پرش به محتوا

صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مى‏' به 'مى‌‏'
جز (جایگزینی متن - 'مى‏' به 'مى‌‏')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۷۵: خط ۷۵:
با بررسى زندگى علمى صدرالمتألهین، سه مرحله اساسى در زندگى او قابل تشخیص است که پیمودن این مراحل، از او فیلسوفى بزرگ پدید آورده است:
با بررسى زندگى علمى صدرالمتألهین، سه مرحله اساسى در زندگى او قابل تشخیص است که پیمودن این مراحل، از او فیلسوفى بزرگ پدید آورده است:


مرحله اول، دوره شاگردى اوست که دوره بحث و بررسى نظریه‏‌هاى متکلمان و فلاسفه و گفت‌وگوهاى آنهاست. معلوم مى‌‏شود هنوز روش عرفانى او شکل نگرفته بوده است و سخن او در مقدمه تفسیر سوره واقعه، به همین نکته اشاره دارد: «در گذشته به بحث و تکرار، اشتغال فراوان داشتم و کتاب‌هاى حکما و فلاسفه را بسیار مى‌‏خواندم تا آنجا که مى‏‌پنداشتم به دانشى دست یافته‌‏ام، اما هنگامى که به یافته‌‏هاى خود نظر کردم، با وجود اینکه درباره مبدأ و معاد و منزه بودن خداوند از صفات امکان و حدوث و همچنین بخشى از مسائل درباره نفس انسانى بسیارى مطالب مى‌‏دانستم، دریافتم که با دانش واقعى و حقیقت هستى که جز از طریق مکاشفه و ذوق به دست نمى‏‌آید، بیگانه هستم».  
مرحله اول، دوره شاگردى اوست که دوره بحث و بررسى نظریه‏‌هاى متکلمان و فلاسفه و گفت‌وگوهاى آنهاست. معلوم مى‌‏شود هنوز روش عرفانى او شکل نگرفته بوده است و سخن او در مقدمه تفسیر سوره واقعه، به همین نکته اشاره دارد: «در گذشته به بحث و تکرار، اشتغال فراوان داشتم و کتاب‌هاى حکما و فلاسفه را بسیار مى‌‏خواندم تا آنجا که مى‌‏‌پنداشتم به دانشى دست یافته‌‏ام، اما هنگامى که به یافته‌‏هاى خود نظر کردم، با وجود اینکه درباره مبدأ و معاد و منزه بودن خداوند از صفات امکان و حدوث و همچنین بخشى از مسائل درباره نفس انسانى بسیارى مطالب مى‌‏دانستم، دریافتم که با دانش واقعى و حقیقت هستى که جز از طریق مکاشفه و ذوق به دست نمى‌‏‌آید، بیگانه هستم».  


مراد او از دانش واقعى، مکاشفات عرفانى است. در مقدمه «اسفار»، از اینکه در ابتداى عمر خود، در گرایش به روش اهل بحث (فلاسفه و متکلمان)، زیاده‏روى کرده، اظهار پشیمانى کرده است: «از اینکه بخشى از عمر خود را در جست‌وجوى نظریه‏‌هاى فلاسفه و متکلمان مجادله‏گر و نازک‏اندیشى‌‏هاى آنان هدر دادم و به فراگیرى جربزه آنان در سخن و چگونگى مباحثه پرداختم، استغفار مى‏‌کنم».  
مراد او از دانش واقعى، مکاشفات عرفانى است. در مقدمه «اسفار»، از اینکه در ابتداى عمر خود، در گرایش به روش اهل بحث (فلاسفه و متکلمان)، زیاده‏روى کرده، اظهار پشیمانى کرده است: «از اینکه بخشى از عمر خود را در جست‌وجوى نظریه‏‌هاى فلاسفه و متکلمان مجادله‏گر و نازک‏اندیشى‌‏هاى آنان هدر دادم و به فراگیرى جربزه آنان در سخن و چگونگى مباحثه پرداختم، استغفار مى‌‏‌کنم».  


هرچند او پشیمانى خود را از هدر دادن این دوره، بیان داشته، اما در دوره آخر عمر خود که دوره نگارش آثارش است و در این آثار، روش بحثى (فلسفى- کلامى) و روش عرفانى را جمع کرده، از روش اهل بحث بهره فراوان برده است که ما در بخشى دیگر (مکتب علمى او)، از آن سخن خواهیم گفت. علاوه بر این، در این دوره، او فقط روش بحثى را در پیش نگرفته، بلکه آمیخته‏‌اى از روش بحثى و عرفانى را اساس تفکر خود قرار داده است، هرچند هنوز در اندیشه او، این روش، شکل نگرفته بوده؛ چنان‌که در آن دوره، قائل به وحدت وجود بود و رساله «طرح الکونین» را درباره وحدت وجود نوشته است.  
هرچند او پشیمانى خود را از هدر دادن این دوره، بیان داشته، اما در دوره آخر عمر خود که دوره نگارش آثارش است و در این آثار، روش بحثى (فلسفى- کلامى) و روش عرفانى را جمع کرده، از روش اهل بحث بهره فراوان برده است که ما در بخشى دیگر (مکتب علمى او)، از آن سخن خواهیم گفت. علاوه بر این، در این دوره، او فقط روش بحثى را در پیش نگرفته، بلکه آمیخته‏‌اى از روش بحثى و عرفانى را اساس تفکر خود قرار داده است، هرچند هنوز در اندیشه او، این روش، شکل نگرفته بوده؛ چنان‌که در آن دوره، قائل به وحدت وجود بود و رساله «طرح الکونین» را درباره وحدت وجود نوشته است.  
خط ۸۳: خط ۸۳:
به دلیل بیان علمى همین نظریه‌‏ها و خوددارى نکردن از اظهار علنى آنها، مردم سطحی‌نگر، وی را در تنگنا قرار دادند؛ چنان‌که خود در نوشته‌‏هایش به آن اشاره نموده و دوره دوم زندگى وى با این مشکلات شروع ‏شد.  
به دلیل بیان علمى همین نظریه‌‏ها و خوددارى نکردن از اظهار علنى آنها، مردم سطحی‌نگر، وی را در تنگنا قرار دادند؛ چنان‌که خود در نوشته‌‏هایش به آن اشاره نموده و دوره دوم زندگى وى با این مشکلات شروع ‏شد.  


مرحله دوم، دوره گوشه‌‏نشینى و دورى از مردم و روى آوردن به عبادت و ریاضت در بعضى از کوه‌هاى دوردست واقع در کهک، از روستاهاى قم، مى‏‌باشد. این گوشه‌‏نشینى، مدت پانزده سال به طول انجامید.  
مرحله دوم، دوره گوشه‌‏نشینى و دورى از مردم و روى آوردن به عبادت و ریاضت در بعضى از کوه‌هاى دوردست واقع در کهک، از روستاهاى قم، مى‌‏‌باشد. این گوشه‌‏نشینى، مدت پانزده سال به طول انجامید.  


صدر المتألهین، شرح گوشه‌نشینی خود را در مقدمه «اسفار» با عباراتی مسجع و زیبا، با این مضامین، بیان نموده است: «من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز، شعله‌های آتش جهالت و گمراهی برافروخته‌تر و بدحالی و نامردی، فراگیرتر می‌شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه‌ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شکسته‌حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شکسته‌دلان بر ادای واجبات، کمر بستم و کوتاهی‌های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه کتابی تألیف نمودم، زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشکالات و شبهات و... نیازمند تصفیه روح و اندیشه، تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال، پایداری اوضاع و احوال و آسایش خاطر از کدورت و ملال است و با این ‌همه رنج و ملالی که گوش می‌شنود و چشم می‌بیند، چگونه چنین فراغتی ممکن است... ناچار از همراهی با مردم، دل کندم و از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا که دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انکار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بی‌اعتنا شدم، آن‌گاه روی فطرت به‌سوی سبب‌ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت، نور الهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت، انوار ملکوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم که در گذشته نمی‌دانستم و رمزهایی برایم کشف شد که به آن‌گونه، از طریق برهان نیافته بودم و هرچه از اسرار الهی، حقایق ربوبی، ودیعه‌های عرشی و رمز و راز صمدی را که با کمک عقل و برهان می‌دانستم، با شهود و عیان، روشن‌تر یافتم. در اینجا بود که عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آن‌چنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست»<ref>اسفار، ج 1، ص 7</ref>
صدر المتألهین، شرح گوشه‌نشینی خود را در مقدمه «اسفار» با عباراتی مسجع و زیبا، با این مضامین، بیان نموده است: «من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز، شعله‌های آتش جهالت و گمراهی برافروخته‌تر و بدحالی و نامردی، فراگیرتر می‌شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه‌ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شکسته‌حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شکسته‌دلان بر ادای واجبات، کمر بستم و کوتاهی‌های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه کتابی تألیف نمودم، زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشکالات و شبهات و... نیازمند تصفیه روح و اندیشه، تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال، پایداری اوضاع و احوال و آسایش خاطر از کدورت و ملال است و با این ‌همه رنج و ملالی که گوش می‌شنود و چشم می‌بیند، چگونه چنین فراغتی ممکن است... ناچار از همراهی با مردم، دل کندم و از انس با آنان مأیوس گشتم تا آنجا که دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انکار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بی‌اعتنا شدم، آن‌گاه روی فطرت به‌سوی سبب‌ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت، نور الهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت، انوار ملکوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم که در گذشته نمی‌دانستم و رمزهایی برایم کشف شد که به آن‌گونه، از طریق برهان نیافته بودم و هرچه از اسرار الهی، حقایق ربوبی، ودیعه‌های عرشی و رمز و راز صمدی را که با کمک عقل و برهان می‌دانستم، با شهود و عیان، روشن‌تر یافتم. در اینجا بود که عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آن‌چنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست»<ref>اسفار، ج 1، ص 7</ref>
خط ۹۱: خط ۹۱:
== مکتب فلسفى صدرا ==  
== مکتب فلسفى صدرا ==  


به نظر صدر المتألهین، دانش از دو راه به دست مى‏‌آید:
به نظر صدر المتألهین، دانش از دو راه به دست مى‌‏‌آید:
#گفت‌وگو و فراگیرى و آموزش که بر پایه قیاس‌ها و مقدمات منطقى، استوار است؛
#گفت‌وگو و فراگیرى و آموزش که بر پایه قیاس‌ها و مقدمات منطقى، استوار است؛
#علم لدنى که از راه الهام و کشف و حدس به دست مى‏‌آید.
#علم لدنى که از راه الهام و کشف و حدس به دست مى‌‏‌آید.
علم لدنى، تنها با پاک گرداندن نفس از شهوت‌ها و لذت‌ها و رهایى از آلودگی‌ها و ناپاکی‌هاى دنیا به دست می‌آید. اینها باعث می‌شود که زنگارها از دل زدوده گردد و حقایق اشیا، در آن انعکاس یابد؛ چه، نفس آدمى، آن‌گاه که دارای سرشت و طبیعت ثانوى شود، با عقل فعال متحد مى‌‏گردد.
علم لدنى، تنها با پاک گرداندن نفس از شهوت‌ها و لذت‌ها و رهایى از آلودگی‌ها و ناپاکی‌هاى دنیا به دست می‌آید. اینها باعث می‌شود که زنگارها از دل زدوده گردد و حقایق اشیا، در آن انعکاس یابد؛ چه، نفس آدمى، آن‌گاه که دارای سرشت و طبیعت ثانوى شود، با عقل فعال متحد مى‌‏گردد.


از دیدگاه صدرا، علم لدنی، قوی‌تر و محکم‌تر از دیگر علوم است و دسترسی به آن محال نیست؛ چرا که انبیا و اوصیا و اولیا و عرفا به آن دست یافته‌اند. صدرا، گرچه، علم شهودی و لدنی را بسیار ستایش می‌کند و بسنده کردن به مباحث برهانی را فراوان نکوهش می‌نماید، بااین‌همه، معتقد است که انسان به هر دو علم نیازمند است و باید برهان و عرفان را با هم جمع نماید؛ چنان‌که خود وی، جمع نموده و تنها کسى است که در این جمع، موفق بوده و به درجه‏‌اى رسیده که هیچ‌یک از فلاسفه و عرفای اسلامى به آن نرسیده است؛ چنان‌که خود در جاهای متعدد به این معنا تصریح و تأکید کرده است.  
از دیدگاه صدرا، علم لدنی، قوی‌تر و محکم‌تر از دیگر علوم است و دسترسی به آن محال نیست؛ چرا که انبیا و اوصیا و اولیا و عرفا به آن دست یافته‌اند. صدرا، گرچه، علم شهودی و لدنی را بسیار ستایش می‌کند و بسنده کردن به مباحث برهانی را فراوان نکوهش می‌نماید، بااین‌همه، معتقد است که انسان به هر دو علم نیازمند است و باید برهان و عرفان را با هم جمع نماید؛ چنان‌که خود وی، جمع نموده و تنها کسى است که در این جمع، موفق بوده و به درجه‏‌اى رسیده که هیچ‌یک از فلاسفه و عرفای اسلامى به آن نرسیده است؛ چنان‌که خود در جاهای متعدد به این معنا تصریح و تأکید کرده است.  


ملا صدرا پیوسته از کسانى که یکى از دو شیوه را به کار مى‏‌برند، بدگویى می‎کند مانند سخنى چنان‌که در «مفاتیح الغیب»، ص 3 و در «اسفار»، ج 1، ص 4، می‌نویسد: «به سخنان بیهوده صوفیه مشغول نباش و به گفته‌‏هاى فیلسوف‌‌نمایان اعتماد مکن» و در مقدمه «تفسیر سوره فاتحه الکتاب»، از گروه نخست، به بدعت‌گذار گمراه‌کننده و از گروه دوم، به تعطیل‏‌گران گمراه تعبیر کرد است؛ بنابراین، فلسفه‌ای که او دیگران را به آن فرامى‏‌خواند و بر آن پافشارى مى‌‏کند، عبارت است از جمع میان روش مشائیان و اشراقیان و ایجاد وفاق میان این دو شیوه.  
ملا صدرا پیوسته از کسانى که یکى از دو شیوه را به کار مى‌‏‌برند، بدگویى می‎کند مانند سخنى چنان‌که در «مفاتیح الغیب»، ص 3 و در «اسفار»، ج 1، ص 4، می‌نویسد: «به سخنان بیهوده صوفیه مشغول نباش و به گفته‌‏هاى فیلسوف‌‌نمایان اعتماد مکن» و در مقدمه «تفسیر سوره فاتحه الکتاب»، از گروه نخست، به بدعت‌گذار گمراه‌کننده و از گروه دوم، به تعطیل‏‌گران گمراه تعبیر کرد است؛ بنابراین، فلسفه‌ای که او دیگران را به آن فرامى‌‏‌خواند و بر آن پافشارى مى‌‏کند، عبارت است از جمع میان روش مشائیان و اشراقیان و ایجاد وفاق میان این دو شیوه.  


با تأمل در آثار صدرالمتألهین، به این حقیقت می‌رسیم که وی شرع و عقل را نه مخالف با یکدیگر که مؤالف با همدیگر، نه در برابر هم که در بر هم می‌داند و هر دو را روشنگر یک حقیقت می‌خواند؛ به‌گونه‌ای که می‌توان آثار دینی او را شرح فلسفه وی با زبان شریعت، یا بگو شرح برهان با زبان قرآن دانست و آثار فلسفی او را تفسیر شریعت با زبان فلسفه، یا بگو تفسیر قرآن با زبان برهان خواند. حال اگر این ویژگی (تطابق قرآن و برهان) را به ویژگی پیشین (جمع میان عرفان و برهان) ضمیمه کنیم، به این نتیجه بدیهی می‌رسیم که صدر المتألهین، بنای عظیم حکمت متعالیه را در مثلثی که یک ضلع آن، قرآن، یک ضلع آن، عرفان و ضلع دیگرش برهان است، طراحی و مهندسی نموده است. بالاتر از این، باید گفت: تثلیث (که یک حقیقت در عین یکی بودن، سه‌تاست)، گرچه در جهان تکوین و در زمینه اعتقاد به آفریننده هستی، عقیده‌ای است مردود و شرک‌آمیز، ولی در عالم تبیین و در محدوده ابراز حقیقت، واقعیتی است مشهود و بسیار عزیز که در مکتب فلسفی ملا صدرا تجلی یافته است.
با تأمل در آثار صدرالمتألهین، به این حقیقت می‌رسیم که وی شرع و عقل را نه مخالف با یکدیگر که مؤالف با همدیگر، نه در برابر هم که در بر هم می‌داند و هر دو را روشنگر یک حقیقت می‌خواند؛ به‌گونه‌ای که می‌توان آثار دینی او را شرح فلسفه وی با زبان شریعت، یا بگو شرح برهان با زبان قرآن دانست و آثار فلسفی او را تفسیر شریعت با زبان فلسفه، یا بگو تفسیر قرآن با زبان برهان خواند. حال اگر این ویژگی (تطابق قرآن و برهان) را به ویژگی پیشین (جمع میان عرفان و برهان) ضمیمه کنیم، به این نتیجه بدیهی می‌رسیم که صدر المتألهین، بنای عظیم حکمت متعالیه را در مثلثی که یک ضلع آن، قرآن، یک ضلع آن، عرفان و ضلع دیگرش برهان است، طراحی و مهندسی نموده است. بالاتر از این، باید گفت: تثلیث (که یک حقیقت در عین یکی بودن، سه‌تاست)، گرچه در جهان تکوین و در زمینه اعتقاد به آفریننده هستی، عقیده‌ای است مردود و شرک‌آمیز، ولی در عالم تبیین و در محدوده ابراز حقیقت، واقعیتی است مشهود و بسیار عزیز که در مکتب فلسفی ملا صدرا تجلی یافته است.
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
برای پی بردن به مقام علمی وی، به گفتار استاد محمدرضا مظفر، گوش فرادهید: «سخن گفتن از صدرالدین، محمد بن ابراهیم قوامى، نویسنده کتاب اسفار که در بین مردم به ملا صدرا و در میان شاگردان مکتبش به صدر المتألهین مشهور است، برایم بسى لذت‏بخش است. من از زمره کسانى هستم که از عقل و خرد، روح بلند، نیروى مقاومت، آزاداندیشى، بیان نیکو، کمال و پختگى اندیشه‏‌ها و صراحت در ابراز عقاید و افکار این مرد بزرگ، با وجود تکفیر و آن همه آزار که در حق وى رفته است، شگفت‌‏زده‏‌ام. ویژگى‏‌هایى که برشمردم، پیش از آنکه از تاریخ زندگى او درک کنم، از نوشته‌‏ها و کتاب‏هایش احساس نموده‌‏ام.  
برای پی بردن به مقام علمی وی، به گفتار استاد محمدرضا مظفر، گوش فرادهید: «سخن گفتن از صدرالدین، محمد بن ابراهیم قوامى، نویسنده کتاب اسفار که در بین مردم به ملا صدرا و در میان شاگردان مکتبش به صدر المتألهین مشهور است، برایم بسى لذت‏بخش است. من از زمره کسانى هستم که از عقل و خرد، روح بلند، نیروى مقاومت، آزاداندیشى، بیان نیکو، کمال و پختگى اندیشه‏‌ها و صراحت در ابراز عقاید و افکار این مرد بزرگ، با وجود تکفیر و آن همه آزار که در حق وى رفته است، شگفت‌‏زده‏‌ام. ویژگى‏‌هایى که برشمردم، پیش از آنکه از تاریخ زندگى او درک کنم، از نوشته‌‏ها و کتاب‏هایش احساس نموده‌‏ام.  


صدر المتألهین، از زمره فیلسوفان بزرگ متألهى است که در هر چند سده، یکى پا به عرصه وجود مى‌‏نهد. در سه سده گذشته، وى، بزرگ‌ترین فیلسوف اسلامى است که در فلسفه یونانى و اسلامى سرآمد و بنیان‏گذار مکتبى فلسفى بوده است. فراگیرى و پژوهش فلسفى ما همواره بر آثار او مبتنى بوده، به‌خصوص اسفار که از مهم‌ترین کتاب‌هاى فلسفى قدیم و جدید به شمار مى‏‌آید و بنیان دیگر آثار او، بر آن نهاده شده است. افتخار فلاسفه پس از او در این است که در آثارشان از نوشته‏‌هاى او بهره بگیرند و خود را شاگرد مکتب او برشمارند؛ چنان‌که حتى فلاسفه بزرگ نیز به این اتصال و ارتباط خود با صدر المتألهین افتخار مى‏‌کنند. از استاد بزرگ خود، محمدحسین اصفهانى، شنیدم که مى‌‏گفت: اگر بدانم کسى رموز اسفار را مى‌‏فهمد، براى شاگردى به نزد او خواهم رفت؛ هرچند، در دوردست‏ترین نقطه جهان باشد.
صدر المتألهین، از زمره فیلسوفان بزرگ متألهى است که در هر چند سده، یکى پا به عرصه وجود مى‌‏نهد. در سه سده گذشته، وى، بزرگ‌ترین فیلسوف اسلامى است که در فلسفه یونانى و اسلامى سرآمد و بنیان‏گذار مکتبى فلسفى بوده است. فراگیرى و پژوهش فلسفى ما همواره بر آثار او مبتنى بوده، به‌خصوص اسفار که از مهم‌ترین کتاب‌هاى فلسفى قدیم و جدید به شمار مى‌‏‌آید و بنیان دیگر آثار او، بر آن نهاده شده است. افتخار فلاسفه پس از او در این است که در آثارشان از نوشته‏‌هاى او بهره بگیرند و خود را شاگرد مکتب او برشمارند؛ چنان‌که حتى فلاسفه بزرگ نیز به این اتصال و ارتباط خود با صدر المتألهین افتخار مى‌‏‌کنند. از استاد بزرگ خود، محمدحسین اصفهانى، شنیدم که مى‌‏گفت: اگر بدانم کسى رموز اسفار را مى‌‏فهمد، براى شاگردى به نزد او خواهم رفت؛ هرچند، در دوردست‏ترین نقطه جهان باشد.


گویى افتخار استاد چنین است که فقط او به درجه فهم رموز اسفار رسیده یا به پایه‏‌اى از معرفت دست یافته است که عجز خود را از رسیدن به کنه مقاصد عالى آن درک کرده است.  
گویى افتخار استاد چنین است که فقط او به درجه فهم رموز اسفار رسیده یا به پایه‏‌اى از معرفت دست یافته است که عجز خود را از رسیدن به کنه مقاصد عالى آن درک کرده است.