پرش به محتوا

رساله نوریه در عالم مثال: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مى‏' به 'مى‌‏'
جز (جایگزینی متن - 'آشتیانی، جلال‌الدین' به 'آشتیانی، سید جلال‌الدین')
جز (جایگزینی متن - 'مى‏' به 'مى‌‏')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
خط ۵۸: خط ۵۸:
بررسی عقول عرضیه یا مثل نوریه مطلبی است که در خاتمه کتاب آمده است. در میان عقول عرضیه بین فلاسفه اختلاف است. اشراقیون آن را ثابت و مشائین آن را انکار می‌کنند. مراد از عقول عرضیه این است که هر نوع مادی، علاوه بر اینکه افرادی مادی دارد، یک فرد مجرد از جمیع جهات هم دارد که ذاتاً و فعلاً مجرد است؛ مثلاً انسان در این عالم، نوعی است که افرادی مادی دارد، ولی یک فرد مجرد از هر جهت هم دارد که عقل است و مدبر تمام افراد این نوع می‌باشد و به اذن الله خالق و مدبر آنها می‌باشد؛ «معلوم باشد که کبار حکماى متألهین مثل افلاطن و هرمس و فیثاغورس و حکماى فرس، ‎معتقدند بر آنکه هرنوع از افلاک کواکب و بسایط عنصرى و اجسام را ربى مجرد در عالم قدس و نور هست که عقل مدبر آن نوع است. اما اعراض و اوصاف را اجناساً و انواعاً، ‎رب مدبر نیست، بلکه هر وصفى و عرضى که قائم به جسم و غیر جسم است، رب آن تربیت آن با اعراض و اوصاف آن خواهد کرد؛ چنان‌که الوان غریبه و نقوش عجیبه در پر طاوس و غیر او ظلال اشراقات نوریه رب النوع اوست‏»<ref>ر.ک: همان، ص210-209</ref>.  
بررسی عقول عرضیه یا مثل نوریه مطلبی است که در خاتمه کتاب آمده است. در میان عقول عرضیه بین فلاسفه اختلاف است. اشراقیون آن را ثابت و مشائین آن را انکار می‌کنند. مراد از عقول عرضیه این است که هر نوع مادی، علاوه بر اینکه افرادی مادی دارد، یک فرد مجرد از جمیع جهات هم دارد که ذاتاً و فعلاً مجرد است؛ مثلاً انسان در این عالم، نوعی است که افرادی مادی دارد، ولی یک فرد مجرد از هر جهت هم دارد که عقل است و مدبر تمام افراد این نوع می‌باشد و به اذن الله خالق و مدبر آنها می‌باشد؛ «معلوم باشد که کبار حکماى متألهین مثل افلاطن و هرمس و فیثاغورس و حکماى فرس، ‎معتقدند بر آنکه هرنوع از افلاک کواکب و بسایط عنصرى و اجسام را ربى مجرد در عالم قدس و نور هست که عقل مدبر آن نوع است. اما اعراض و اوصاف را اجناساً و انواعاً، ‎رب مدبر نیست، بلکه هر وصفى و عرضى که قائم به جسم و غیر جسم است، رب آن تربیت آن با اعراض و اوصاف آن خواهد کرد؛ چنان‌که الوان غریبه و نقوش عجیبه در پر طاوس و غیر او ظلال اشراقات نوریه رب النوع اوست‏»<ref>ر.ک: همان، ص210-209</ref>.  


خاتم الخاتم، مطلب انتهایی کتاب در رد اعتقاد به تناسخ است. نویسنده بدفهمی کلام فیثاغورس و سقراط و افلاطون از سوی گروهی را این‌گونه توضیح می‌دهد: بنابراین مدبر صایب‌الفکر را مى‏سزد که آنچه منسوب به قدماى حکماست، مثل «هرمس الهرامسه مصرى» که معروف به ادریس نبى(ع) و مدون نجوم و طلسمات و بسیارى از عجایب است و «‎آغاثازیمون» ‎که او را شیث(ع) می‌‏دانند و فیثاغورس و سقراط و افلاطون که ایشان گفته‌‏اند که: نفوس ناقصه در ابدان انسانیه مترددند و از بدنى به بدنى منتقل می‌شوند تا کامل شوند، به این نوع تأویل کنند که مراد قدما و مطلب حکما آن بوده که هر نفس را در آخرت، بدنى مکتسب مثالى هست، مناسب اعمال و اخلاق او، بعضى به‌‏صورت انسان و بعضى به هیئت حیوان؛ از این است که اهل اشراق گویند که انواع حیوانات عالم مثال را نفوس ناطقه است و اتباع ایشان پنداشته‌‏اند که سخن در بدن عنصرى است و به تناسخ حمل کرده‌‏اند<ref>ر.ک: همان، ص214</ref>.
خاتم الخاتم، مطلب انتهایی کتاب در رد اعتقاد به تناسخ است. نویسنده بدفهمی کلام فیثاغورس و سقراط و افلاطون از سوی گروهی را این‌گونه توضیح می‌دهد: بنابراین مدبر صایب‌الفکر را مى‌‏سزد که آنچه منسوب به قدماى حکماست، مثل «هرمس الهرامسه مصرى» که معروف به ادریس نبى(ع) و مدون نجوم و طلسمات و بسیارى از عجایب است و «‎آغاثازیمون» ‎که او را شیث(ع) می‌‏دانند و فیثاغورس و سقراط و افلاطون که ایشان گفته‌‏اند که: نفوس ناقصه در ابدان انسانیه مترددند و از بدنى به بدنى منتقل می‌شوند تا کامل شوند، به این نوع تأویل کنند که مراد قدما و مطلب حکما آن بوده که هر نفس را در آخرت، بدنى مکتسب مثالى هست، مناسب اعمال و اخلاق او، بعضى به‌‏صورت انسان و بعضى به هیئت حیوان؛ از این است که اهل اشراق گویند که انواع حیوانات عالم مثال را نفوس ناطقه است و اتباع ایشان پنداشته‌‏اند که سخن در بدن عنصرى است و به تناسخ حمل کرده‌‏اند<ref>ر.ک: همان، ص214</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==