۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'صدر المتالهين' به 'صدر المتالهين') |
جز (جایگزینی متن - 'شعرانى' به 'شعرانى') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
حقير در سال 1313 شمسى در خانوادۀ نسبتا مرفّه و نيم مذهبى، به تقدير الهى-به دنيا آمدم و پس از دورههاى دبستان و دبيرستان در كلاس چهارم آن روز كه پنجمين ديپلم علمى بود، شوق عربيت و علوم قديمه سخت گريبان جانم را گرفت و تحصيل كلاسيك را رها كرده و روى بدان علوم آوردم و در طى اشتغال به امور كسبى در بازار تهران-نزد پدرم-كه در تجارتخانهاش كار مىكردم،در نزد مرحوم كمالى سبزوارى كه از اساتيد معقول بود،مقدمات عربى و منطق را فرا گرفتم. پس از ازدواج در سال 1337 اين شعله خاموش شد و در ضمن كار در مؤسسات گوناگون-كه روزگار چون پر كاهى به هر گوشهاى پرتابم مىكرد-برخى از ايام زندگانى و عنفوان شباب و ريعان جوانى را به تحصيل كتب عربى صرف كردم و دايرهوار گرد ترسّلات تازى و پارسى و اشعار و لطايف و نكت و نوادر و ملح فضلاى ماضى برآمده و خدمت استادان آن فن، زانو زدم و به حسن ارشاد و هدايتشان بر عجر بحر آن فنون واقف گشتم. | حقير در سال 1313 شمسى در خانوادۀ نسبتا مرفّه و نيم مذهبى، به تقدير الهى-به دنيا آمدم و پس از دورههاى دبستان و دبيرستان در كلاس چهارم آن روز كه پنجمين ديپلم علمى بود، شوق عربيت و علوم قديمه سخت گريبان جانم را گرفت و تحصيل كلاسيك را رها كرده و روى بدان علوم آوردم و در طى اشتغال به امور كسبى در بازار تهران-نزد پدرم-كه در تجارتخانهاش كار مىكردم،در نزد مرحوم كمالى سبزوارى كه از اساتيد معقول بود،مقدمات عربى و منطق را فرا گرفتم. پس از ازدواج در سال 1337 اين شعله خاموش شد و در ضمن كار در مؤسسات گوناگون-كه روزگار چون پر كاهى به هر گوشهاى پرتابم مىكرد-برخى از ايام زندگانى و عنفوان شباب و ريعان جوانى را به تحصيل كتب عربى صرف كردم و دايرهوار گرد ترسّلات تازى و پارسى و اشعار و لطايف و نكت و نوادر و ملح فضلاى ماضى برآمده و خدمت استادان آن فن، زانو زدم و به حسن ارشاد و هدايتشان بر عجر بحر آن فنون واقف گشتم. | ||
تا آنكه شوق قرآن عزيز و تفسير آن كه از كودكى در نهادم بود و به سوداى آن درس دبيرستان و تحصيل مدرك را رها كردم و ندايش چون زمزمۀ قدسيان معبد انس در گوش جانم ندا مىداد، مرا به تفسير [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدر المتالهين]] كشاند و پس از مطالعات روزانه و شبانه و تكرار بى نهايت آن-با آن غرابت خط و طبع سنگى كه داشت-مشتاق فلسفه تأله شدم. استاد متضلع آن زمان مرحوم شيخ ابو الحسن شعرانى-خواجه نصير گمنام زمان-بود پس از چند جلسهاى كه خدمت رسيدم و استعدادم را ديد و پسنديد،اصرار ورزيد كه شما بايد مرتب سر درس حاضر باشيد،با كار روزانه،شبها در بيت آن عالم ربانى مقدارى از اسفار را خواندم. | تا آنكه شوق قرآن عزيز و تفسير آن كه از كودكى در نهادم بود و به سوداى آن درس دبيرستان و تحصيل مدرك را رها كردم و ندايش چون زمزمۀ قدسيان معبد انس در گوش جانم ندا مىداد، مرا به تفسير [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدر المتالهين]] كشاند و پس از مطالعات روزانه و شبانه و تكرار بى نهايت آن-با آن غرابت خط و طبع سنگى كه داشت-مشتاق فلسفه تأله شدم. استاد متضلع آن زمان مرحوم شيخ ابو الحسن [[شعرانی، ابوالحسن|شعرانى]]-خواجه نصير گمنام زمان-بود پس از چند جلسهاى كه خدمت رسيدم و استعدادم را ديد و پسنديد،اصرار ورزيد كه شما بايد مرتب سر درس حاضر باشيد،با كار روزانه،شبها در بيت آن عالم ربانى مقدارى از اسفار را خواندم. | ||
پس از چندى سيد المتألهين مرحوم سيد ابو الحسن رفيعى قزوينى از قزوين به تهران آمدند و در شبستان مرحوم شاه آبادى به افاده مشغول شدند. قدم از سر ساختم و آن محضر عرش را به مدت هفت سال يعنى تا پايان حيات صورى او-ادامه دادم و مقدارى درس اصول فقه و خارج و معارف الهى و فلسفه را نزد ايشان خواندم. پس از فوت ايشان كتاب طبيعيات شفا را نزد استاد متفكر شهيد مرحوم مطهرى در مدرسۀ مروى تهران خواندم و در ضمن مقدارى از شواهد الربوبيه و فصوص الحكم و فتوحات مكيه را نزد مرحوم حاج محمد على حكيم شيرازى-استاد دانشگاه تهران-كه بنا به دعوت مرحوم فروزانفر از شيراز،به تهران آمده بود و در خانقاه ذهبيه تهران مقام شيخيت داشت فرا گرفتم و در حضورش به سلوك مشغول شدم. مقدارى از احاديث مشكل را در تابستانها در شهر مقدس مشهد نزد مرحوم علامۀ طباطبائى فرا گرفتم،چون درس فلسفۀ ايشان مشاء بود و حقير جذب آن چندان نمىشد، در تفسير آيات قرآن از آن مرد خدا بسيار بهرهمند شدم. مقدارى از معضلات و مبهمات فلسفه را از استاد گرانمايه آقاى سيد جلال الدين آشتيانى در مشهد و از نوشتههاى ممتّع ايشان آموختم. | پس از چندى سيد المتألهين مرحوم سيد ابو الحسن رفيعى قزوينى از قزوين به تهران آمدند و در شبستان مرحوم شاه آبادى به افاده مشغول شدند. قدم از سر ساختم و آن محضر عرش را به مدت هفت سال يعنى تا پايان حيات صورى او-ادامه دادم و مقدارى درس اصول فقه و خارج و معارف الهى و فلسفه را نزد ايشان خواندم. پس از فوت ايشان كتاب طبيعيات شفا را نزد استاد متفكر شهيد مرحوم مطهرى در مدرسۀ مروى تهران خواندم و در ضمن مقدارى از شواهد الربوبيه و فصوص الحكم و فتوحات مكيه را نزد مرحوم حاج محمد على حكيم شيرازى-استاد دانشگاه تهران-كه بنا به دعوت مرحوم فروزانفر از شيراز،به تهران آمده بود و در خانقاه ذهبيه تهران مقام شيخيت داشت فرا گرفتم و در حضورش به سلوك مشغول شدم. مقدارى از احاديث مشكل را در تابستانها در شهر مقدس مشهد نزد مرحوم علامۀ طباطبائى فرا گرفتم،چون درس فلسفۀ ايشان مشاء بود و حقير جذب آن چندان نمىشد، در تفسير آيات قرآن از آن مرد خدا بسيار بهرهمند شدم. مقدارى از معضلات و مبهمات فلسفه را از استاد گرانمايه آقاى سيد جلال الدين آشتيانى در مشهد و از نوشتههاى ممتّع ايشان آموختم. |
ویرایش