۱۰۵٬۴۵۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'عآور' به 'عآور') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'هرهها' به 'هرهها') |
||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
ثالثا: از آنجا كه دروغگو كم حافظه است، در این دروغ كه به مسروق نسبت دادهاند در هم گویى عجیبى رخ داده است. ابن سعد از شعبى- كه میپنداشت مسروق در هیچ كدام از جنگها همراه [[امام علی علیهالسلام|على علیهالسّلام]] شركت نكرده است- نقل كرده است: «هر گاه به مسروق گفته میشد: چرا از فرمان على سر باز زدى و در جنگها با وى شركت نكردى؟ براى پاسخ به این سؤال با آنان به بحث و جدل پرداخته و میگفت: شما را به خدا سوگند! آیا شاهد بودید زمانى را كه در مقابل یك دیگر صف آراستید و بر روى یك دیگر سلاح افراشتید و هم دیگر را به قتل رساندید، درى از آسمان گشوده شد، شما نظارهگر بودید و فرشتهاى فرود آمد و بین دو سپاه قرار گرفته، گفت: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِیماً» آیا این، شما را از نبرد با یكدیگر باز نداشت؟ گفتند: آرى، گفت: به خدا سوگند براى آن آیه، درى از آسمان گشوده شد و فرشتهاى والا مقام آن را بر زبان پیامبر شما فرو فرستاد؛ و آن، آیه محكمى از قرآن است كه چیزى آن را نسخ نكرده است». همچنین ابن سعد دو روایت با همین لفظ نقل كرده و هر دو را به شعبى نسبت داده است و سپس از عاصم روایتى را به صورت مرسل آورده، میگوید: «گفته شده است كه مسروق خودش به صحنه صفین آمد و میان دو لشكر ایستاد و گفت: اى مردم، آیا ندیدید ... آنگاه به درون انبوه جمعیت رفت و ناپدید گردید». | ثالثا: از آنجا كه دروغگو كم حافظه است، در این دروغ كه به مسروق نسبت دادهاند در هم گویى عجیبى رخ داده است. ابن سعد از شعبى- كه میپنداشت مسروق در هیچ كدام از جنگها همراه [[امام علی علیهالسلام|على علیهالسّلام]] شركت نكرده است- نقل كرده است: «هر گاه به مسروق گفته میشد: چرا از فرمان على سر باز زدى و در جنگها با وى شركت نكردى؟ براى پاسخ به این سؤال با آنان به بحث و جدل پرداخته و میگفت: شما را به خدا سوگند! آیا شاهد بودید زمانى را كه در مقابل یك دیگر صف آراستید و بر روى یك دیگر سلاح افراشتید و هم دیگر را به قتل رساندید، درى از آسمان گشوده شد، شما نظارهگر بودید و فرشتهاى فرود آمد و بین دو سپاه قرار گرفته، گفت: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَینَكُمْ بِالْباطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِیماً» آیا این، شما را از نبرد با یكدیگر باز نداشت؟ گفتند: آرى، گفت: به خدا سوگند براى آن آیه، درى از آسمان گشوده شد و فرشتهاى والا مقام آن را بر زبان پیامبر شما فرو فرستاد؛ و آن، آیه محكمى از قرآن است كه چیزى آن را نسخ نكرده است». همچنین ابن سعد دو روایت با همین لفظ نقل كرده و هر دو را به شعبى نسبت داده است و سپس از عاصم روایتى را به صورت مرسل آورده، میگوید: «گفته شده است كه مسروق خودش به صحنه صفین آمد و میان دو لشكر ایستاد و گفت: اى مردم، آیا ندیدید ... آنگاه به درون انبوه جمعیت رفت و ناپدید گردید». | ||
احتمالا بر گوینده خبر كه مجهولالهویه است امر مشتبه شده و در این پندار گمان داشته است در عبارت: «حتّى إذا كان بین الصّفّین ...» كه بخشى از خبر است، ضمیر در كان به مسروق بازمىگردد، در حالى كه- بر فرض صحت خبر- بازگشت ضمیر به فرشته است. و احتمال دارد كه این مسروق نام همان عكّى دوست معاویه است كه از | احتمالا بر گوینده خبر كه مجهولالهویه است امر مشتبه شده و در این پندار گمان داشته است در عبارت: «حتّى إذا كان بین الصّفّین ...» كه بخشى از خبر است، ضمیر در كان به مسروق بازمىگردد، در حالى كه- بر فرض صحت خبر- بازگشت ضمیر به فرشته است. و احتمال دارد كه این مسروق نام همان عكّى دوست معاویه است كه از چهرههاى برجسته شام است و همو است كه معاویه را بر تمرد از فرمان امام و خونخواهى عثمان تشویق میكرد. | ||
اما نسبت دادن به او كه مأمور جمعآورى مالیات براى معاویه بود و زیاد بن ابیه او را حاكم «سلسله» قرار داده بود كه همان جا هم به سال 62 یا 63 مرد و مسروق از این كرده خود ناخشنود بود و میگفت: «سه تن مرا رها نكردند: زیاد، شریح و شیطان كه پیرامون مرا گرفتند و پیوسته چنین شغلى را (قبول حكومت سلسله) پیش چشم من آراستند تا اینكه در دام آن گرفتار آمدم!». او میگفت: «من هرگز از كردهاى كه مرا به جهنم برد بیشتر از این كار نهراسیدهام!». او همان جا بود تا مرد. | اما نسبت دادن به او كه مأمور جمعآورى مالیات براى معاویه بود و زیاد بن ابیه او را حاكم «سلسله» قرار داده بود كه همان جا هم به سال 62 یا 63 مرد و مسروق از این كرده خود ناخشنود بود و میگفت: «سه تن مرا رها نكردند: زیاد، شریح و شیطان كه پیرامون مرا گرفتند و پیوسته چنین شغلى را (قبول حكومت سلسله) پیش چشم من آراستند تا اینكه در دام آن گرفتار آمدم!». او میگفت: «من هرگز از كردهاى كه مرا به جهنم برد بیشتر از این كار نهراسیدهام!». او همان جا بود تا مرد. |