پرش به محتوا

کتاب بایزید بسطامی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ده اند' به 'ده‌اند'
جز (جایگزینی متن - 'ته اند' به 'ته‌اند')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ده اند' به 'ده‌اند')
خط ۴۴: خط ۴۴:
آخرین بخش کتاب که منابع شناخت بایزید را مرور می‌کند در واقع اسناد و مدارک دست اوّل را در اختیار دیگران برای مطالعه‌ی بیشتر بایزید قرار می‌دهد، گر چه از روی آنها کمتر می‌توان تجمیعی مطلوب و نقدی درست به دست داد، مگر آنکه تسلّط و تخصّصی در طریقت و سلوک، و در عرفان و تصوّف وجود داشته باشد. در این بخش نهایی به نوشته‌های [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید بغدادی]] و شیخ [[سهلکی]] اشاره می‌دهد، خاصه به کتاب [[النّور فی کلمات ابی‌طیفور]]. [[نور العلوم]] منسوب به [[ابوالحسن خرقانی]] و [[أسرار التوحيد في مقامات الشيخ أبي سعيد|اسرار التّوحید]] [[محمد بن منور|محمّد بن منوّر]] از نسل شیخ [[ابوسعید ابوالخیر]] هر یک نکته ای از بایزید را در خود دارد. در دورانهای بعد در برخی تذکره‌ها به مانند آثار متنوّع [[عطار نیشابوری]] اعم از نثر و نظم و آثار نظم [[حکیم سنایی]] و کتاب [[عوارف المعارف]] سهروردی نیز چیزهایی از این بابت وجود دارد. قبل از آنها هم در آثار [[عبدالرحمن سلمی]] و هم [[خواجه عبدالله انصاری]] می‌توان عبارات و اقوال و یا حکایاتی از او را یافت.
آخرین بخش کتاب که منابع شناخت بایزید را مرور می‌کند در واقع اسناد و مدارک دست اوّل را در اختیار دیگران برای مطالعه‌ی بیشتر بایزید قرار می‌دهد، گر چه از روی آنها کمتر می‌توان تجمیعی مطلوب و نقدی درست به دست داد، مگر آنکه تسلّط و تخصّصی در طریقت و سلوک، و در عرفان و تصوّف وجود داشته باشد. در این بخش نهایی به نوشته‌های [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید بغدادی]] و شیخ [[سهلکی]] اشاره می‌دهد، خاصه به کتاب [[النّور فی کلمات ابی‌طیفور]]. [[نور العلوم]] منسوب به [[ابوالحسن خرقانی]] و [[أسرار التوحيد في مقامات الشيخ أبي سعيد|اسرار التّوحید]] [[محمد بن منور|محمّد بن منوّر]] از نسل شیخ [[ابوسعید ابوالخیر]] هر یک نکته ای از بایزید را در خود دارد. در دورانهای بعد در برخی تذکره‌ها به مانند آثار متنوّع [[عطار نیشابوری]] اعم از نثر و نظم و آثار نظم [[حکیم سنایی]] و کتاب [[عوارف المعارف]] سهروردی نیز چیزهایی از این بابت وجود دارد. قبل از آنها هم در آثار [[عبدالرحمن سلمی]] و هم [[خواجه عبدالله انصاری]] می‌توان عبارات و اقوال و یا حکایاتی از او را یافت.


در فصل عرفان و تصوّف تعاریف متعدّدی از آن را از قول مشایخ بزرگ سلوک در منابع اصلی و اصیل عرفان و تصوّف را شاهد هستیم. تحلیل تاریخ و اصول تصوّف و احیاناً فراز و فرودهای آن در بستر تاریخ را در این تحلیل می‌توانیم شاهد باشیم و نقدهایی که از انحرافات تصوّف در طول زمان صورت گرفته و از اصل خود خارج شده است. در انتهای این فصل دو سه سخن هم از قول بایزید روایت شده که مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. در فصل بعد که از خانواده و آغاز فعالیتهای بایزید سخن می‌گوید به استناد برخی منابع به مانند: [[وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان|وفیات الاعیان]] [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلکان]] جد بایزید رااز مجوس دانسته است و برای وی از دو برادر نیز سخن گفته که هر دو عالم و عابد و زاهد بودند، یکی را آدم و یکی را علی نام نهاده اند، بایزید نیز خود طیفور نامیده شده است. این مطلب در دیگر آثار به مانند [[رساله قشیریه]] و [[تذکرة الأولیاء]] هم روایت شده است.
در فصل عرفان و تصوّف تعاریف متعدّدی از آن را از قول مشایخ بزرگ سلوک در منابع اصلی و اصیل عرفان و تصوّف را شاهد هستیم. تحلیل تاریخ و اصول تصوّف و احیاناً فراز و فرودهای آن در بستر تاریخ را در این تحلیل می‌توانیم شاهد باشیم و نقدهایی که از انحرافات تصوّف در طول زمان صورت گرفته و از اصل خود خارج شده است. در انتهای این فصل دو سه سخن هم از قول بایزید روایت شده که مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. در فصل بعد که از خانواده و آغاز فعالیتهای بایزید سخن می‌گوید به استناد برخی منابع به مانند: [[وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان|وفیات الاعیان]] [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلکان]] جد بایزید رااز مجوس دانسته است و برای وی از دو برادر نیز سخن گفته که هر دو عالم و عابد و زاهد بودند، یکی را آدم و یکی را علی نام نهاده‌اند، بایزید نیز خود طیفور نامیده شده است. این مطلب در دیگر آثار به مانند [[رساله قشیریه]] و [[تذکرة الأولیاء]] هم روایت شده است.


حکایاتی در خصوص ارتباط عاطفی بایزید با مادر در اغلب منابع قید شده است با این حال مادر بایزید از فهمی‌بالنده و درایتی ستودنی برخوردار بوده و کودک خود را وقف سلوک الی الله کرده است <ref>متن، ص 37</ref>. بایزید نیز در کمال سلوک بر این است که بخشی از این کمالات خود را مدیون مادر و فداکاری و دعاهای او می‌داند<ref>متن، ص 38</ref>. در معرفت و علم بایزید سخنهای فراوان وجود دارد، کمتر کسی را همپا و همتای او درمعرفت توحید می‌دانند، با این حال فهم سخنان او بسیار دشوار است، خاصّه که بخشی از مهمترین سخنان او در حالت جذبه و بی خودی تحت عنوان «شطحیات» بیان شده است که در صورت ظاهر با دین مغایر می‌نماید، هر چند که در واقع چنین نیست. عباراتی که در صفحات 48 و 49 از بایزید در خصوص علم و معرفت بیان شده است نشانی از همین معرفت خاص و بالنده‌ی او می‌تواند باشد. عبارتی از وی در این کتاب نقل شده که وی سه گروه را از خداوند در حجاب می‌داند، یکی زاهدی که به زهدش بنگرد، یکی عابدی که ناظر به عبادتش باشد و سه دیگر عالمی‌که فریفته‌ی علمش شود<ref>متن، صص 54-53</ref>.
حکایاتی در خصوص ارتباط عاطفی بایزید با مادر در اغلب منابع قید شده است با این حال مادر بایزید از فهمی‌بالنده و درایتی ستودنی برخوردار بوده و کودک خود را وقف سلوک الی الله کرده است <ref>متن، ص 37</ref>. بایزید نیز در کمال سلوک بر این است که بخشی از این کمالات خود را مدیون مادر و فداکاری و دعاهای او می‌داند<ref>متن، ص 38</ref>. در معرفت و علم بایزید سخنهای فراوان وجود دارد، کمتر کسی را همپا و همتای او درمعرفت توحید می‌دانند، با این حال فهم سخنان او بسیار دشوار است، خاصّه که بخشی از مهمترین سخنان او در حالت جذبه و بی خودی تحت عنوان «شطحیات» بیان شده است که در صورت ظاهر با دین مغایر می‌نماید، هر چند که در واقع چنین نیست. عباراتی که در صفحات 48 و 49 از بایزید در خصوص علم و معرفت بیان شده است نشانی از همین معرفت خاص و بالنده‌ی او می‌تواند باشد. عبارتی از وی در این کتاب نقل شده که وی سه گروه را از خداوند در حجاب می‌داند، یکی زاهدی که به زهدش بنگرد، یکی عابدی که ناظر به عبادتش باشد و سه دیگر عالمی‌که فریفته‌ی علمش شود<ref>متن، صص 54-53</ref>.
خط ۵۰: خط ۵۰:
در بحث شریعت و طریقت و حقیقت سخنان و تحلیلهای نابی در این باره وجود دارد و تعادل بایزید را در این باره به خوبی نشانه رفته است و با وجود اسناد و مدارکی که این سه مفهوم را در مصادیق بیرونی مورد نقد قرار می‌دهد بهترین صورت را برای خواننده باقی می‌گذارد. در این نقد، شریعت را لازمه‌ی سلوک و در درجه‌ی نخست قرار می‌دهد، و طریقت را نیز برای حرکت بهتر الزام می‌کند، امّا نه در شریع نفی طریقت را می‌بیند و نه با طریقت حذف شریعت را لحاظ می‌کند و چنین می‌نگرد که حقیقت باید از دل این هر دو بیرون بیاید، و بدون این هر دو خبری از حقیقت نخواهد بود، هر چند که این هر دو خود وسیله ای بیش نیستند و مراد اصلی حقیقت است که نه در آن و نه در این است. از این رو گراییدن به قید اطلاق به هر کدام می‌تواند مانع کمال فرد در دین و حقیقت بشود. اوج ارادت بایزید را به صاحب عظیم شریعت، یعنی حضرت رسول خدا(ص) در این کتاب می‌توان دید که وی را قطب عالم وجود دانسته و سهمی‌که در حقیقتِ نبوّت و ذاتِ حقیقت برای او قائل چنان است که با هیچ ک از سلسله‌ی انبیاء نمی‌توان مقایسه کرد<ref>متن، ص 74</ref>.
در بحث شریعت و طریقت و حقیقت سخنان و تحلیلهای نابی در این باره وجود دارد و تعادل بایزید را در این باره به خوبی نشانه رفته است و با وجود اسناد و مدارکی که این سه مفهوم را در مصادیق بیرونی مورد نقد قرار می‌دهد بهترین صورت را برای خواننده باقی می‌گذارد. در این نقد، شریعت را لازمه‌ی سلوک و در درجه‌ی نخست قرار می‌دهد، و طریقت را نیز برای حرکت بهتر الزام می‌کند، امّا نه در شریع نفی طریقت را می‌بیند و نه با طریقت حذف شریعت را لحاظ می‌کند و چنین می‌نگرد که حقیقت باید از دل این هر دو بیرون بیاید، و بدون این هر دو خبری از حقیقت نخواهد بود، هر چند که این هر دو خود وسیله ای بیش نیستند و مراد اصلی حقیقت است که نه در آن و نه در این است. از این رو گراییدن به قید اطلاق به هر کدام می‌تواند مانع کمال فرد در دین و حقیقت بشود. اوج ارادت بایزید را به صاحب عظیم شریعت، یعنی حضرت رسول خدا(ص) در این کتاب می‌توان دید که وی را قطب عالم وجود دانسته و سهمی‌که در حقیقتِ نبوّت و ذاتِ حقیقت برای او قائل چنان است که با هیچ ک از سلسله‌ی انبیاء نمی‌توان مقایسه کرد<ref>متن، ص 74</ref>.


از ریاضات و مجاهدات، از طاعات و عبادات بایزید، از نماز و حضور در مسجد و تهجدات وی آنقدر در منابع اصیل سخن وجود دارد که وی را می‌توان در هاله ای از نورانیت و قدسیّت ملاحظه کرد. و در تسلّط که از این ریاضتها بر نفس حاصل کرده نه تنها به معارفی دست یافته بلکه چنان حلم و صبری یافته که با خلق خدا در اوج مدارا قرار گرفته است. داستانی از بوستان سعدی در خصوص احوال بایزید و تسلّط بر نفس روایت شده که به راستی از کمتر کسی آن قدرت و طاقت قابل توجّه است<ref>متن، صص 107-106</ref>. و این که با تمام کراماتی که از وی نقل و روایت کرده اند آنچه که وی به آن بهایی نمی‌داد توجّه به کرامت بود که آن را مانع سلوک و سدّ راه معرفت قلمداد می‌کرد. عبارتی ناب از این بابت از او نقل شده که شیخ [[علاءالدوله سمنانی]] در [[مصنفات فارسی علاءالدوله سمنانی|مصنّفات]] خود از بایزید بدین مضمون نقل کرده است: اگر دیدید که مردی سجّاده بر آب گسترده و در هوا مربّع نشسته تا اعمال او را در اوامر و نواهی ندیدید فریب وی را نخورید<ref>متن، ص 110</ref>. و این عالی‌ترین عبارتی است که در این خصوص می‌توان بدان متمسّک بود.
از ریاضات و مجاهدات، از طاعات و عبادات بایزید، از نماز و حضور در مسجد و تهجدات وی آنقدر در منابع اصیل سخن وجود دارد که وی را می‌توان در هاله ای از نورانیت و قدسیّت ملاحظه کرد. و در تسلّط که از این ریاضتها بر نفس حاصل کرده نه تنها به معارفی دست یافته بلکه چنان حلم و صبری یافته که با خلق خدا در اوج مدارا قرار گرفته است. داستانی از بوستان سعدی در خصوص احوال بایزید و تسلّط بر نفس روایت شده که به راستی از کمتر کسی آن قدرت و طاقت قابل توجّه است<ref>متن، صص 107-106</ref>. و این که با تمام کراماتی که از وی نقل و روایت کرده‌اند آنچه که وی به آن بهایی نمی‌داد توجّه به کرامت بود که آن را مانع سلوک و سدّ راه معرفت قلمداد می‌کرد. عبارتی ناب از این بابت از او نقل شده که شیخ [[علاءالدوله سمنانی]] در [[مصنفات فارسی علاءالدوله سمنانی|مصنّفات]] خود از بایزید بدین مضمون نقل کرده است: اگر دیدید که مردی سجّاده بر آب گسترده و در هوا مربّع نشسته تا اعمال او را در اوامر و نواهی ندیدید فریب وی را نخورید<ref>متن، ص 110</ref>. و این عالی‌ترین عبارتی است که در این خصوص می‌توان بدان متمسّک بود.


از مباحث مهمّ کتاب مقوله‌ی صحو و سکر است و در کنار آن مئله‌ی دشوار فنا و بقا که بایزید در این خصوص حرف و حدیثهای نابی دارد. وی را از بانیان و یابانیِ سکر می‌دانند که محبّت و عشق از لوازم درونی و ذاتیِ آن است و در واقع از تلفیق معرفت و عشق سکری معنوی به دست می‌آید که فرد می‌تواند در توالی و در زمانهای زیاد در حالت سکر باقی بماند، گر چه هرگز این حالت غلبه‌ی دائمی‌نمی‌تواند داشته باشد و آنان که بایزید را سکری تمام دانسته‌اند در حق وی جفا کرده اند. در برابر او جنین را بانی مکتب صحو می‌دانند و در این باره در اختلافند که کدامیک بر دیگری ترجیح دارد، سکر بر صحو و یا صحو بر سکر. از این بابت عارفان و صوفیان بعد در قون چهارم به بعد هر یک در توجیه و تفسیر هر کدام فلسفه‌ها بافتند و حکایات نقل کردند و این داستان تا به امروز نیز ادامه دارد. فصل بعد مربوط به شطحیات است و طبیعتاً شطحیات پیرو عشق و سکر پدید می‌آید و لذا نویسنده‌ی کتاب، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] روال درستی را برای تبیین مسئله در پیش گرفته و سیری منطقی را در این نوشتار رهبری کرده است. در این بخش نیز تفسیرها و تحلیلخای معقولی از نویسنده دیده می‌شود.
از مباحث مهمّ کتاب مقوله‌ی صحو و سکر است و در کنار آن مئله‌ی دشوار فنا و بقا که بایزید در این خصوص حرف و حدیثهای نابی دارد. وی را از بانیان و یابانیِ سکر می‌دانند که محبّت و عشق از لوازم درونی و ذاتیِ آن است و در واقع از تلفیق معرفت و عشق سکری معنوی به دست می‌آید که فرد می‌تواند در توالی و در زمانهای زیاد در حالت سکر باقی بماند، گر چه هرگز این حالت غلبه‌ی دائمی‌نمی‌تواند داشته باشد و آنان که بایزید را سکری تمام دانسته‌اند در حق وی جفا کرده‌اند. در برابر او جنین را بانی مکتب صحو می‌دانند و در این باره در اختلافند که کدامیک بر دیگری ترجیح دارد، سکر بر صحو و یا صحو بر سکر. از این بابت عارفان و صوفیان بعد در قون چهارم به بعد هر یک در توجیه و تفسیر هر کدام فلسفه‌ها بافتند و حکایات نقل کردند و این داستان تا به امروز نیز ادامه دارد. فصل بعد مربوط به شطحیات است و طبیعتاً شطحیات پیرو عشق و سکر پدید می‌آید و لذا نویسنده‌ی کتاب، [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] روال درستی را برای تبیین مسئله در پیش گرفته و سیری منطقی را در این نوشتار رهبری کرده است. در این بخش نیز تفسیرها و تحلیلخای معقولی از نویسنده دیده می‌شود.


در دیگر فصول از ضرورت استاد و پیر برای سلوک عرفانی و بودن در طریقت را بحث کرده و شواهد زیادی را از عارفان بزرگ در این باره روایت کرده است. آنگاه از معاصران بایزید که با وی در تعامل و گفت و شنود بوده اند یاد شده و در فصلی دیگر بایزید را از منظر دیگران به تعریف و توصیف آورده است که برخی انصافاً بهترین و عالیترین تصویفها را در حق او روا داشته‌اند و ارزش او را در سلوک عرفانی متذکّر شده اند و شاید از همه بهتر سخن [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید بغدادی]] باشد که مورد توجّه قرار گرفته است<ref>متن، ص 176</ref>.
در دیگر فصول از ضرورت استاد و پیر برای سلوک عرفانی و بودن در طریقت را بحث کرده و شواهد زیادی را از عارفان بزرگ در این باره روایت کرده است. آنگاه از معاصران بایزید که با وی در تعامل و گفت و شنود بوده‌اند یاد شده و در فصلی دیگر بایزید را از منظر دیگران به تعریف و توصیف آورده است که برخی انصافاً بهترین و عالیترین تصویفها را در حق او روا داشته‌اند و ارزش او را در سلوک عرفانی متذکّر شده‌اند و شاید از همه بهتر سخن [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید بغدادی]] باشد که مورد توجّه قرار گرفته است<ref>متن، ص 176</ref>.


در بخشهای باقی مانده در یک فصل به برخی از سخنان بایزد به استناد منابع هم اشاره کرده است، و در منابعی هم دنبال حکایاتی گشته که بایزید را در آنها به خوبی نشان می‌دهد. مناجاتها و معراج معنوی بایزید گزارشی دیگر در این کتاب است که از شهرت به سزایی در میان عارفان برخوردار است. آنگاه از مزار و آرامگاه بدون سقف بایزید یاد می‌کند که مدام مورد توجّه مردم اهل دل بوده و هست و خواهد بود.
در بخشهای باقی مانده در یک فصل به برخی از سخنان بایزد به استناد منابع هم اشاره کرده است، و در منابعی هم دنبال حکایاتی گشته که بایزید را در آنها به خوبی نشان می‌دهد. مناجاتها و معراج معنوی بایزید گزارشی دیگر در این کتاب است که از شهرت به سزایی در میان عارفان برخوردار است. آنگاه از مزار و آرامگاه بدون سقف بایزید یاد می‌کند که مدام مورد توجّه مردم اهل دل بوده و هست و خواهد بود.