۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'هها' به 'هها') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' '''' به ''''') برچسب: واگردانی دستی |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
در زمينۀ چاپ نيز مانند خود تفسير از نظر روال فصل بندى و تهيه فهرست موضوعات و تصحيح اغلاط مطبعى يكسان نيست و نوسانات بسيارى در زمينههاى مختلف وجود دارد. | در زمينۀ چاپ نيز مانند خود تفسير از نظر روال فصل بندى و تهيه فهرست موضوعات و تصحيح اغلاط مطبعى يكسان نيست و نوسانات بسيارى در زمينههاى مختلف وجود دارد. | ||
دربارۀ انگيزۀ نگارش تفسير، مؤلف در آغاز كتاب چنين مىنويسد: «چنين گويد بندۀ ذليل سيد محمدحسینى نجفى عربزاده، مدتها در فكر بودم كه صحايف چندى در تفسير و شرح آيات كريمه از قبسات واقفان بر اسرار آنها بنگارم، و از كتاب عزيز تفأل و مسئلت خير نموده، كريمۀ: ''' «و جعلها كلمة باقية في عقبه» ''' استهلال شد و از حكيم حميد نيز با ابتهال مسئلت نموده كه آن را از تفألات مقضيه فرمايد.» | دربارۀ انگيزۀ نگارش تفسير، مؤلف در آغاز كتاب چنين مىنويسد: «چنين گويد بندۀ ذليل سيد محمدحسینى نجفى عربزاده، مدتها در فكر بودم كه صحايف چندى در تفسير و شرح آيات كريمه از قبسات واقفان بر اسرار آنها بنگارم، و از كتاب عزيز تفأل و مسئلت خير نموده، كريمۀ:''' «و جعلها كلمة باقية في عقبه»''' استهلال شد و از حكيم حميد نيز با ابتهال مسئلت نموده كه آن را از تفألات مقضيه فرمايد.» | ||
علامۀ نجفى، در آغاز تفسير مقدمهاى در باب اهميّت قرآن و جايگاه آن در ميان مسلمانان دارد و همچنين به مسأله لزوم آموزش قرآن به فرزندان و قرائت آن و بحث کیفیت نزول قرآن اشاره دارد و آنگاه وارد تفسير مىگردد. | علامۀ نجفى، در آغاز تفسير مقدمهاى در باب اهميّت قرآن و جايگاه آن در ميان مسلمانان دارد و همچنين به مسأله لزوم آموزش قرآن به فرزندان و قرائت آن و بحث کیفیت نزول قرآن اشاره دارد و آنگاه وارد تفسير مىگردد. | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
# روش تبديل محتوا و نقل به مضمون كه در قالب و چارچوب الفاظ قرآن قرار نمىگيرد. | # روش تبديل محتوا و نقل به مضمون كه در قالب و چارچوب الفاظ قرآن قرار نمىگيرد. | ||
در ترجمههاى لفظ به لفظ قرآن معمولا تصور درستى از پيام قرآن به دست نمىدهد و خواننده آنچنان كه بايد، محتواى پيام قرآن را درك نمىكند، امّا در ترجمههاى تبديل محتوا و نقل به مضمون اين غرض تأمين مىشود، امّا سرپيچى از پيام قرآن بسيار انجام مىگيرد، از اين رو در ترجمههاى دسته دوم چند گونگى بسيار است. مثلاًاينكه كسى بخواهد آيۀ: ''' «الرحمن على العرش استوى» ''' (طه 5) را ترجمه كند، گذشته از بحثهاى كلامى، بايد به گونهاى ترجمه كند كه تمامى مفهوم دريافتى را بتواند القا كند. آيا بگويد؟ خدا بر عرش مستوى است، رحمان بر عرش مستوى است، يا از اين ايجاز درگذرد و به روانى و تفصيل روى آورد و بگويد: خداوند رحمان بر تخت حكومت و تدبير نشسته است. با اين توضيح، ترجمۀ «انوار درخشان» تحت عنوان «خلاصه» از قسم دوم ترجمهها است. يعنى ترجمهاى كه عنصر تفسير در آن راه يافته و براى خواننده خوشخوان و قابل درك شده است. امّا سوگمندانه اين ترجمه تا پايان ادامه نيافته و تا قسمتى از جلد هفتم يعنى جزء نهم قرآن، سورۀ انفال انجام گرفته است و مؤلف از اين وعده نخستين خود صرف نظر كرده است. | در ترجمههاى لفظ به لفظ قرآن معمولا تصور درستى از پيام قرآن به دست نمىدهد و خواننده آنچنان كه بايد، محتواى پيام قرآن را درك نمىكند، امّا در ترجمههاى تبديل محتوا و نقل به مضمون اين غرض تأمين مىشود، امّا سرپيچى از پيام قرآن بسيار انجام مىگيرد، از اين رو در ترجمههاى دسته دوم چند گونگى بسيار است. مثلاًاينكه كسى بخواهد آيۀ:''' «الرحمن على العرش استوى»''' (طه 5) را ترجمه كند، گذشته از بحثهاى كلامى، بايد به گونهاى ترجمه كند كه تمامى مفهوم دريافتى را بتواند القا كند. آيا بگويد؟ خدا بر عرش مستوى است، رحمان بر عرش مستوى است، يا از اين ايجاز درگذرد و به روانى و تفصيل روى آورد و بگويد: خداوند رحمان بر تخت حكومت و تدبير نشسته است. با اين توضيح، ترجمۀ «انوار درخشان» تحت عنوان «خلاصه» از قسم دوم ترجمهها است. يعنى ترجمهاى كه عنصر تفسير در آن راه يافته و براى خواننده خوشخوان و قابل درك شده است. امّا سوگمندانه اين ترجمه تا پايان ادامه نيافته و تا قسمتى از جلد هفتم يعنى جزء نهم قرآن، سورۀ انفال انجام گرفته است و مؤلف از اين وعده نخستين خود صرف نظر كرده است. | ||
ويژگى مهم اين ترجمه، روانى و روشن بودن مفاهيم و پيام آيه است كه مفسّر با افزودن برخى توضيحات، خلاصۀ ديدگاه خود را در تفسير آيه و مجموع بحث ارايه مىدهد و ضماير و قيود كلام را مشخص مىكند و در غالب و شكلبندى جملات عربى قرار نمىگيرد، بدين جهت اين ترجمه از نظر شيوه ارزيابى ترجمهها، قابل توجه مىباشد. به عنوان نمونه ترجمۀ آيه 106 سوره بقره:''' «ما ننسخ من آية» ''' را مىآوریم تا روشن شود كه چگونه از قالب جملهبندى آيه فراتر رفته است: | ويژگى مهم اين ترجمه، روانى و روشن بودن مفاهيم و پيام آيه است كه مفسّر با افزودن برخى توضيحات، خلاصۀ ديدگاه خود را در تفسير آيه و مجموع بحث ارايه مىدهد و ضماير و قيود كلام را مشخص مىكند و در غالب و شكلبندى جملات عربى قرار نمىگيرد، بدين جهت اين ترجمه از نظر شيوه ارزيابى ترجمهها، قابل توجه مىباشد. به عنوان نمونه ترجمۀ آيه 106 سوره بقره:''' «ما ننسخ من آية»''' را مىآوریم تا روشن شود كه چگونه از قالب جملهبندى آيه فراتر رفته است: | ||
«پارهاى از آيات قرآنیه را كه نسخ و يا حكم آن را غير قابل اجرا نماييم بهتر از آن و يا مانند آن را نازل خواهيم نمود و بدانيد كه پروردگار آنچه صلاح در تربيت بشر باشد، تشريع مىنمايد.» | «پارهاى از آيات قرآنیه را كه نسخ و يا حكم آن را غير قابل اجرا نماييم بهتر از آن و يا مانند آن را نازل خواهيم نمود و بدانيد كه پروردگار آنچه صلاح در تربيت بشر باشد، تشريع مىنمايد.» | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۰۸: | ||
#:نخستين راه براى درك معانى قرآن، كمك گرفتن از خود قرآن است، به اين معنا كه با استخراج آيات مشابه و هم معنا و يا آياتى كه در موضوع واحد يكسان و يا نزدیک به هم هستند، ابهام و اجمال آيات را برمىداريم و يا براى تكميل يك صورت از داستانى كه قرآن در سورههاى مختلف آن را بيان كرده است از اين شيوه استفاده مىكنيم. | #:نخستين راه براى درك معانى قرآن، كمك گرفتن از خود قرآن است، به اين معنا كه با استخراج آيات مشابه و هم معنا و يا آياتى كه در موضوع واحد يكسان و يا نزدیک به هم هستند، ابهام و اجمال آيات را برمىداريم و يا براى تكميل يك صورت از داستانى كه قرآن در سورههاى مختلف آن را بيان كرده است از اين شيوه استفاده مىكنيم. | ||
#: مرحوم علاّمۀ طباطبايى(ره) كه خود يكى از اهتمام ورزان به اين روش تفسيرى است در اين باره مىنويسند: | #: مرحوم علاّمۀ طباطبايى(ره) كه خود يكى از اهتمام ورزان به اين روش تفسيرى است در اين باره مىنويسند: | ||
#:«راه دوم آن است كه قرآن را با خود قرآن تفسير كنيم، با تدبّرى كه بدان مأموريم از خود قرآن براى كشف معانى آيات استمداد جوييم و نظاير آنها را به دقت مورد بررسى قرار داده، از مجموع آنها تفسير آيۀ مورد مطالعه را به دست آوریم و آنگاه مصاديق مختلف آيات را با خواص و جهاتى كه از خود آيات به دست مىآيد جست و جو كنيم، درست همان گونه كه خداوند فرموده است: ''' «و نزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء» ''' (نحل 89) و ما كتاب را كه بر تو فرستاديم بيانگر همه چيز است، حاشا، قرآنى كه بيان كننده هر چيز است، مبين خود نباشد». | #:«راه دوم آن است كه قرآن را با خود قرآن تفسير كنيم، با تدبّرى كه بدان مأموريم از خود قرآن براى كشف معانى آيات استمداد جوييم و نظاير آنها را به دقت مورد بررسى قرار داده، از مجموع آنها تفسير آيۀ مورد مطالعه را به دست آوریم و آنگاه مصاديق مختلف آيات را با خواص و جهاتى كه از خود آيات به دست مىآيد جست و جو كنيم، درست همان گونه كه خداوند فرموده است:''' «و نزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء»''' (نحل 89) و ما كتاب را كه بر تو فرستاديم بيانگر همه چيز است، حاشا، قرآنى كه بيان كننده هر چيز است، مبين خود نباشد». | ||
#:روش علاّمۀ حسینى در تفسير قرآن به قرآن به عنوان نخستين راه براى درك قرآن همه جا يكسان نيست. در آغاز تفسير و در جلدهاى نخستين به اين شيوه اهتمام نشان مىدهد و براى فهم آيه از اين روش استفاده مىكند، مثلاًدر ذيل آيۀ: ''' «كيف تكفرون باللّه و كنتم امواتا فاحياكم ثمّ يميتكم ثم يحييكم» ''' (بقره 28) دربارۀ مراحل زندگى و مرگ انسان كه قرآن در اين آيه دوبار زنده شدن را مطرح مىكند، ايشان در تفسير كلمۀ: ''' «يحييكم» ''' كه منظور كدام زنده شدن است و تفاوت اين حيات با حيات پيشين چيست؟ مىفرمايند كه: اين حيات، حيات پس از عالم برزخ است كه ارواح بشر را با بدنهاى خود بازگشت خواهد داد و حياتش نسبت به حيات دنيايى و برزخى كاملتر و زندگى حقيقى و دايمى است. سپس ايشان براى توضيح اين معنا به آيۀ كريمۀ 79 سورۀ يس: ''' «قل يحيها الذى انشأها اول مرة» ''' استدلال مىكند كه از زندگى در عالم قيامت تعبير به حيات حقيقى شده و از زندگى در دنيا به «نشؤ و نمو» تعبير شده است. همچنين در سورۀ عنكبوت آيۀ 64 كه باز خداوند فرموده است: ''' «انّ الدار الآخرة لهى الحيوان» ''' خداوند حيات حقيقى تعبير فرموده است. | #:روش علاّمۀ حسینى در تفسير قرآن به قرآن به عنوان نخستين راه براى درك قرآن همه جا يكسان نيست. در آغاز تفسير و در جلدهاى نخستين به اين شيوه اهتمام نشان مىدهد و براى فهم آيه از اين روش استفاده مىكند، مثلاًدر ذيل آيۀ:''' «كيف تكفرون باللّه و كنتم امواتا فاحياكم ثمّ يميتكم ثم يحييكم»''' (بقره 28) دربارۀ مراحل زندگى و مرگ انسان كه قرآن در اين آيه دوبار زنده شدن را مطرح مىكند، ايشان در تفسير كلمۀ:''' «يحييكم»''' كه منظور كدام زنده شدن است و تفاوت اين حيات با حيات پيشين چيست؟ مىفرمايند كه: اين حيات، حيات پس از عالم برزخ است كه ارواح بشر را با بدنهاى خود بازگشت خواهد داد و حياتش نسبت به حيات دنيايى و برزخى كاملتر و زندگى حقيقى و دايمى است. سپس ايشان براى توضيح اين معنا به آيۀ كريمۀ 79 سورۀ يس:''' «قل يحيها الذى انشأها اول مرة»''' استدلال مىكند كه از زندگى در عالم قيامت تعبير به حيات حقيقى شده و از زندگى در دنيا به «نشؤ و نمو» تعبير شده است. همچنين در سورۀ عنكبوت آيۀ 64 كه باز خداوند فرموده است:''' «انّ الدار الآخرة لهى الحيوان»''' خداوند حيات حقيقى تعبير فرموده است. | ||
#:در اين تفسير، مباحث قرائت، اعراب، نظم و ارتباط سياقى آيات مطرح نيست، بدين جهت از منظر تفسير پژوهى اين نوع بحثها گاه مىتواند جنبه گرايش خاص مفسّر را در اعتقاد به طرح آن يا بىاعتقادى به اصل آن را نشان دهد و احتمال هم دارد كه به اين دليل باشد كه اين مباحث براى خوانندۀ فارسی زبان مفيد نيست و موجب دور شدن از اهداف هدايتى قرآن مىگردد. | #:در اين تفسير، مباحث قرائت، اعراب، نظم و ارتباط سياقى آيات مطرح نيست، بدين جهت از منظر تفسير پژوهى اين نوع بحثها گاه مىتواند جنبه گرايش خاص مفسّر را در اعتقاد به طرح آن يا بىاعتقادى به اصل آن را نشان دهد و احتمال هم دارد كه به اين دليل باشد كه اين مباحث براى خوانندۀ فارسی زبان مفيد نيست و موجب دور شدن از اهداف هدايتى قرآن مىگردد. | ||
#تفسير مأثور | #تفسير مأثور | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۰: | ||
#:البته بايد اين نكته اضافه شود كه بهرهگيرى مفسر از روايات، اختصاص به روايات ذكر شده در ذيل هر آيه، آنچنان كه على بن ابراهیم در تفسير منسوب، و هويزى در تفسير نور الثقلين و [[بحرانی، سید هاشم بن سلیمان|سيد هاشم بحرانى]] در تفسير برهان كردهاند، ندارد، بلكه آنچه اين تفسير را از بسيارى از تفاسير ديگر متمايز كرده است، دقيقا در همين نكته است كه ايشان براى بهرهگيرى از كلمات معصومين به مجموعۀ روايات شيعه و سنى نظر دوخته و آنچنان كه در بخش منابع كتاب اشاره شد، در بسيارى از كتابهاى حديثى غور كرده و به مناسبت ذكر آيه و بهرهبردارى موضوعى از روايت، در توضيح و تبيين كلمات آسمانى كوشيده است و هر جا مناسبتى در معناى آيه و موضوع و شأن نزول و احكام فقهى و مسائل اخلاقى و كلامى كه ارتباطى مىتوانسته با آيه داشته باشد، روايات را ذكر كرده است. از حق نبايد گذشت كه اين شيوه در كنار بحثهاى تحليلى و توصيفى مفسّر در نشان دادن جايگاه اهلبيت در تفسير قرآن و توضيح اين كلام نبوى: «انّى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه و عترتى» قابل توجه است. گر چه جا داشت ايشان گاهى به نقد برخى از روايات بپردازند و آنجا كه حديث از نظر عقلى و تاريخى غريب مىنمايد، يا نقل نكنند و يا توجيه و توضيحى داشته باشند، امّا در هر صورت اين نقد، عظمت كار و اهتمام ايشان را كوچك نمىنمايد. | #:البته بايد اين نكته اضافه شود كه بهرهگيرى مفسر از روايات، اختصاص به روايات ذكر شده در ذيل هر آيه، آنچنان كه على بن ابراهیم در تفسير منسوب، و هويزى در تفسير نور الثقلين و [[بحرانی، سید هاشم بن سلیمان|سيد هاشم بحرانى]] در تفسير برهان كردهاند، ندارد، بلكه آنچه اين تفسير را از بسيارى از تفاسير ديگر متمايز كرده است، دقيقا در همين نكته است كه ايشان براى بهرهگيرى از كلمات معصومين به مجموعۀ روايات شيعه و سنى نظر دوخته و آنچنان كه در بخش منابع كتاب اشاره شد، در بسيارى از كتابهاى حديثى غور كرده و به مناسبت ذكر آيه و بهرهبردارى موضوعى از روايت، در توضيح و تبيين كلمات آسمانى كوشيده است و هر جا مناسبتى در معناى آيه و موضوع و شأن نزول و احكام فقهى و مسائل اخلاقى و كلامى كه ارتباطى مىتوانسته با آيه داشته باشد، روايات را ذكر كرده است. از حق نبايد گذشت كه اين شيوه در كنار بحثهاى تحليلى و توصيفى مفسّر در نشان دادن جايگاه اهلبيت در تفسير قرآن و توضيح اين كلام نبوى: «انّى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه و عترتى» قابل توجه است. گر چه جا داشت ايشان گاهى به نقد برخى از روايات بپردازند و آنجا كه حديث از نظر عقلى و تاريخى غريب مىنمايد، يا نقل نكنند و يا توجيه و توضيحى داشته باشند، امّا در هر صورت اين نقد، عظمت كار و اهتمام ايشان را كوچك نمىنمايد. | ||
#تفسير عقلى و اجتهادى | #تفسير عقلى و اجتهادى | ||
#:در بحث پيشين اشاره كرديم كه ريشهدارترين و طبيعىترين شيوه براى فهم و درك معانى قرآنى، استفاده از پيامبر و اهلبيت پيامبر است، زيرا خود قرآن مىفرمايد: ''' «لتبيّن للناس ما نزل اليهم» ''' (نحل 44) تا اينكه پيامبر آنچه را ما نازل كردهايم بيان كند. | #:در بحث پيشين اشاره كرديم كه ريشهدارترين و طبيعىترين شيوه براى فهم و درك معانى قرآنى، استفاده از پيامبر و اهلبيت پيامبر است، زيرا خود قرآن مىفرمايد:''' «لتبيّن للناس ما نزل اليهم»''' (نحل 44) تا اينكه پيامبر آنچه را ما نازل كردهايم بيان كند. | ||
#:نيز گفتيم معناى اين سخن اين نيست كه مردم نتوانند از قرآن استفاده كنند و استنباط از قرآن و تفسير و اجتهاد در كلمات وحى جايز نباشد. زيرا قرآن براى فهم معانى و درك سخنانش ما را دعوت به تدبّر در آيات و تفكر و تعقل در آن مىكند. از طرف ديگر، پيامبر و اهلبيت حضرتش اضافه بر آنكه در همه آيات توضيح و تفسير ندارند، در جاهاى ديگر ما را به قواعد تفسير آشنا كردهاند و راه استفاده از قرآن را نشان دادهاند، مثلاًاينكه زراره از امام باقر سؤال مىكند از آيۀ وضو: ''' «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق و امسحوا بروسكم و ارجلكم الى الكعبين» ''' (مائده 6) كه آيا بايد همه سر را مسح كرد و يا بعضى از سر كافى است، حضرت در پاسخ مىفرمايد: مسح سر در مقدارى از آن كافى است، چون خداوند در آيه فرموده: ''' «برؤسكم» ''' باء حرف جرّ براى تبعيض است. | #:نيز گفتيم معناى اين سخن اين نيست كه مردم نتوانند از قرآن استفاده كنند و استنباط از قرآن و تفسير و اجتهاد در كلمات وحى جايز نباشد. زيرا قرآن براى فهم معانى و درك سخنانش ما را دعوت به تدبّر در آيات و تفكر و تعقل در آن مىكند. از طرف ديگر، پيامبر و اهلبيت حضرتش اضافه بر آنكه در همه آيات توضيح و تفسير ندارند، در جاهاى ديگر ما را به قواعد تفسير آشنا كردهاند و راه استفاده از قرآن را نشان دادهاند، مثلاًاينكه زراره از امام باقر سؤال مىكند از آيۀ وضو:''' «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق و امسحوا بروسكم و ارجلكم الى الكعبين»''' (مائده 6) كه آيا بايد همه سر را مسح كرد و يا بعضى از سر كافى است، حضرت در پاسخ مىفرمايد: مسح سر در مقدارى از آن كافى است، چون خداوند در آيه فرموده:''' «برؤسكم»''' باء حرف جرّ براى تبعيض است. | ||
#:اين حديث مىخواهد نشان دهد كه يكى از روشهاى اهلبيت در فهم قرآن همين قواعد ادبى است و شما براى فهم قرآن از همين قواعد استفاده كنيد. البته تفسير به رأى مذمت شده است، پيش داورى و تحميل عقايد و بىتوجهى به قواعد تفسير ممنوع است، امّا اين غير از تفسير اجتهادى و اعتماد به عقل و تدبّر در كلمات قرآن، همراه با رعايت شرايط و قواعد تفسير است و از جمله قواعد تفسير، تقدّم نص بر اجتهاد است. يعنى اگر در جايى روايتى از پيامبر و اهلبيت در توضيح و تفسير آيه وجود داشت، ظاهر آيه را به آن معناى تفسيرى جهت مىدهيم و نص را بر ظاهر مقدم مىداريم. | #:اين حديث مىخواهد نشان دهد كه يكى از روشهاى اهلبيت در فهم قرآن همين قواعد ادبى است و شما براى فهم قرآن از همين قواعد استفاده كنيد. البته تفسير به رأى مذمت شده است، پيش داورى و تحميل عقايد و بىتوجهى به قواعد تفسير ممنوع است، امّا اين غير از تفسير اجتهادى و اعتماد به عقل و تدبّر در كلمات قرآن، همراه با رعايت شرايط و قواعد تفسير است و از جمله قواعد تفسير، تقدّم نص بر اجتهاد است. يعنى اگر در جايى روايتى از پيامبر و اهلبيت در توضيح و تفسير آيه وجود داشت، ظاهر آيه را به آن معناى تفسيرى جهت مىدهيم و نص را بر ظاهر مقدم مىداريم. | ||
#:خوشبختانه در ميان مفسّران بزرگ شيعه اين شيوه بسيار متداول است و از شيخ بزرگ شيعه يعنى [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در تبيان كه بگيريم و بياييم به طبرسى تا در قرن معاصر همچون [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اين شيوه مرضيه مورد توجه قرار گرفته و تفسير اجتهادى و تدبّرى اصل اساسى بوده است. | #:خوشبختانه در ميان مفسّران بزرگ شيعه اين شيوه بسيار متداول است و از شيخ بزرگ شيعه يعنى [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در تبيان كه بگيريم و بياييم به طبرسى تا در قرن معاصر همچون [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]]، اين شيوه مرضيه مورد توجه قرار گرفته و تفسير اجتهادى و تدبّرى اصل اساسى بوده است. | ||
#:تفسير «انوار درخشان» نيز اين روش تفسيرى را مبناى كار خود قرار داده است و هر جا كه ظاهرا آيه با بعد عقلى قطعى تعارض داشته، آن حقيقت عقليه را مقدم مىدارد و به ظاهر آيه اكتفا نمىكند و بر اين مطلب هم استدلال مىكند، به عنوان نمونه در ذيل آيۀ: ''' «ردّوها علىّ فطفق مسحا بالسوق و الاعناق» ''' (ص، 33) كه علاّمه حسینى داستان حضرت سليمان را مطرح مىكند و اينكه جملۀ ''' «ردّوها علىّ» ''' به چه معناست، ايشان در توضيح داستان حضرت سليمان كه براى سان ديدن اسبهاى جنگى لشگر، به صحرا رفته بودند و ديدن اسبهاى ورزيده و آزموده او را به تعجب انداخت: «إذ عرض عليه بالعشى الصفنت الجياد» (ص، 31) تا آنجا كه مدت اين سان به درازا انجاميد، آفتاب غروب كرد: «احببت حب الخير عن ذكر ربى حتى توارت بالحجاب» (ص، 32) يكباره متوجه شد كه نماز عصر را نخوانده است و اين شكوه اسبهاى كار آزموده، حجابى از ذكر خدا شده و از ياد خدا غفلت كرده است. از خداوند درخواست كرد كه: ''' «ردّوها» ''' خورشيد را ملايكه بازگردانند تا من بتوانم در وقت مقرر نماز بخوانم. | #:تفسير «انوار درخشان» نيز اين روش تفسيرى را مبناى كار خود قرار داده است و هر جا كه ظاهرا آيه با بعد عقلى قطعى تعارض داشته، آن حقيقت عقليه را مقدم مىدارد و به ظاهر آيه اكتفا نمىكند و بر اين مطلب هم استدلال مىكند، به عنوان نمونه در ذيل آيۀ:''' «ردّوها علىّ فطفق مسحا بالسوق و الاعناق»''' (ص، 33) كه علاّمه حسینى داستان حضرت سليمان را مطرح مىكند و اينكه جملۀ''' «ردّوها علىّ»''' به چه معناست، ايشان در توضيح داستان حضرت سليمان كه براى سان ديدن اسبهاى جنگى لشگر، به صحرا رفته بودند و ديدن اسبهاى ورزيده و آزموده او را به تعجب انداخت: «إذ عرض عليه بالعشى الصفنت الجياد» (ص، 31) تا آنجا كه مدت اين سان به درازا انجاميد، آفتاب غروب كرد: «احببت حب الخير عن ذكر ربى حتى توارت بالحجاب» (ص، 32) يكباره متوجه شد كه نماز عصر را نخوانده است و اين شكوه اسبهاى كار آزموده، حجابى از ذكر خدا شده و از ياد خدا غفلت كرده است. از خداوند درخواست كرد كه:''' «ردّوها»''' خورشيد را ملايكه بازگردانند تا من بتوانم در وقت مقرر نماز بخوانم. | ||
#:ايشان در اينجا شبههاى علمى و عقلى را مطرح مىكند، كه آيا بازگرداندن كره خورشيد از سير و مدار خود مستلزم تغييراتى در منظومه شمسى، بلكه نسبت به ساير كرات نخواهد بود؟ اگر اين دگرگونى در تاريخ نظام افلاك است، آيا مىتوان چنين امرى را قايل شد، اين كلمۀ ''' «ردّوها» ''' را چگونه معنا كنيم كه اين شبهه پيش نيايد؟ در توضيح اين آيه و براى رفع شبهه، توجيه و تفسيرى اجتهادى و نوعى تصرف در مدلول آيه مىكنند: | #:ايشان در اينجا شبههاى علمى و عقلى را مطرح مىكند، كه آيا بازگرداندن كره خورشيد از سير و مدار خود مستلزم تغييراتى در منظومه شمسى، بلكه نسبت به ساير كرات نخواهد بود؟ اگر اين دگرگونى در تاريخ نظام افلاك است، آيا مىتوان چنين امرى را قايل شد، اين كلمۀ''' «ردّوها»''' را چگونه معنا كنيم كه اين شبهه پيش نيايد؟ در توضيح اين آيه و براى رفع شبهه، توجيه و تفسيرى اجتهادى و نوعى تصرف در مدلول آيه مىكنند: | ||
#:«با توجه به جملۀ «حتى تورات بالحجاب» كه حجاب فقط سبب آغاز پنهان شدن خورشيد بوده كه بر حسب طبع قابل ردّ و كنار زدن حجاب و پردهها بوده، و به هر تقدير امر خارق طبع بوده است و محذورى بر آن مترتب نخواهد بود. | #:«با توجه به جملۀ «حتى تورات بالحجاب» كه حجاب فقط سبب آغاز پنهان شدن خورشيد بوده كه بر حسب طبع قابل ردّ و كنار زدن حجاب و پردهها بوده، و به هر تقدير امر خارق طبع بوده است و محذورى بر آن مترتب نخواهد بود. | ||
#:ايشان در توضيح اين معنا مىفرمايند: چون زمين در اثر جاذبۀ خورشيد به سمت مشرق در سير و حركت است و بر حسب حركت وضعى، آن هنگام كه نيمى از سطح زمين را تيرگى مخروطى شكل فرا مىگيرد، آغاز غروب خورشيد است و در آنجا كه حضرت سليمان ايستاده، چون در حاشيه ارتفاعات منطقه بوده، سايه و تيرگى غروب خورشيد زودتر فرا رسيده، بنابر نيروى غيبى و دستور حضرت سليمان، آن موانع و سايه افكنها به كنار رفته و اشعه خورشيد، سرزمين حضرت را روشن كرده است، نه اينكه خورشيد بازگشته باشد و از مدار و حركت اصلى خارج شده باشد. در هر حال اين خود كرامتى براى حضرت است. | #:ايشان در توضيح اين معنا مىفرمايند: چون زمين در اثر جاذبۀ خورشيد به سمت مشرق در سير و حركت است و بر حسب حركت وضعى، آن هنگام كه نيمى از سطح زمين را تيرگى مخروطى شكل فرا مىگيرد، آغاز غروب خورشيد است و در آنجا كه حضرت سليمان ايستاده، چون در حاشيه ارتفاعات منطقه بوده، سايه و تيرگى غروب خورشيد زودتر فرا رسيده، بنابر نيروى غيبى و دستور حضرت سليمان، آن موانع و سايه افكنها به كنار رفته و اشعه خورشيد، سرزمين حضرت را روشن كرده است، نه اينكه خورشيد بازگشته باشد و از مدار و حركت اصلى خارج شده باشد. در هر حال اين خود كرامتى براى حضرت است. | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
#:«اما الفلاسفة، فقط عرض لهم ما عرض للمتكلمين من المفسرين من الوقوع في ورطة التطبيق و تأويل الآيات المخالفة بظاهرها للمسلّمات في فنون الفلسفه... و قد تأولوا الآيات الوارده في حقائق ماوراء الطبيعة و آيات الخلقة و حدوث السموات و الارض و آيات البرزخ و آيات المعاد...» | #:«اما الفلاسفة، فقط عرض لهم ما عرض للمتكلمين من المفسرين من الوقوع في ورطة التطبيق و تأويل الآيات المخالفة بظاهرها للمسلّمات في فنون الفلسفه... و قد تأولوا الآيات الوارده في حقائق ماوراء الطبيعة و آيات الخلقة و حدوث السموات و الارض و آيات البرزخ و آيات المعاد...» | ||
#:بنابراین سخن ما، در تفسير فلسفى اين گروه نيست، بلكه گروه اوّل است كه مفسّر انوار درخشان از اين دسته مىباشد و از اين شيوه در تفسير خود در تبيين آيات الهى استفاده كرده است. با نگاهى به تفسير، اين مطلب روشن مىشود و حجم گفتمان فلسفى، گوياى اين واقعيّت است كه علاّمۀ حسینى در جاى جاى اين تفسير هر جا مناسبتى پيش آمده با اصل فلسفى و قاعدۀ عقلى، آيات قرآن را تشريح كرده است. نمونۀ بحثها بدين قرار است: رابطه واجب با ممكن (ج 220/4)، توصيف ارادۀ خداوند (ج 258/5)، ربط موجودات امكانى به واجب (ج 58/1 و 105)، امكان اشرف (ج 109/1 و 127)، توجيه خوارق عادات (ج 224/1)، مسأله عقلانى كردن خلود و دوام عقوبات در قيامت (ج 274/1)، توصيف عقلانى سحر (ج 273/1)، صورت برزخى انسان از نظر علوم عقلى (ج 45/2)، مراتب علم پروردگار (ج 302/2)، حقيقت كرسى (ج 302/2)، تجرّد روح (ج 401/18)، ارتباط جهان متحرك به عالم ثابت (ج 187/16)، حركت جوهرى (255/18)، تحوّل و تبدّل در جهان (55/18)، تمثّل و تجسّد اعمال در قيامت (427/15)، مشيّت فاعل مختار (ج 21/15) و دهها بحث ديگر فلسفى. | #:بنابراین سخن ما، در تفسير فلسفى اين گروه نيست، بلكه گروه اوّل است كه مفسّر انوار درخشان از اين دسته مىباشد و از اين شيوه در تفسير خود در تبيين آيات الهى استفاده كرده است. با نگاهى به تفسير، اين مطلب روشن مىشود و حجم گفتمان فلسفى، گوياى اين واقعيّت است كه علاّمۀ حسینى در جاى جاى اين تفسير هر جا مناسبتى پيش آمده با اصل فلسفى و قاعدۀ عقلى، آيات قرآن را تشريح كرده است. نمونۀ بحثها بدين قرار است: رابطه واجب با ممكن (ج 220/4)، توصيف ارادۀ خداوند (ج 258/5)، ربط موجودات امكانى به واجب (ج 58/1 و 105)، امكان اشرف (ج 109/1 و 127)، توجيه خوارق عادات (ج 224/1)، مسأله عقلانى كردن خلود و دوام عقوبات در قيامت (ج 274/1)، توصيف عقلانى سحر (ج 273/1)، صورت برزخى انسان از نظر علوم عقلى (ج 45/2)، مراتب علم پروردگار (ج 302/2)، حقيقت كرسى (ج 302/2)، تجرّد روح (ج 401/18)، ارتباط جهان متحرك به عالم ثابت (ج 187/16)، حركت جوهرى (255/18)، تحوّل و تبدّل در جهان (55/18)، تمثّل و تجسّد اعمال در قيامت (427/15)، مشيّت فاعل مختار (ج 21/15) و دهها بحث ديگر فلسفى. | ||
#:البته اين مباحث فلسفى هميشه در قالب اصطلاحات فلسفى و در محدوده عقلانى كردن مسائل هستى نيست، بلكه گاه در بعد الهيات به معنى الاخص و در چارچوب رفتار انسان نسبت به خالق هستى است. عقلانى و تحليلى كردن اعمال و كردار معنوى انسانى يكى از ابعاد مباحث فلسفى مفسّر است، به عنوان نمونه در ذيل آيۀ: ''' «و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها» ''' (اعراف، 180) پس از بحث مفصلى كه دربارۀ اسماء حسنى و صفات كماليه پروردگار دارد و اينكه چگونه انسان با دعا، نيازهاى معنوى خود را تأمين كند و اين معنا با خواستههاى فطرى او سازگار است و چگونه اجابت مىشود، مىنويسد: | #:البته اين مباحث فلسفى هميشه در قالب اصطلاحات فلسفى و در محدوده عقلانى كردن مسائل هستى نيست، بلكه گاه در بعد الهيات به معنى الاخص و در چارچوب رفتار انسان نسبت به خالق هستى است. عقلانى و تحليلى كردن اعمال و كردار معنوى انسانى يكى از ابعاد مباحث فلسفى مفسّر است، به عنوان نمونه در ذيل آيۀ:''' «و للّه الاسماء الحسنى فادعوه بها»''' (اعراف، 180) پس از بحث مفصلى كه دربارۀ اسماء حسنى و صفات كماليه پروردگار دارد و اينكه چگونه انسان با دعا، نيازهاى معنوى خود را تأمين كند و اين معنا با خواستههاى فطرى او سازگار است و چگونه اجابت مىشود، مىنويسد: | ||
#:«سلسلۀ بشر كه نعمت پذيرش و قابليّت خاصى به وى ارزانى داشته يگانه امانت خود را به وى سپرده و به وسيلۀ خطاب و ارشاد، او را فضيلت بخشيده، به حكم خود نيز بايد در مقام سپاس و اظهار حاجت برآيد و روح دعا همانا ايمان و معرفت به وحدانيت پروردگار و انقياد قلبى و اطاعت جوارحى است، يعنى درخواست فطرت و نياز قلبى است كه رفتار و گفتار او نيز موافق با خواستههاى فطرى و روانى او مىباشد و با سيرت وجودى اظهار حاجت كند و با زبان گويا سپس درونى و استحقاق وجودى خود را به عرصه ظهور درآورد و چنانچه به حدّ نصاب برسد، به طور حتم پذيرفته و به اجابت خواهد رسيد.» | #:«سلسلۀ بشر كه نعمت پذيرش و قابليّت خاصى به وى ارزانى داشته يگانه امانت خود را به وى سپرده و به وسيلۀ خطاب و ارشاد، او را فضيلت بخشيده، به حكم خود نيز بايد در مقام سپاس و اظهار حاجت برآيد و روح دعا همانا ايمان و معرفت به وحدانيت پروردگار و انقياد قلبى و اطاعت جوارحى است، يعنى درخواست فطرت و نياز قلبى است كه رفتار و گفتار او نيز موافق با خواستههاى فطرى و روانى او مىباشد و با سيرت وجودى اظهار حاجت كند و با زبان گويا سپس درونى و استحقاق وجودى خود را به عرصه ظهور درآورد و چنانچه به حدّ نصاب برسد، به طور حتم پذيرفته و به اجابت خواهد رسيد.» | ||
#جلوۀ اخلاقى و تربيتى تفسير | #جلوۀ اخلاقى و تربيتى تفسير | ||
خط ۱۴۶: | خط ۱۴۶: | ||
#:در تكميل شناخت گرايشهاى اخلاقى تفسير انوار درخشان، انسان شناسىهاى اين تفسير مطرح است. زيرا انسان شناسى يكى از ابعاد خود شناسى و مقدمه خودسازى است. | #:در تكميل شناخت گرايشهاى اخلاقى تفسير انوار درخشان، انسان شناسىهاى اين تفسير مطرح است. زيرا انسان شناسى يكى از ابعاد خود شناسى و مقدمه خودسازى است. | ||
#:ضرورت انسان شناسى و خودشناسى نيازمند ارايه دليل عقلى و نقلى نيست، زيرا اساسا همه تلاشهاى انسان، خواه علمى و خواه عملى براى تأمين نيازها و كسب سعادت انسان انجام مىگيرد. در اين راستا شناختن خود انسان و آغاز وى و همچنين كمالاتى كه ممكن است به آنها نايل گردد پيشگام همۀ مسائل نيل به خوشبختى انسان است، بلكه بدون شناخت حقيقت انسان و ارزش واقعى او ساير بحثها و تلاشها در ارايۀ راه حلها بيهوده است. | #:ضرورت انسان شناسى و خودشناسى نيازمند ارايه دليل عقلى و نقلى نيست، زيرا اساسا همه تلاشهاى انسان، خواه علمى و خواه عملى براى تأمين نيازها و كسب سعادت انسان انجام مىگيرد. در اين راستا شناختن خود انسان و آغاز وى و همچنين كمالاتى كه ممكن است به آنها نايل گردد پيشگام همۀ مسائل نيل به خوشبختى انسان است، بلكه بدون شناخت حقيقت انسان و ارزش واقعى او ساير بحثها و تلاشها در ارايۀ راه حلها بيهوده است. | ||
#:اصرارى كه اديان آسمانى و پيامبران و علماى اخلاق به خودشناسى دارند، همگى نشانگر اين حقيقت است. قرآن شريف فراموش كردن نفس را لازمۀ فراموش كردن خدا و به منزله عقوبت اين گناه معرفى مىكند: ''' «و لا تكونوا كالّذين نسوا اللّه فانساهم انفسهم» ''' (حشر، 19) مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند خدا هم خودشان را از يادشان برد. | #:اصرارى كه اديان آسمانى و پيامبران و علماى اخلاق به خودشناسى دارند، همگى نشانگر اين حقيقت است. قرآن شريف فراموش كردن نفس را لازمۀ فراموش كردن خدا و به منزله عقوبت اين گناه معرفى مىكند:''' «و لا تكونوا كالّذين نسوا اللّه فانساهم انفسهم»''' (حشر، 19) مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند خدا هم خودشان را از يادشان برد. | ||
#:و در جاى ديگر در باب اهميّت توجه به خويشتن و نگهدارى خود و اينكه اگر به خويشتن توجه پيدا كرديد و هدايت يافتيد، گمراهى ديگران تأثيرى در شما ندارد مىفرمايد: ''' «عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم» ''' (مائده، 105) به خويشتن بپردازيد، اگر كسى هم گمراه شد به شما زيان نمىزند اگر هدايت يافتيد. | #:و در جاى ديگر در باب اهميّت توجه به خويشتن و نگهدارى خود و اينكه اگر به خويشتن توجه پيدا كرديد و هدايت يافتيد، گمراهى ديگران تأثيرى در شما ندارد مىفرمايد:''' «عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم»''' (مائده، 105) به خويشتن بپردازيد، اگر كسى هم گمراه شد به شما زيان نمىزند اگر هدايت يافتيد. | ||
#:و نيز براى توجه به درون و در توبيخ كسانى كه به خويشتن توجه نمىكنند مىفرمايد: ''' «و في انفسكم أ فلا تبصرون» ''' (ذاريات، 21) و در خودتان نيز آياتى است مگر نمىبينيد. | #:و نيز براى توجه به درون و در توبيخ كسانى كه به خويشتن توجه نمىكنند مىفرمايد:''' «و في انفسكم أ فلا تبصرون»''' (ذاريات، 21) و در خودتان نيز آياتى است مگر نمىبينيد. | ||
#:غير از اين آيات و برخى روايات كه مىگويد: «من عرف نفسه عرف ربه» (هر كه خود را شناخت، خداى خود را خواهد شناخت) آيات بسيارى است كه ماهيت و ويژگىهاى انسان را توصيف مىكند و خصلتهاى مختلف او را بازمىگويد، مثل:''' «ان الانسان خلق هلوعا. اذا مسّه الشرّ جزوعا» ''' (معارج، 19، 20)، ''' «إذا اذقنا الناس رحمة فرحوا بها» ''' (روم، 36)، ''' «إنه ليؤس كفور» ''' (هود،9)، ''' «بل الإنسان على نفسه بصيرة» ''' (قيامة، 14)، ''' «إنّ النفس لأمّارة بالسوء» ''' (يوسف، 53)، ''' «فامّا الانسان اذا ما ابتلاه ربّه فأكرمه و نعّمه» ''' (فجر، 15) و آيات بسيارى ديگرى كه در توصيف انسان و خصلتهاى درونى وى است. | #:غير از اين آيات و برخى روايات كه مىگويد: «من عرف نفسه عرف ربه» (هر كه خود را شناخت، خداى خود را خواهد شناخت) آيات بسيارى است كه ماهيت و ويژگىهاى انسان را توصيف مىكند و خصلتهاى مختلف او را بازمىگويد، مثل:''' «ان الانسان خلق هلوعا. اذا مسّه الشرّ جزوعا»''' (معارج، 19، 20)،''' «إذا اذقنا الناس رحمة فرحوا بها»''' (روم، 36)،''' «إنه ليؤس كفور»''' (هود،9)،''' «بل الإنسان على نفسه بصيرة»''' (قيامة، 14)،''' «إنّ النفس لأمّارة بالسوء»''' (يوسف، 53)،''' «فامّا الانسان اذا ما ابتلاه ربّه فأكرمه و نعّمه»''' (فجر، 15) و آيات بسيارى ديگرى كه در توصيف انسان و خصلتهاى درونى وى است. | ||
#:توصيف انسان و اهتمام به خودشناسى براى چيست؟ چيزى جز پرداختن به خويش و شكل و جهت بخشيدن به فعالیتهای حياتى و بكارگيرى استعدادها و نيروها در جهت سعادت و خير انسان است؟ زيرا در سايۀ شناخت درون است كه انسان برنامه و توان خود را درمىيابد و كوششهاى علمى و عملى خود را تنظيم مىكند تا به سويى رود كه كمال حقيقى او باشد. | #:توصيف انسان و اهتمام به خودشناسى براى چيست؟ چيزى جز پرداختن به خويش و شكل و جهت بخشيدن به فعالیتهای حياتى و بكارگيرى استعدادها و نيروها در جهت سعادت و خير انسان است؟ زيرا در سايۀ شناخت درون است كه انسان برنامه و توان خود را درمىيابد و كوششهاى علمى و عملى خود را تنظيم مىكند تا به سويى رود كه كمال حقيقى او باشد. | ||
#:با اين مقدمه، به بحثهاى انسان شناسى تفسير «انوار درخشان» اشاره مىكنيم و توجه فوق العادۀ مفسّر را به مسأله نشان مىدهيم. در آغاز بحث در شرح زندگى مفسر گفتيم: | #:با اين مقدمه، به بحثهاى انسان شناسى تفسير «انوار درخشان» اشاره مىكنيم و توجه فوق العادۀ مفسّر را به مسأله نشان مىدهيم. در آغاز بحث در شرح زندگى مفسر گفتيم: | ||
خط ۱۸۱: | خط ۱۸۱: | ||
اصطلاح علوم قرآن، مفهوم شناخته شدهاى دارد، به عموم بحثهایى كه در حول و حوش قرآن است و به گونهاى از مسائل بيرونى و درونى قرآن سخن مىگويد و از طرفى جنبه مقدمى در تفسير دارد و دخيل در فهم و شناخت قرآن است، علوم قرآن مىگويند. | اصطلاح علوم قرآن، مفهوم شناخته شدهاى دارد، به عموم بحثهایى كه در حول و حوش قرآن است و به گونهاى از مسائل بيرونى و درونى قرآن سخن مىگويد و از طرفى جنبه مقدمى در تفسير دارد و دخيل در فهم و شناخت قرآن است، علوم قرآن مىگويند. | ||
بسيارى از تفاسير در آغاز كتاب مقدماتى را در افكندهاند و به بحثهاى مختلف علوم قرآن پرداختهاند، دست كم دربارۀ فضيلت قرآن، کیفیت نزول، آيات مكى و مدنى، قواعد تفسير بحث كردهاند، و باز به مناسبت آيۀ نسخ ''' «ما ننسخ من آية او ننسها» ''' (بقره، 106) و آيۀ ذكر ''' «نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون» ''' (حجر، 9) و آيۀ محكم و متشابه ''' «منه آيات محكمات...» ''' (آل عمران، 7) و آيۀ تحدّى ''' «و ان كنتم في ريب ممّا نزّلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله» ''' (بقره، 23) و سورۀ قدر، به مباحث ناسخ و منسوخ، محفوظ بودن قرآن از تحريف، محكم و متشابه، اعجاز قرآن، نزول قرآن و اقسام نزول و کیفیت نزول پرداختهاند يا به مناسبت شأن نزول برخى از آيات، به اسباب نزول آيه اشاره كردهاند. | بسيارى از تفاسير در آغاز كتاب مقدماتى را در افكندهاند و به بحثهاى مختلف علوم قرآن پرداختهاند، دست كم دربارۀ فضيلت قرآن، کیفیت نزول، آيات مكى و مدنى، قواعد تفسير بحث كردهاند، و باز به مناسبت آيۀ نسخ''' «ما ننسخ من آية او ننسها»''' (بقره، 106) و آيۀ ذكر''' «نحن نزّلنا الذكر و انّا له لحافظون»''' (حجر، 9) و آيۀ محكم و متشابه''' «منه آيات محكمات...»''' (آل عمران، 7) و آيۀ تحدّى''' «و ان كنتم في ريب ممّا نزّلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله»''' (بقره، 23) و سورۀ قدر، به مباحث ناسخ و منسوخ، محفوظ بودن قرآن از تحريف، محكم و متشابه، اعجاز قرآن، نزول قرآن و اقسام نزول و کیفیت نزول پرداختهاند يا به مناسبت شأن نزول برخى از آيات، به اسباب نزول آيه اشاره كردهاند. | ||
تفسير «انوار درخشان»، در مقدمۀ كتاب، تنها به اهميت قرآن و جايگاه آن در ميان مسلمانان و لزوم آموزش قرآن به كودكان و فضيلت قرائت و کیفیت نزول اشاره دارد، اما در خود تفسير بحثهاى علوم قرآنى آن بسيار كمجلوه است. با همه اينها تفسير خالى از بحثهاى علوم قرآنى نيست، مثلاًبحث مفصلى در جلدهاى مختلف تفسير دربارۀ وحى و چگونگى آن دارد (ج 285/2، ج 288/4، 292، ج 343/2)، دربارۀ تأويل و جايگاه آن (ج 15/3)، مصونيت قرآن از تحريف (ج 344/9، 345)، بحث نسخ (ج 285/1)، اثبات حدوث قرآن (ج 9/11)، مسأله فضيلت و عظمت قرآن (ج 297/4، 314)، بحث اعجاز قرآن (ج 7/4، ج 73/1) | تفسير «انوار درخشان»، در مقدمۀ كتاب، تنها به اهميت قرآن و جايگاه آن در ميان مسلمانان و لزوم آموزش قرآن به كودكان و فضيلت قرائت و کیفیت نزول اشاره دارد، اما در خود تفسير بحثهاى علوم قرآنى آن بسيار كمجلوه است. با همه اينها تفسير خالى از بحثهاى علوم قرآنى نيست، مثلاًبحث مفصلى در جلدهاى مختلف تفسير دربارۀ وحى و چگونگى آن دارد (ج 285/2، ج 288/4، 292، ج 343/2)، دربارۀ تأويل و جايگاه آن (ج 15/3)، مصونيت قرآن از تحريف (ج 344/9، 345)، بحث نسخ (ج 285/1)، اثبات حدوث قرآن (ج 9/11)، مسأله فضيلت و عظمت قرآن (ج 297/4، 314)، بحث اعجاز قرآن (ج 7/4، ج 73/1) |