۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '.↵==' به '. ==') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'مى' به 'مى') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
مصحح، نکتهای تأملبرانگیز را درباره این اثر آشکارا بیان کرده است: در این رساله نیز، مثل دیگر آثار عرفا، جملاتى بهعنوان احادیث آمده است که خواننده نباید انتظار داشته باشد که برای همه آنها سندى بیابد؛ زیرا اینها یا احادیث موضوعه است و یا اصولا سخنان صوفیانه است که بهصورت مقبولات عام عرفا رنگ حدیث یافته، ولی حدیث نیست. کوشش بسیار به کار رفته است تا آنچه آورده | مصحح، نکتهای تأملبرانگیز را درباره این اثر آشکارا بیان کرده است: در این رساله نیز، مثل دیگر آثار عرفا، جملاتى بهعنوان احادیث آمده است که خواننده نباید انتظار داشته باشد که برای همه آنها سندى بیابد؛ زیرا اینها یا احادیث موضوعه است و یا اصولا سخنان صوفیانه است که بهصورت مقبولات عام عرفا رنگ حدیث یافته، ولی حدیث نیست. کوشش بسیار به کار رفته است تا آنچه آورده مىشود با شرع مقدس سازگار باشد و یقینا در تمامى موارد چنین توفیقى حاصل نشده است. گاهگاه اشاراتى به حکمت استدلالى مىشود و مقایسهاى صورت میگیرد، امّا نه بهمنظور سازش دادن بین حکمت بحثى و حکمت ذوقى، بلکه برای نشان دادن ضعف حکمت استدلالى<ref>ر.ک: مقدمه چاپ اول (مقدمه مصحح)، ص9</ref>. | ||
در مقدمه نویسنده، طرح کلى مباحث رساله ذکر شده است و چنین عنوان | در مقدمه نویسنده، طرح کلى مباحث رساله ذکر شده است و چنین عنوان مىشود که مراد آفریدگار از ایجاد عالَم، اهل معرفت بوده است و بعد در مصباح اول، انواع معرفتها طرح مىشود که عبارت است از: معرفت ذات حق یا غیب هویت که اشرف و اغمض علوم مکاشفات است، معرفت اسماء و صفات، معرفت افعال اعم از خلق و امر که شامل ملک (اجسام) و ملکوت (ارواح) است، معرفت اهل ملکوت اعلى و اسفل، معرفت شیاطین و جن، معرفت عوالم تابع ارواح و اجسام، معرفت عوالم واسطه میان ارواح و اجسام، معرفت طور ولایت و نبوت، وحى و الهام و وسوسه، سرّ قدر، دنیا، آخرت، عالم برزخ، اسرار قیامت، حشر و نشر و صراط و میزان و بهشت و دوزخ، که این همه از علوم مکاشفه است و اطلاع بر آنها بر عارف ضرورى است و... با علم استدلالى نمىتوان به حقیقت این مطالب دست یافت و راه آگاهى، علم لدنی و تصفیه باطن است و آمادگى بهرهمندى از فیوضات ربّانى از طریق سرچشمههاى معرفت، یعنى انبیا و اولیا<ref>ر.ک: مقدمه چاپ اول (مقدمه مصحح)، ص9-10</ref>. | ||
در مصباح اول، نویسنده خداجویان را در دو گروه منحصر کرده است: یکى اصحاب بحث که میخواهند از طریق استدلال به حق برسند؛ به نظر مصنّف، این گروه چون از نور وحى بهره نمىگیرند، راه به جایى نخواهند برد و به حیرت خواهند رسید. گروه دوم، اصحاب کشف، مثل عرفا و حکماى اشراقى که اینان نه از راه بحث و استدلال عقلى، بلکه به عیان و مشاهده حضورى، به حق، آگاهى مییابند؛ به نظر مصنّف، این گروه نیز به حیرت میرسند، امّا حیرت دو گونه است: یکى حیرت ناپسند، مثل حیرت اهل بحث که بر اثر ناتوانى عقل، در تشخیص حق و تعارض ادله، سرگردان | در مصباح اول، نویسنده خداجویان را در دو گروه منحصر کرده است: یکى اصحاب بحث که میخواهند از طریق استدلال به حق برسند؛ به نظر مصنّف، این گروه چون از نور وحى بهره نمىگیرند، راه به جایى نخواهند برد و به حیرت خواهند رسید. گروه دوم، اصحاب کشف، مثل عرفا و حکماى اشراقى که اینان نه از راه بحث و استدلال عقلى، بلکه به عیان و مشاهده حضورى، به حق، آگاهى مییابند؛ به نظر مصنّف، این گروه نیز به حیرت میرسند، امّا حیرت دو گونه است: یکى حیرت ناپسند، مثل حیرت اهل بحث که بر اثر ناتوانى عقل، در تشخیص حق و تعارض ادله، سرگردان مىشوند و دیگرى حیرت پسندیده که بر اثر تجلّیات و بارقههاى پیاپى الهى و مشاهده حضرت کبریایى حاصل مىشود، مثل کسى که در میان روشنایى شدید قرار گرفته باشد که از شدت نور راه به جایى نمیبرد که این هم سرگردانى است، امّا نه چون سرگردانى در تاریکى<ref>ر.ک: متن کتاب، ص27-28، پاورقی 5</ref>. | ||
نویسنده سرانجام در همین مصباح به بحث وحدت وجود پرداخته و بر طبق مذاق عرفانی آن را بیان کرده و کوشیده است وحدت شخصی وجود را با مطالبی تأیید و تثبیت کند. او از جمله به ابیاتی از شاعران متوسل شده است که: | نویسنده سرانجام در همین مصباح به بحث وحدت وجود پرداخته و بر طبق مذاق عرفانی آن را بیان کرده و کوشیده است وحدت شخصی وجود را با مطالبی تأیید و تثبیت کند. او از جمله به ابیاتی از شاعران متوسل شده است که: | ||
«کس هست که عقل گویدى: «او»، جز تو | «کس هست که عقل گویدى: «او»، جز تو | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
در اولین لامع از مصباح دوم، حقیقت ولایت بیان شده است که پایان عالَم عقل، آغاز طور ولایت است و آن نوری از عالَم ملکوت است و بر کسی اشراق میشود که با پیروی از حضرت محمد مصطفی(ص)، آینه عقل را از ظلمات طبیعت پاک کرده باشد...<ref>ر.ک: همان، ص69</ref>. | در اولین لامع از مصباح دوم، حقیقت ولایت بیان شده است که پایان عالَم عقل، آغاز طور ولایت است و آن نوری از عالَم ملکوت است و بر کسی اشراق میشود که با پیروی از حضرت محمد مصطفی(ص)، آینه عقل را از ظلمات طبیعت پاک کرده باشد...<ref>ر.ک: همان، ص69</ref>. | ||
در دومین لامع از مصباح دوم، درباره حقیقت نبوت و نسبت آن با ولایت آمده است که نهایت طور ولایت، بدایت طور نبوت است؛ پس هر علمی از انواع علوم مکاشفات که ولی دارد، برای نبىّ هم حاصل است، ولی عکس قضیه درست نیست و وظیفه صاحب ولایت در اذواق طور نبوت، ایمان به غیب است...<ref>ر.ک: همان، ص81</ref>. | در دومین لامع از مصباح دوم، درباره حقیقت نبوت و نسبت آن با ولایت آمده است که نهایت طور ولایت، بدایت طور نبوت است؛ پس هر علمی از انواع علوم مکاشفات که ولی دارد، برای نبىّ هم حاصل است، ولی عکس قضیه درست نیست و وظیفه صاحب ولایت در اذواق طور نبوت، ایمان به غیب است...<ref>ر.ک: همان، ص81</ref>. | ||
لامع اول از مصباح سوم، در معرفت حقیقت دنیا و فوائد و آفات آن است. انسان تا زمانی که در این هیکل جسمانى است و احوالى که بر او عارض | لامع اول از مصباح سوم، در معرفت حقیقت دنیا و فوائد و آفات آن است. انسان تا زمانی که در این هیکل جسمانى است و احوالى که بر او عارض مىشود و توجه به لذات و عالم طبیعت دارد، «دنیا» گفته میشود. نویسنده مثالی میزند و میگوید: آنان که فریفته دنیا شدهاند مانند شخصی است که برای حج سفر کرده است و در میان بیابان به آماده ساختن آب و علف برای مرکب خود مشغول شود و کعبه را که مقصود اصلى است فراموش کند تاآنکه قافله بگذرد و او را در بادیه، جوع و عطش هلاک کند و طعمه حشرات و درندگان شود و خود دنیا از آن جهت که جسم و آب و خاک و... است، مذموم نیست، بلکه تعلق و وابستگی و محبت آدمى به آن نکوهیده است؛ زیرا اگر دنیا را ابزار و وسیله دینداری قرار دهد و از آن در جهت رضای الهی بهره بگیرد، در این صورت دنیا وسیلهای برای تکامل انسان و پیمودن راه مستقیم است... او سپس هشدار داده است که باید مواظب فریبندگی دنیا باشیم؛ زیرا: | ||
«همه اندرز من به تو این است | «همه اندرز من به تو این است | ||
که تو طفلى و خانه رنگین است»<ref>ر.ک: همان، ص93-98</ref>. | که تو طفلى و خانه رنگین است»<ref>ر.ک: همان، ص93-98</ref>. |