref>.
# گاه ساختار ظاهری و سطحی یک جمله یا یک مفرد، باعث اشتباه و التباس می‌گردد و ذهن را با چالش‌هایی روبه‌رو می‌سازد؛ مثلا وقتی جمله‌ای مثل «طاب زيد نفسا» را می‌شنویم و برای درک درست معنای آن، به گفتار نحویان مراجعه می‌کنیم، می‌شنویم که: «در این ترکیب، تمییز جمله وجود دارد». مقصود ایشان از تمییز جمله، رفع ابهامی است که جمله متضمن آن است و آنچه جمله، متضمن آن است، عبارت است از: «نسبت عامل به معمولش». وقتی این را از عالم نحوی می‌شنویم و به ساختار ظاهری و رویین این جمله می‌نگریم، می‌بینیم عامل، عبارت است از فعل (طاب) و معمول عبارت است از فاعل (زید)؛ پس دوباره برایمان این پرسش پیش می‌آید که معنای زید پاکیزه شد، چیست؟ آیا یعنی جسمش پاکیزه شد؟ دستش پاکیزه شد؟ و... عالم نحوی به ما پاسخ می‌دهد که: فاعل، در حقیقت آن چیزی نیست که ساختار ظاهری این جمله دارد آن را در ذهن تو منعکس می‌سازد (زید)، بلکه تو اگر به سطح زیرین و باطنی این جمله بنگری، می‌بینی که در اصل (تقدیر) چنین است: «طابت نفس زيد»؛ یعنی جان زید پاکیزه شد؛ به‌عبارت‌دیگر، تمییز، از فاعل محول است؛ یعنی این واژه «نفسا»، در واقع فاعل است که تحویل یافته و به شکل تمییز درآمده است؛ بنابراین تو برای درک معنای درست جمله مزبور، می‌بایست به سطح باطنی و زیرین آن توجه نمایی<ref>ر.ک: متن کتاب، ص49</ref>.


# ما وقتی به واژه‌ای مثل «آثَرَ»، در آیه شریفه: '''لقد آثرك الله علينا''' (یوسف: 91) می‌نگریم، می‌بینیم با توجه به سطح رویین و ظاهری آن، این واژه با وزن‌های متداول فعل ماضی در زبان عربی سازگار نیست؛ بنابراین ذهن ما با این چالش روبه‌رو می‌شود که آخر این چگونه می‌تواند فعل ماضی باشد، درحالی‌که در قالب هیچ‌یک از وزن‌های فعل ماضی نمی‌گنجد؟! عالم صرفی به ما پاسخ می‌دهد که: اگر به سطح باطنی و زیرین این واژه بنگری، می‌بینی که در اصل (تقدیر) چنین است: «أَأْثَرَ» بر وزن «أَفعل»، اما چون دو همزه در پی هم قرار گرفته (اولی همزه زاید که مفتوح است و دومی همزه فاء الفعل که ساکن است)، همزه دوم تبدیل به الف گردیده؛ یعنی تبدیل شده به مدی مجانس با حرکت فتحه که بر روی همزه اول نشسته و این به‌جهت پرهیز از سنگینی‌ای است که از اجتماع دو همزه پدید می‌آید؛ پس «آثر»، ماضی‌ای است محول؛ یعنی تحویل‌یافته از «أأثر» به‌واسطه قلب<ref>ر.ک: همان، ص177</ref>.
# ما وقتی به واژه‌ای مثل «آثَرَ»، در آیه شریفه:'''لقد آثرك الله علينا''' (یوسف: 91) می‌نگریم، می‌بینیم با توجه به سطح رویین و ظاهری آن، این واژه با وزن‌های متداول فعل ماضی در زبان عربی سازگار نیست؛ بنابراین ذهن ما با این چالش روبه‌رو می‌شود که آخر این چگونه می‌تواند فعل ماضی باشد، درحالی‌که در قالب هیچ‌یک از وزن‌های فعل ماضی نمی‌گنجد؟! عالم صرفی به ما پاسخ می‌دهد که: اگر به سطح باطنی و زیرین این واژه بنگری، می‌بینی که در اصل (تقدیر) چنین است: «أَأْثَرَ» بر وزن «أَفعل»، اما چون دو همزه در پی هم قرار گرفته (اولی همزه زاید که مفتوح است و دومی همزه فاء الفعل که ساکن است)، همزه دوم تبدیل به الف گردیده؛ یعنی تبدیل شده به مدی مجانس با حرکت فتحه که بر روی همزه اول نشسته و این به‌جهت پرهیز از سنگینی‌ای است که از اجتماع دو همزه پدید می‌آید؛ پس «آثر»، ماضی‌ای است محول؛ یعنی تحویل‌یافته از «أأثر» به‌واسطه قلب<ref>ر.ک: همان، ص177</ref>.


این کتاب، دارای یک مقدمه، هشت فصل و یک خاتمه است. در فصل اول، از تقسیم ثنایی جمله عربی و معیار درستی آن بحث شده است. در فصل دوم، مفهوم «تحویل» و انواع آن (مثل تحویل با استبدال، تحویل با زیادت، تحویل با حذف و تحویل با ترتیب) و نیز نظریه حمل تبیین شده است. در فصل‌های سوم و چهارم و پنجم و ششم، انواع تحویل که نام برده شد، به‌تفکیک توضیح داده شده است.
این کتاب، دارای یک مقدمه، هشت فصل و یک خاتمه است. در فصل اول، از تقسیم ثنایی جمله عربی و معیار درستی آن بحث شده است. در فصل دوم، مفهوم «تحویل» و انواع آن (مثل تحویل با استبدال، تحویل با زیادت، تحویل با حذف و تحویل با ترتیب) و نیز نظریه حمل تبیین شده است. در فصل‌های سوم و چهارم و پنجم و ششم، انواع تحویل که نام برده شد، به‌تفکیک توضیح داده شده است.