۱۶۹
ویرایش
Fgarnezadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Fgarnezadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
}} | }} | ||
'''ابن وَهْب، ابوالحسین اسحاق، نویسنده آغاز سده | '''ابن وَهْب، ابوالحسین اسحاق،''' نویسنده آغاز سده 4ق. | ||
==خاندان== | ==خاندان== | ||
به قطع میتوان گفت که ابن وهب به همان خاندان معروفی که از زمان یزید بن ابی سفیان (در شام) تا اواخر سده 3ق (در بغداد) به کار کتابت مشغول بودهاند، تعلق دارد. بنابراین، سلسله نسب او چنین است: اسحاق بن ابراهیم بن سلیمان بن وهب بن سعید بن عمرو بن حصین بن قیس بن قبّال. پیشه | به قطع میتوان گفت که ابن وهب به همان خاندان معروفی که از زمان یزید بن ابی سفیان (در شام) تا اواخر سده 3ق (در بغداد) به کار کتابت مشغول بودهاند، تعلق دارد. بنابراین، سلسله نسب او چنین است: اسحاق بن ابراهیم بن سلیمان بن وهب بن سعید بن عمرو بن حصین بن قیس بن قبّال. پیشه این افراد، به اختصار، چنین بوده است؛ قبّال کاتب یزید بن ابی سفیان و معاویه و یزید؛ قیس، کاتب یزید و مروان و عبدالملک و هشام؛ حصین کاتب هشام و مروان و یزید بن عمرو بن هبیره و منصور و مهدی؛ عمرو کاتب مهدی و خالد برمکی؛ سعید کاتب برمکیان؛ وهب کاتب جعفر برمکی و فضل و حسن پسران سهل، نیز والی کرمان و فارس؛ سلیمان، وزیر مهتدی و معتمد؛ امّا درباره ابراهیم پدر اسحاق که تا 264ق زنده بود، این اندازه میدانیم که معتمد، اموال او و برادرش وهب را با اموال پدرشان سلیمان مصادره کرد. اسحاق عموی دیگری به نام احمد داشت که شاعر بود و در 285ق درگذشت، اما عموی سوم او عبید اللـه از مشاهیر و نیز ممدوح بزرگانی چون ابن رومی بود و در دربار معتضد خدمت میکرد. فرزند این عبید اللـه که قاسم نام داشت، نیز چندی به جای پدر نشست. | ||
==زندگانی== | ==زندگانی== | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
دیگر آنکه مؤلف، نام خود را در آغاز «بیان» چهارم کتاب خود ذکر کرده است. علاوه بر این عبدالقادر به رد دلایل دو محقق نخست پرداخته و از جمله منکر هرگونه تشابه میان این کتاب و آثار قدامه گردیده و اشاره کرده است که هیچکس چنین کتابی را به قدامه نسبت نداده و این کتاب اثری شیعی است و قدامه شیعی مذهب نبوده است. پس از عبدالقادر، محققان دیگری نیز به تأیید یا تکمیل این بحث پرداختند که از آن جملهاند: عبدالمنعم خفاجی، شوقی ضیف و بدوی طبانه. | دیگر آنکه مؤلف، نام خود را در آغاز «بیان» چهارم کتاب خود ذکر کرده است. علاوه بر این عبدالقادر به رد دلایل دو محقق نخست پرداخته و از جمله منکر هرگونه تشابه میان این کتاب و آثار قدامه گردیده و اشاره کرده است که هیچکس چنین کتابی را به قدامه نسبت نداده و این کتاب اثری شیعی است و قدامه شیعی مذهب نبوده است. پس از عبدالقادر، محققان دیگری نیز به تأیید یا تکمیل این بحث پرداختند که از آن جملهاند: عبدالمنعم خفاجی، شوقی ضیف و بدوی طبانه. | ||
سرانجام در 1967م کتاب البرهان، توسط احمد مطلوب و با همکاری خدیجه حدیثی از روی نسخه چستربیتی انتشار یافت. مقدمه کتاب شامل است بر: بحث مفصلی از سرگذشت کتاب، اشاره به ناقدان نقد النثر، دلایل فراوانی در رد انتساب آن به قدامه و دلایل صحت انتساب آن به ابن وهب. خود کتاب نیز به شیوهای پسندیده همراه با فهارس (هرچند، گاه بسیار ناقص) به چاپ رسیده است. با این همه 2 سال بعد، در قاهره حفنی محمد شرف، ظاهراً بیآنکه از چاپ نخست اطلاع داشته باشد، براساس همان نسخه چستربیتی به چاپ دیگری اقدام کرد. این چاپ هیچ مزیتی بر چاپ نخست ندارد، علاوه بر آن، نحوه گزارش ماجرای کتاب، طرز برداشت و استدلال محقق و حتی مجموعه اطلاعات وی در مقدمه، شباهت سؤالانگیزی با چاپ احمد مطلوب دارد. | سرانجام در 1967م کتاب البرهان، توسط احمد مطلوب و با همکاری خدیجه حدیثی از روی نسخه چستربیتی انتشار یافت. مقدمه کتاب شامل است بر: بحث مفصلی از سرگذشت کتاب، اشاره به ناقدان نقد النثر، دلایل فراوانی در رد انتساب آن به قدامه و دلایل صحت انتساب آن به ابن وهب. خود کتاب نیز به شیوهای پسندیده همراه با فهارس (هرچند، گاه بسیار ناقص) به چاپ رسیده است. با این همه 2 سال بعد، در قاهره حفنی محمد شرف، ظاهراً بیآنکه از چاپ نخست اطلاع داشته باشد، براساس همان نسخه چستربیتی به چاپ دیگری اقدام کرد. این چاپ هیچ مزیتی بر چاپ نخست ندارد، علاوه بر آن، نحوه گزارش ماجرای کتاب، طرز برداشت و استدلال محقق و حتی مجموعه اطلاعات وی در مقدمه، شباهت سؤالانگیزی با چاپ احمد مطلوب دارد. | ||
البرهان فی وجوه البیان، یکی از نخستین و مهمترین آثار درباره «بیان» است. بیان نیز در آغاز امر، یعنی طی سده | البرهان فی وجوه البیان، یکی از نخستین و مهمترین آثار درباره «بیان» است. بیان نیز در آغاز امر، یعنی طی سده 3 و ابتدای سده 4ق در معنایی بسیار گستردهتر از آنچه امروزه در کتب متأخرتر علوم بلاغت مییابیم، مورد بحث قرار میگرفته است. حقیقت و مجاز و تشبیه و استعاره و کنایه که نزد متأخران پایههای اصلی مبحث بیان را تشکیل میدهند، در البرهان ابن وهب گویی در درجه دوم اهمیت نشسته است. <ref>آذرنوش، آذرتاش، ج5 ص89- 91</ref>. | ||
==پانویس== | ==پانویس== |