۱۱۱٬۴۳۶
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ته اند' به 'تهاند') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ده اند' به 'دهاند') |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
مقدّمه کتاب ما را از کلّیّات عرفان و تصوّف و از جهان گستردهی آن به مرور به سمت جزئی میبرد تا روی نقطهای خاص متمرکز شویم و آن جهان وسیع را در این نقطه به نظاره بنشینیم. و لذا تمهیدی مناسب برای ورود به زندگی و احوالات عارف به نظر میرسد. نویسنده به طور مقدّماتی خواننده را با شخصیّت مورد بحث اینگونه آشنا میکند: [[سعدالدین حمویه، محمد بن مؤید|سعدالدین حموی]] از جهاتی بسیار خاص و برجسته است. یکی از این بابت که ریشههای بلند و استواری در خانواده ی خود دارد و اجداد او اغلب از مشاهیر زمانه بودند و برخی نیز در تصوّف از مشایخ و مردان نامور و گاه شیخ الشّیوخ نامیده میشدند. از این رو با بسیاری دیگر از افراد که این پیشینه را ندارند کاملاً متفاوت میشود. از دیگر سو گذشته از استعدادی که خود در یافتن حقایق داشته و راه قرآن و سنّت را به نیکی دنبال میکرده، در میان دو کوه استوار طریقتی قرار گرفته که با هر دو میانهای خوش داشته است. در یک سو شیخ اکبر، [[ابن عربی، محمد بن علی|محییالدّین بن عربی]] است و از دیگر سو، حضرت شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]]. گرچه ابن عربی را اکبر میخواندهاند ولی کوه نجم برای او همواره کبری و بزرگتر جلوه میکرده است، و اینکه دست ارادت به نجم داده و از وی صاحب اجازه ی ارشاد شده است، نشان از این باور دارد<ref>مقدّمه، صص 23-22</ref>. | مقدّمه کتاب ما را از کلّیّات عرفان و تصوّف و از جهان گستردهی آن به مرور به سمت جزئی میبرد تا روی نقطهای خاص متمرکز شویم و آن جهان وسیع را در این نقطه به نظاره بنشینیم. و لذا تمهیدی مناسب برای ورود به زندگی و احوالات عارف به نظر میرسد. نویسنده به طور مقدّماتی خواننده را با شخصیّت مورد بحث اینگونه آشنا میکند: [[سعدالدین حمویه، محمد بن مؤید|سعدالدین حموی]] از جهاتی بسیار خاص و برجسته است. یکی از این بابت که ریشههای بلند و استواری در خانواده ی خود دارد و اجداد او اغلب از مشاهیر زمانه بودند و برخی نیز در تصوّف از مشایخ و مردان نامور و گاه شیخ الشّیوخ نامیده میشدند. از این رو با بسیاری دیگر از افراد که این پیشینه را ندارند کاملاً متفاوت میشود. از دیگر سو گذشته از استعدادی که خود در یافتن حقایق داشته و راه قرآن و سنّت را به نیکی دنبال میکرده، در میان دو کوه استوار طریقتی قرار گرفته که با هر دو میانهای خوش داشته است. در یک سو شیخ اکبر، [[ابن عربی، محمد بن علی|محییالدّین بن عربی]] است و از دیگر سو، حضرت شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]]. گرچه ابن عربی را اکبر میخواندهاند ولی کوه نجم برای او همواره کبری و بزرگتر جلوه میکرده است، و اینکه دست ارادت به نجم داده و از وی صاحب اجازه ی ارشاد شده است، نشان از این باور دارد<ref>مقدّمه، صص 23-22</ref>. | ||
نویسنده در همان مقدّمه نخستین چالش را با [[ادوارد براون]] در کتاب [[تاریخ ادبیات ایران از فردوسى تا سعدى (براون)|تاریخ ادبیات ایران از فردوسی تا سعدی]] بر قرار میکند و به سخن او در آن کتاب که شیخ سعدالدین را از روی عدم شناخت حالات عرفانی و صوفیانه «صرعی» معرّفی میکند ایراد میگیرد و وی را متّهم میدارد که فهم درستی از حالات عرفانی ندارد و لذا در توضیح خود مینویسد: البتّه از یک مستشرق اجتماعی و سیاسی و احیاناً ادب پیشه چندان انتظاری نیست که مفاهیم و حالات و کردار خاص صوفیانه و عرفانی را درک کند، که انسلاخ و خلع ارادیِ کالبد را که به نوعی موت ارادی و مرگ اختیاری است، نمیداند و تصوّر صرع از آن دارد. وقتی که کسی از غربیان با این عبارت مواجه شود، نوعی از بیماری مغزی ـ روانی را مدّ نظر قرار میدهد، آنگاه از این عرفان و تصوّف چه چیزی باید برداشت کند و از این عارفان و صوفیان بلند آوازه چه چیزی را باید فرا بگیرد. که گاهی سخن ناگفتن بهتر از بد گفتن است و این یکی از بدترین معرّفی ها از یکی از بهترین مستشرقین تاریخ ایران است. واقع این است که در باره ی زندگی، اندیشه و سلوک بزرگان عرفان و تصوّفِ ما بسیار کم اهتمام صورت گرفته است. بسیاری از ایشان ناشناخته و یا کم شناختهاند و در عین حال از تعرّض دینداران صوری و ظاهری که دین را در صورتِ ظاهر هم ناقص و کج | نویسنده در همان مقدّمه نخستین چالش را با [[ادوارد براون]] در کتاب [[تاریخ ادبیات ایران از فردوسى تا سعدى (براون)|تاریخ ادبیات ایران از فردوسی تا سعدی]] بر قرار میکند و به سخن او در آن کتاب که شیخ سعدالدین را از روی عدم شناخت حالات عرفانی و صوفیانه «صرعی» معرّفی میکند ایراد میگیرد و وی را متّهم میدارد که فهم درستی از حالات عرفانی ندارد و لذا در توضیح خود مینویسد: البتّه از یک مستشرق اجتماعی و سیاسی و احیاناً ادب پیشه چندان انتظاری نیست که مفاهیم و حالات و کردار خاص صوفیانه و عرفانی را درک کند، که انسلاخ و خلع ارادیِ کالبد را که به نوعی موت ارادی و مرگ اختیاری است، نمیداند و تصوّر صرع از آن دارد. وقتی که کسی از غربیان با این عبارت مواجه شود، نوعی از بیماری مغزی ـ روانی را مدّ نظر قرار میدهد، آنگاه از این عرفان و تصوّف چه چیزی باید برداشت کند و از این عارفان و صوفیان بلند آوازه چه چیزی را باید فرا بگیرد. که گاهی سخن ناگفتن بهتر از بد گفتن است و این یکی از بدترین معرّفی ها از یکی از بهترین مستشرقین تاریخ ایران است. واقع این است که در باره ی زندگی، اندیشه و سلوک بزرگان عرفان و تصوّفِ ما بسیار کم اهتمام صورت گرفته است. بسیاری از ایشان ناشناخته و یا کم شناختهاند و در عین حال از تعرّض دینداران صوری و ظاهری که دین را در صورتِ ظاهر هم ناقص و کج میفهمیدهاند در امان نماندهاند. و لذا از دو سوی بر ایشان جفا صورت گرفته، یکی از سوی مانعان که شدیداً به این منع میپرداختند و دو دیگر از بی همّتی کسانی که نام تحقیق و معرفت را یدک میکشیدند و در این راستا هیچ تلاشی ننمودند<ref>مقدّمه، صص 25-24</ref>. | ||
بخش تصوّف قرون ششم و هفتم از مهمترین مطالب کتاب را در خود جای داده است، زیرا شیخ سعدالدین در این زمان واقع شده و این دو قرن شاهد حضور گستردهی عارفان بزرگی است که خوشبختانه از این بابت میتوان فهرستی طویل را تنظیم کرد و به خواهندگان ارائه داد و شیخ سعدالدین یکی از آنهاست و طبیعتاً در زندگی و سلوک او ده ها فرد معیّت و متعیّن نیز در همین راستا دیده میشوند که هر کدام برای خود شأنی در طریقت و سلوک دارند. در این دو قرن چنانکه نویسنده متذکّر شده است از ادامهی قرن پنجم محلّ تداوم مجادلات کلامی و گروههای مذهبی با سویهای ایدئولوژیکی بوده است ضمن اینکه چالش وسیع و گستردهی متکلمان اشعری و معتزلی نیز هنور به قوّت در جریان بود و در کنار اینها فلسفه و ضد فلسفه هم در مبارزهای بی امان به شکلی خاص خود را بر مردم و زمان تحمیل میکرد و این اوضاعی عجیب و درهم بود که شیخ سعدالدین در آن ظرف زمانی بالیده میشد. | بخش تصوّف قرون ششم و هفتم از مهمترین مطالب کتاب را در خود جای داده است، زیرا شیخ سعدالدین در این زمان واقع شده و این دو قرن شاهد حضور گستردهی عارفان بزرگی است که خوشبختانه از این بابت میتوان فهرستی طویل را تنظیم کرد و به خواهندگان ارائه داد و شیخ سعدالدین یکی از آنهاست و طبیعتاً در زندگی و سلوک او ده ها فرد معیّت و متعیّن نیز در همین راستا دیده میشوند که هر کدام برای خود شأنی در طریقت و سلوک دارند. در این دو قرن چنانکه نویسنده متذکّر شده است از ادامهی قرن پنجم محلّ تداوم مجادلات کلامی و گروههای مذهبی با سویهای ایدئولوژیکی بوده است ضمن اینکه چالش وسیع و گستردهی متکلمان اشعری و معتزلی نیز هنور به قوّت در جریان بود و در کنار اینها فلسفه و ضد فلسفه هم در مبارزهای بی امان به شکلی خاص خود را بر مردم و زمان تحمیل میکرد و این اوضاعی عجیب و درهم بود که شیخ سعدالدین در آن ظرف زمانی بالیده میشد. |