۱۴۶٬۰۰۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
| خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
در میان معمرین، عمر آدم(ع) 930 سال، نوح(ع) 1400 سال، عوج بن عناق 4500 سال و شعیب نبی 4000 سال ذکر شده است<ref>ر.ک: همان، ص278</ref>. | در میان معمرین، عمر آدم(ع) 930 سال، نوح(ع) 1400 سال، عوج بن عناق 4500 سال و شعیب نبی 4000 سال ذکر شده است<ref>ر.ک: همان، ص278</ref>. | ||
رکن سوم درباره ملوک و امم گذشته است. ملوک فارس، یونان، روم، یمن، سبأ، شام و ... . در بخشی از عبارات این رکن میخوانیم: پس از بلاس برادرش قباد بن فیروز به حکومت رسید. در ایام او مزدک زندیق ظهور کرد و ادعای نبوت نمود. او مردم را امر به تساوی در اموال و اشتراک در زنان نمود و قباد از او اطاعت کرد و این بر مردم گران آمد. مزدک میگفت: خداوند زمین و آنچه در آن است را برای بندگانش بهطور مساوی قرار داده است<ref>ر.ک: همان، ص305</ref>. | رکن سوم درباره ملوک و امم گذشته است. ملوک فارس، یونان، روم، یمن، سبأ، شام و.... در بخشی از عبارات این رکن میخوانیم: پس از بلاس برادرش قباد بن فیروز به حکومت رسید. در ایام او مزدک زندیق ظهور کرد و ادعای نبوت نمود. او مردم را امر به تساوی در اموال و اشتراک در زنان نمود و قباد از او اطاعت کرد و این بر مردم گران آمد. مزدک میگفت: خداوند زمین و آنچه در آن است را برای بندگانش بهطور مساوی قرار داده است<ref>ر.ک: همان، ص305</ref>. | ||
رکن چهارم در رابطه با خلفای مسلمین و حکام و سلاطین از زمان خلفای راشدین تا مستعصم آخرین خلیفه عباسی است که شانزده سال حکومت کرد. در انتهای این رکن فصلی با عنوان احکام سلاطین ذکر شده است. اولین سلاطین نیز هلاکو بوده که حاکم تاتار بود و مستعصم بالله را کشت و حاکم بغداد و عراق شد و خلافت را از ایرانیان گرفت و بهسختی بر مسلمین حملهور شد<ref>ر.ک: همان، جلد2، ص212</ref>. | رکن چهارم در رابطه با خلفای مسلمین و حکام و سلاطین از زمان خلفای راشدین تا مستعصم آخرین خلیفه عباسی است که شانزده سال حکومت کرد. در انتهای این رکن فصلی با عنوان احکام سلاطین ذکر شده است. اولین سلاطین نیز هلاکو بوده که حاکم تاتار بود و مستعصم بالله را کشت و حاکم بغداد و عراق شد و خلافت را از ایرانیان گرفت و بهسختی بر مسلمین حملهور شد<ref>ر.ک: همان، جلد2، ص212</ref>. | ||