پرش به محتوا

حکایتهای تلخ و شیرین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'می توان' به 'می‌توان'
جز (جایگزینی متن - 'حوزه ها' به 'حوزه‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'می توان' به 'می‌توان')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۷: خط ۳۷:
بایستی خاطره ها، حکایت ها، وقایع تلخ و شیرین انقلاب اسلامی از حاضران صادق و مؤمن این انقلاب، سینه به سینه و در سطور کتاب ها، فیلم ها و نوارها به نسل آینده انتقال یابد تا انقلاب اسلامی همواره آنچنان که بوده و هست، قلوب نسل ها را به اسلام ناب محمدی(ص) منور و مؤمن نگهدارد.
بایستی خاطره ها، حکایت ها، وقایع تلخ و شیرین انقلاب اسلامی از حاضران صادق و مؤمن این انقلاب، سینه به سینه و در سطور کتاب ها، فیلم ها و نوارها به نسل آینده انتقال یابد تا انقلاب اسلامی همواره آنچنان که بوده و هست، قلوب نسل ها را به اسلام ناب محمدی(ص) منور و مؤمن نگهدارد.


امام عظیم الشأن (رضوان الله علیه) که خود پایه گذار انقلاب اسلامی و به ثمررساننده و هدایتگر آن در دشوارترین زمان ها بوده اند، شایسته ترین کسی هستند که می توانند روح و سمت و جلوه های انقلاب را بیان نمایند.
امام عظیم الشأن (رضوان الله علیه) که خود پایه گذار انقلاب اسلامی و به ثمررساننده و هدایتگر آن در دشوارترین زمان ها بوده اند، شایسته ترین کسی هستند که می‌توانند روح و سمت و جلوه های انقلاب را بیان نمایند.


کتاب حاضر، مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است. حضرت امام در بسیاری از بیانات خویش به فرازهایی از وقایع انقلاب اسلامی - چه تلخ و چه شیرین- اشاره فرموده و دیده ها و شنیده های خویش را از حوادث قبل از انقلاب به نحوی که به جریان انقلاب اسلامی مربوط می شود، بیان فرموده اند که علاوه بر کمک بر تحقق ثبت و انتقال وقایع انقلاب اسلامی، حالت جذابیت حکایتی نیز پیدا می کند.
کتاب حاضر، مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است. حضرت امام در بسیاری از بیانات خویش به فرازهایی از وقایع انقلاب اسلامی - چه تلخ و چه شیرین- اشاره فرموده و دیده ها و شنیده های خویش را از حوادث قبل از انقلاب به نحوی که به جریان انقلاب اسلامی مربوط می شود، بیان فرموده اند که علاوه بر کمک بر تحقق ثبت و انتقال وقایع انقلاب اسلامی، حالت جذابیت حکایتی نیز پیدا می کند.
خط ۵۳: خط ۵۳:
در آن روزهایی که در زمان رضاخان پهلوی و فشار طاقت فرسا برای تغییر لباس بود و روحانیون و حوزه‌ها در تب و تاب به سر می-بردند (روزهایی که خداوند رحمان نیاورد چنین روزهایی را برای حوزه‌های دینی) شیخ نسبتا وارسته ای را نزدیک دکان نانوایی که قطعه نانی را خالی می خورد، دیدًم که گفت: به من گفتند عمامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگری که دو تا پیراهن برای خودش بدوزد، الان هم نانم را خوردم و سیر شدم، تا شب هم خدا بزرگ است. پسرم! من چنین حالی را اگر بگویم به همه مقامات دنیوی می‌دهم، باور کن.
در آن روزهایی که در زمان رضاخان پهلوی و فشار طاقت فرسا برای تغییر لباس بود و روحانیون و حوزه‌ها در تب و تاب به سر می-بردند (روزهایی که خداوند رحمان نیاورد چنین روزهایی را برای حوزه‌های دینی) شیخ نسبتا وارسته ای را نزدیک دکان نانوایی که قطعه نانی را خالی می خورد، دیدًم که گفت: به من گفتند عمامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگری که دو تا پیراهن برای خودش بدوزد، الان هم نانم را خوردم و سیر شدم، تا شب هم خدا بزرگ است. پسرم! من چنین حالی را اگر بگویم به همه مقامات دنیوی می‌دهم، باور کن.


'''فقط فرنگی ها می توانند'''
'''فقط فرنگی ها می‌توانند'''


من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد، صد و بیشتر از صد سال. از شیخ ما مرحوم [[حائری یزدی، عبدالکریم|آیت الله حائری]]، رحمه الله نقل شد که فرموده بودند: «من بچه بودم در یزد و تازه این لامپ ها را، لامپ-هایی که آن وقت بود آورده بودند و یک پله هایی درست کرده بودند و آن لامپ ها را گذاشته بودندآن جا، آن بالا، مردم تازه می دیدند او را، چراغ هایشان قبلاً غیر از آن ترتیب بوده، و یک نفر فرنگی هم آن جا بود. این هر چند دقیقه یک دفعه از این پله ها بالا می رفت و آن ماشه لامپا را حرکت می داد، این یک قدری نورش می رفت بالا، مردم صلوات می فرستادند. بعد می آمد پایین، یک قدری می ماند و مردم مشغول تماشا بودند. دوباره می رفت بالا آن را می کشید پایین، مردم باز تظاهر می کردند».
من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد، صد و بیشتر از صد سال. از شیخ ما مرحوم [[حائری یزدی، عبدالکریم|آیت الله حائری]]، رحمه الله نقل شد که فرموده بودند: «من بچه بودم در یزد و تازه این لامپ ها را، لامپ-هایی که آن وقت بود آورده بودند و یک پله هایی درست کرده بودند و آن لامپ ها را گذاشته بودندآن جا، آن بالا، مردم تازه می دیدند او را، چراغ هایشان قبلاً غیر از آن ترتیب بوده، و یک نفر فرنگی هم آن جا بود. این هر چند دقیقه یک دفعه از این پله ها بالا می رفت و آن ماشه لامپا را حرکت می داد، این یک قدری نورش می رفت بالا، مردم صلوات می فرستادند. بعد می آمد پایین، یک قدری می ماند و مردم مشغول تماشا بودند. دوباره می رفت بالا آن را می کشید پایین، مردم باز تظاهر می کردند».


این از آن وقت ها مطرح بوده است که ما حتی نمی توانیم پیچ یک چراغ را بالا ببریم... فرنگی باید این کار را بکند، باید از خارج فرنگی ها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد و بعد هم این طور کنند تا پایین بیاورد.
این از آن وقت ها مطرح بوده است که ما حتی نمی‌توانیم پیچ یک چراغ را بالا ببریم... فرنگی باید این کار را بکند، باید از خارج فرنگی ها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد و بعد هم این طور کنند تا پایین بیاورد.


'''چه دندان های سفیدی دارد'''
'''چه دندان های سفیدی دارد'''