۱۰۶٬۲۸۴
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'میدانند' به 'میدانند') |
|||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
در كتاب سوم آمده است كه كوروش پس ازين ملاقات با موافقت كياكسار به ارمنسان رفت و در جنگ كوچكى ارمنستان را مطيع ساخت. سپس به نواحى مرزى ميان ارمنستان و كلدانيها رفت و با كمك سربازان ارمنى كلدانيان را نيز شكست داد و درين نواحى صلح برقرار ساخت. | در كتاب سوم آمده است كه كوروش پس ازين ملاقات با موافقت كياكسار به ارمنسان رفت و در جنگ كوچكى ارمنستان را مطيع ساخت. سپس به نواحى مرزى ميان ارمنستان و كلدانيها رفت و با كمك سربازان ارمنى كلدانيان را نيز شكست داد و درين نواحى صلح برقرار ساخت. | ||
نكته جالبى كه در اين بخش كتاب مشهود است، علاقه و محبتى است كه كورش به قوام خانواده داشته است. اكثر مؤلفين بنياد اجتماع را بر خانوده استوار نموده و اصلاح آنرا از راه تهذيب افراد و تربيت خانوادگى | نكته جالبى كه در اين بخش كتاب مشهود است، علاقه و محبتى است كه كورش به قوام خانواده داشته است. اكثر مؤلفين بنياد اجتماع را بر خانوده استوار نموده و اصلاح آنرا از راه تهذيب افراد و تربيت خانوادگى میدانند، ولى كمتر مؤلفى است كه مانند گزنفون علايق خانوادگى را نهايت و غايت آمال قهرمانان خود قرار دهند. به عنوان مثال در اين قسمت از كتاب آمده است كه چون كورش بر ارامنه غلبه كرد، عدهاى در دستش اسير شدند، از جمله پسر تيكران، شاه ارامنه. اين جوان همسرى داشت بسيار وجيه و يگانه تقاضايش از كورش اين بود كه حاضر است جان خود را فدا كند تا از اسارت همسرش صرف نظر شود. كورش جوانمردياش را بستود و مانند اكثر اوقات اسرا را آزاد ساخت. اسرا با خاطرى شاد و خرسند به سرزمين خود رهسپار شدند و در راه هريك از اين پيشآمد سخنى ميگفت؛ يكى از حسن تدبير كورش تمجيد ميكرد، ديگرى شجاعتش را ميستود، سومى از سخاوت و جوانمردياش مدح و ثنا میگفت، آن ديگرى از غايت زيبايى رخسار و اندام بلند و برازندهاش تعريف میكرد. پسر پادشاه رو به همسرش نمود و پرسيد: «آيا در نظر تو نيز كورش زيبا و برازنده است؟» - من به رخسارش نگاه نكردم. | ||
تيكران متعجب شد و پرسيد: «پس نگاهت كجا بود؟» - به سوى آن كس كه حاضر شد جان خود را فدا كند تا من به اسيرى و ذلت نيفتم. | تيكران متعجب شد و پرسيد: «پس نگاهت كجا بود؟» - به سوى آن كس كه حاضر شد جان خود را فدا كند تا من به اسيرى و ذلت نيفتم. |