پرش به محتوا

فلسفه و هویّت انسان: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ته اند' به 'ته‌اند'
جز (جایگزینی متن - 'مقدّمه ای' به 'مقدّمه‌ای')
جز (جایگزینی متن - 'ته اند' به 'ته‌اند')
خط ۴۵: خط ۴۵:
کتاب فلسفه و هویّت انسان با ابیاتی ناب از [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا]] آغاز شده که مربوط به شناخت ماهیّت و یا همان هویّت انسان است و این دو بیت در قالب شعری چیده نشده تا اثربخشیِ آن بیشتر به چشم آید: خویشتن نشناخت مسکین آدمی – از فزونی آمد و شد در کمی. خویشتن را آدمی ارزان فروخت ـ بود اطلس، خویش بر دلقی بدوخت.
کتاب فلسفه و هویّت انسان با ابیاتی ناب از [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا]] آغاز شده که مربوط به شناخت ماهیّت و یا همان هویّت انسان است و این دو بیت در قالب شعری چیده نشده تا اثربخشیِ آن بیشتر به چشم آید: خویشتن نشناخت مسکین آدمی – از فزونی آمد و شد در کمی. خویشتن را آدمی ارزان فروخت ـ بود اطلس، خویش بر دلقی بدوخت.


مقدّمه‌ی کتاب با عنوانی که نویسنده به آن داده «مقدّمه‌ای برای فهم انسان» به مانند دیگر مقدّمه‌هایی که بر آثار وی نوشته شده چشمگیر و راهگشاست و هادی خواننده به ارزش، اعتبار و کُنه مطلبی است که مورد بحث نویسنده قرار گرفته است. در این مقدّمه به همسوییِ دین و عرفان در محوریّت انسان سخن رفته است و در واقع چنین می‌نماید که انسان محور اصلی دین و عرفان است و هر دو باطن انسان را نشانه رفته اند تا هم به شناسایی آن اهتمام کنند و هم به تهذیب و متبلور کردن آن. نویسنده در مقدّمه نکته‌ای خاص را نشانه رفته و می‌نویسد: وقتی که انسان موضوع بررسی واقع شود طبیعتاً باید از دور به انسان ناظر بود و وی را مورد بررسی قرار داد. و در این باره خاص‌ترین مورد همین است که بررسی کننده و بررسی شونده در واقع یکی است و طبیعتاً در این باره باید وارد فلسفه بشویم و سوبژه و اُبژه بودن او را مدّ نظر قرار بدهیم و کمّ و کیف آن را تحلیل کنیم. به هر جهت انسان تنها موجودی است که می‌تواند از همه چیز و از جمله از خود پرسش کند و در همه چیز تحقیق کند و حتّا در خود. و این است که دست انسان را با قدرتی که به وی داده اند این گونه باز می‌گذارند. <ref>مقدمه، ص 24</ref>.
مقدّمه‌ی کتاب با عنوانی که نویسنده به آن داده «مقدّمه‌ای برای فهم انسان» به مانند دیگر مقدّمه‌هایی که بر آثار وی نوشته شده چشمگیر و راهگشاست و هادی خواننده به ارزش، اعتبار و کُنه مطلبی است که مورد بحث نویسنده قرار گرفته است. در این مقدّمه به همسوییِ دین و عرفان در محوریّت انسان سخن رفته است و در واقع چنین می‌نماید که انسان محور اصلی دین و عرفان است و هر دو باطن انسان را نشانه رفته‌اند تا هم به شناسایی آن اهتمام کنند و هم به تهذیب و متبلور کردن آن. نویسنده در مقدّمه نکته‌ای خاص را نشانه رفته و می‌نویسد: وقتی که انسان موضوع بررسی واقع شود طبیعتاً باید از دور به انسان ناظر بود و وی را مورد بررسی قرار داد. و در این باره خاص‌ترین مورد همین است که بررسی کننده و بررسی شونده در واقع یکی است و طبیعتاً در این باره باید وارد فلسفه بشویم و سوبژه و اُبژه بودن او را مدّ نظر قرار بدهیم و کمّ و کیف آن را تحلیل کنیم. به هر جهت انسان تنها موجودی است که می‌تواند از همه چیز و از جمله از خود پرسش کند و در همه چیز تحقیق کند و حتّا در خود. و این است که دست انسان را با قدرتی که به وی داده اند این گونه باز می‌گذارند. <ref>مقدمه، ص 24</ref>.


فصول هفتگانه در راستای مقدّمه در تعریف و یافتن هویّت انسان تدوین و تبیین شده است و خواننده با عبور از هر فصلی به مطالبی بر می‌خورد که وی را با هویّت و حقیقتِ انسانی خود بیشتر آشنا و شاید درگیر می‌کند، زیرا نویسنده بیشتر بر آن است تا خواننده را در مقوله‌های مهم زندگی درگیر کند و او را به فکر فرو ببرد، در اینجا هم همین رویکرد را در کار کرده است. فصل نخست انسان را با هنر، هنر انسانی، انسان هنرمند آشنا می‌کند و مبنای کار بر محوریّتی واقع شده که عارفان و حکیمان به آن اشارت داشته اند و آن این که «همان باش که هستی» و فصل نخست تفسیری مفهومی بر این سخن حکمی ـ عرفانی است که از جناب [[بایزید بسطامی‌]] روایت شده است.
فصول هفتگانه در راستای مقدّمه در تعریف و یافتن هویّت انسان تدوین و تبیین شده است و خواننده با عبور از هر فصلی به مطالبی بر می‌خورد که وی را با هویّت و حقیقتِ انسانی خود بیشتر آشنا و شاید درگیر می‌کند، زیرا نویسنده بیشتر بر آن است تا خواننده را در مقوله‌های مهم زندگی درگیر کند و او را به فکر فرو ببرد، در اینجا هم همین رویکرد را در کار کرده است. فصل نخست انسان را با هنر، هنر انسانی، انسان هنرمند آشنا می‌کند و مبنای کار بر محوریّتی واقع شده که عارفان و حکیمان به آن اشارت داشته‌اند و آن این که «همان باش که هستی» و فصل نخست تفسیری مفهومی بر این سخن حکمی ـ عرفانی است که از جناب [[بایزید بسطامی‌]] روایت شده است.


در همین فصل نویسنده به از بیگانگی انسان ایرانیِ معاصر و از دست دادن هویّت اصلی خود اشاره می‌کند و سبب این سخن رویکردن به غرب است، چه در باب فلسفه و عرفان، و چه در باب دین و فلسفه‌ی دین و بدین منوال از اصالت دیرینه‌ی خود جاهلانه غافل مانده است. نویسنده برای هشدار به مخاطب ایرانی شواهدی از بزرگان غربیِ معاصر را در همین یکی دو سده مثال می‌زند تا نشان بدهد که غربیان فهیم و نکته دان خود رویکری خاص به فرهنگ و فکر ایرانی داشته اند. کسانی مانند: [[ماسینیون، لویی|ماسینیون]]، [[کربن، هانری|هانری کوربن]]، [[ایزوتسو، توشیهیکو|توشیهیکو ایزوتسو]]، [[ویلیام چیتیک]] از شاگردان پروفسور [[سید حسین نصر]]، [[یوگنی برتلس]]، [[نیکلسون، رینولد الین|نیکلسون]]، [[آربری]]، [[فریتس مایر]]، [[شیمل، آنه‌ ماری|آن ماری شیمل]] و [[هرمان لندولت]] که شیفته‌ی فکر و فرهنگ و عرفان و حکمت ایرانی اند مورد توجّه نویسنده است <ref>متن، صص 57-50</ref>.
در همین فصل نویسنده به از بیگانگی انسان ایرانیِ معاصر و از دست دادن هویّت اصلی خود اشاره می‌کند و سبب این سخن رویکردن به غرب است، چه در باب فلسفه و عرفان، و چه در باب دین و فلسفه‌ی دین و بدین منوال از اصالت دیرینه‌ی خود جاهلانه غافل مانده است. نویسنده برای هشدار به مخاطب ایرانی شواهدی از بزرگان غربیِ معاصر را در همین یکی دو سده مثال می‌زند تا نشان بدهد که غربیان فهیم و نکته دان خود رویکری خاص به فرهنگ و فکر ایرانی داشته‌اند. کسانی مانند: [[ماسینیون، لویی|ماسینیون]]، [[کربن، هانری|هانری کوربن]]، [[ایزوتسو، توشیهیکو|توشیهیکو ایزوتسو]]، [[ویلیام چیتیک]] از شاگردان پروفسور [[سید حسین نصر]]، [[یوگنی برتلس]]، [[نیکلسون، رینولد الین|نیکلسون]]، [[آربری]]، [[فریتس مایر]]، [[شیمل، آنه‌ ماری|آن ماری شیمل]] و [[هرمان لندولت]] که شیفته‌ی فکر و فرهنگ و عرفان و حکمت ایرانی اند مورد توجّه نویسنده است <ref>متن، صص 57-50</ref>.


در فصلی دیگر که از هویّت و مفهوم هویت به طور مستقیم سخن می‌گوید ما را با چندین پرسش مواجه می‌کند که خواننده با درنگ و تأمّل در آن پرسشها نویسنده را همراهی می‌کند تا به مفهوم هویّت نزدیک شود. هویّت چیست؟ مفهوم هویّت انسان چیست؟ نگاه فلاسفه به هویّت انسان چگونه است؟ عارفان هویّت انسان را چگونه می‌بینند؟ آیا هویّت انواع و اقسام دارد؟ تشابه و تفاوت هویّت‌ها <ref>متن، ص 63</ref>. نویسنده کتاب [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در همان مفهوم هویّت با عبور از پرسشها و اینکه انسان خود خواهان فهم آن است بحثی لغوی را در خصوص هویّت پیش می‌کشد که زمینه را برای فهم بهتر آن فراهم می‌آورد و مقوله‌ی هویّت انسان را فراتر از رنگ و نژاد و زبان و قومیّت می‌داند که عموماً صوری و شناسنامه‌ای است، هویّت انسان را باید در روح و روان او دید و چنان می‌نماید که لفظ انسان و هویّت انسان ربطی مستقیم به انسان دارد و انسان فراتر از آن چیزی است که در حصر و محدودیّت زبان و نژاد و قوم واقع بشود.
در فصلی دیگر که از هویّت و مفهوم هویت به طور مستقیم سخن می‌گوید ما را با چندین پرسش مواجه می‌کند که خواننده با درنگ و تأمّل در آن پرسشها نویسنده را همراهی می‌کند تا به مفهوم هویّت نزدیک شود. هویّت چیست؟ مفهوم هویّت انسان چیست؟ نگاه فلاسفه به هویّت انسان چگونه است؟ عارفان هویّت انسان را چگونه می‌بینند؟ آیا هویّت انواع و اقسام دارد؟ تشابه و تفاوت هویّت‌ها <ref>متن، ص 63</ref>. نویسنده کتاب [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در همان مفهوم هویّت با عبور از پرسشها و اینکه انسان خود خواهان فهم آن است بحثی لغوی را در خصوص هویّت پیش می‌کشد که زمینه را برای فهم بهتر آن فراهم می‌آورد و مقوله‌ی هویّت انسان را فراتر از رنگ و نژاد و زبان و قومیّت می‌داند که عموماً صوری و شناسنامه‌ای است، هویّت انسان را باید در روح و روان او دید و چنان می‌نماید که لفظ انسان و هویّت انسان ربطی مستقیم به انسان دارد و انسان فراتر از آن چیزی است که در حصر و محدودیّت زبان و نژاد و قوم واقع بشود.