۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'آقا بزرگ تهرانى' به 'آقا بزرگ تهرانى') |
جز (جایگزینی متن - 'شيخ طوسى' به 'شيخ طوسى') |
||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
توقيع مذكور را منحصراً [[شيخ صدوق]] (متوفاى 381ه.ق) از شخصى به نام ابو محمد حسن بن احمد مكتّب در كتاب كمالالدين و تمامالنعمة نقل نموده است و سند ديگر و طريق ديگرى براى آن ادعا نشده است. | توقيع مذكور را منحصراً [[شيخ صدوق]] (متوفاى 381ه.ق) از شخصى به نام ابو محمد حسن بن احمد مكتّب در كتاب كمالالدين و تمامالنعمة نقل نموده است و سند ديگر و طريق ديگرى براى آن ادعا نشده است. | ||
مؤلف از اين جا وارد نقد اين توقيع شده و روش اين نقد آن گونه است كه تك تك راويان اين توقيع را مورد بررسى قرار مىدهد. در علم رجال از تك تك روات سند و به طور تفصيلى در مورد جرح و تعديل وثاقت و ضعف و طبقه راوى بحث مىشود. و معيار براى شناخت راويان، چهار منبع اصلى است كه عبارتند از: رجال نجاشى، رجال كشى، رجال شيخ طوسى و فهرست شيخ طوسى مىباشد و با مراجعه به اين منابع و مراجع نامى از حسن بن احمد مكتب نيامده است. مؤلف براى اطمينان بيشتر به ديگر كتب رجال و تراجم(20 مورد) مراجعه، ولى در آنها هم از راوى مذكور هيچ گونه نامى نيامده است. در ادامه مؤلف باز به كتب رجالى معاصرين؛ همچون رجال خاقانى، معجم الثقات تجليل و ثقات الروات موسوى اصفهانى مراجعه و باز اثرى از راوى مذكور يافت نمىشود، فقط در سه منبع قاموس الرجال علامه تسترى، طبقات اعلام الشيعه شيخ [[آقا بزرگ تهرانى]] و معجم الرجال آيت الله خويى(ره) نام اين راوى عنوان شده است. ولى هيچ سرنخى از زندگى او به دست نمىدهند و تنها نقطه قوتى كه در اين منابع مىتوان در مورد راوى مذكور ديد اين است كه [[شيخ صدوق]](ره) براى او طلب مغفرت نموده است. در اين جا هم باز مؤلف به نقد اين عبارت مىپردازد و مىگويد به نسخ منابع كه مراجعه كرديم، اثرى از اين عبارت و تعبير وجود نداشت. منابع ما غيبت شيخ | مؤلف از اين جا وارد نقد اين توقيع شده و روش اين نقد آن گونه است كه تك تك راويان اين توقيع را مورد بررسى قرار مىدهد. در علم رجال از تك تك روات سند و به طور تفصيلى در مورد جرح و تعديل وثاقت و ضعف و طبقه راوى بحث مىشود. و معيار براى شناخت راويان، چهار منبع اصلى است كه عبارتند از: رجال نجاشى، رجال كشى، رجال [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] و فهرست [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] مىباشد و با مراجعه به اين منابع و مراجع نامى از حسن بن احمد مكتب نيامده است. مؤلف براى اطمينان بيشتر به ديگر كتب رجال و تراجم(20 مورد) مراجعه، ولى در آنها هم از راوى مذكور هيچ گونه نامى نيامده است. در ادامه مؤلف باز به كتب رجالى معاصرين؛ همچون رجال خاقانى، معجم الثقات تجليل و ثقات الروات موسوى اصفهانى مراجعه و باز اثرى از راوى مذكور يافت نمىشود، فقط در سه منبع قاموس الرجال علامه تسترى، طبقات اعلام الشيعه شيخ [[آقا بزرگ تهرانى]] و معجم الرجال آيت الله خويى(ره) نام اين راوى عنوان شده است. ولى هيچ سرنخى از زندگى او به دست نمىدهند و تنها نقطه قوتى كه در اين منابع مىتوان در مورد راوى مذكور ديد اين است كه [[شيخ صدوق]](ره) براى او طلب مغفرت نموده است. در اين جا هم باز مؤلف به نقد اين عبارت مىپردازد و مىگويد به نسخ منابع كه مراجعه كرديم، اثرى از اين عبارت و تعبير وجود نداشت. منابع ما غيبت [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، الخرائج و الجرائح قطب راوندى و بحارالانوار [[علامه مجلسى]] مىباشد. بعد از نقد اين توقيع مؤلف نتيجه مىگيرند كه روايت توقيع شريف، گذشته از اين كه خبر واحد است، از نظر سند مجهول و به تعبير اهل درايه مجهول و مهمل است و در ادامه مؤلف با تكيه بر علم درايه، نقدهاى ديگرى بر اين توقيع وارد مىنمايد كه تفصيل آنها در اثر ذكر شده است.(ص42) | ||
احتمال ديگر كه مؤلف براى تصحيح سند ذكر مىكند، اينكه: حسن بن احمد، حسين بن احمد واسطه بين صدوق و سمرى مىباشد و اشتباه در نگارش صورت گرفته است. در اين صورت عنوان كامل او ابومحمد حسين بن ابراهيم بن احمد مكتب خواهد بود كه اين عنوان در آثار حديثى [[شيخ صدوق]] به وفور آمده است؛ ولى متاسفانه باز نام او در چهار منبع اصلى كه ذكرنموديم،نيامده است و در كتب تراجم و رجالى متأخرين هم كه نام او مطرح شده، هيچ تعبيرى كه نشانه توثيق يا مدح او باشد، يافت نمىشود. تنها چيزهايى كه در مورد او ذكر شده؛ عبارتند از: در شمار مشايخ [[شيخ صدوق]] است، [[شيخ صدوق]](ره) به كثرت از او روايت نقل نموده است و [[شيخ صدوق]](ره) براى او طلب مغرفت نموده است. شيوه علماى صالح گذشته اين بوده كه در مورد مشايخ تحقيق نمىكردند و شهرت آنها براى وثاقت كافى بوده است و نيازى به تصريح علماى رجال نبوده است؛ ولى اين در مورد مشايخ اجازه است نه مشايخ روايت، زيرا [[شيخ صدوق]](ره) عليرغم روايات فراوانى كه از او نقل نموده، هرگز از او به تنهايى چيزى روايت نكرده است، بلكه همواره از او به همراه تعدادى از مشايخ ديگرش روايت كرده است و در اين صورت نشانه اعتماد و استناد نخواهد بود. | احتمال ديگر كه مؤلف براى تصحيح سند ذكر مىكند، اينكه: حسن بن احمد، حسين بن احمد واسطه بين صدوق و سمرى مىباشد و اشتباه در نگارش صورت گرفته است. در اين صورت عنوان كامل او ابومحمد حسين بن ابراهيم بن احمد مكتب خواهد بود كه اين عنوان در آثار حديثى [[شيخ صدوق]] به وفور آمده است؛ ولى متاسفانه باز نام او در چهار منبع اصلى كه ذكرنموديم،نيامده است و در كتب تراجم و رجالى متأخرين هم كه نام او مطرح شده، هيچ تعبيرى كه نشانه توثيق يا مدح او باشد، يافت نمىشود. تنها چيزهايى كه در مورد او ذكر شده؛ عبارتند از: در شمار مشايخ [[شيخ صدوق]] است، [[شيخ صدوق]](ره) به كثرت از او روايت نقل نموده است و [[شيخ صدوق]](ره) براى او طلب مغرفت نموده است. شيوه علماى صالح گذشته اين بوده كه در مورد مشايخ تحقيق نمىكردند و شهرت آنها براى وثاقت كافى بوده است و نيازى به تصريح علماى رجال نبوده است؛ ولى اين در مورد مشايخ اجازه است نه مشايخ روايت، زيرا [[شيخ صدوق]](ره) عليرغم روايات فراوانى كه از او نقل نموده، هرگز از او به تنهايى چيزى روايت نكرده است، بلكه همواره از او به همراه تعدادى از مشايخ ديگرش روايت كرده است و در اين صورت نشانه اعتماد و استناد نخواهد بود. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
مؤلف در آغاز اين بخش هم، متن گفتار بيش از ده تن از فقهاى شيعه را به ترتيب تنظيم زمانى آورده است كه همگى به امكان تشرّف به صراحت فتوا دادهاند؛ از جمله آنها مىتوان سيد مرتضى علم الهدى(متوفاى 436ق)، سيد ابن طاووس(متوفاى 664ق)، [[علامه مجلسى]] (متوفاى 1110ق)، ميرزاى نائينى(متوفاى 1355ق)، آيت الله [[حکیم، محسن|سيد محسن حكيم]](متوفاى 1390ق) و آيت الله گلپايگانى(متوفاى 1414ق) و آيت الله وحيد خراسانى نام برد.(ص23). | مؤلف در آغاز اين بخش هم، متن گفتار بيش از ده تن از فقهاى شيعه را به ترتيب تنظيم زمانى آورده است كه همگى به امكان تشرّف به صراحت فتوا دادهاند؛ از جمله آنها مىتوان سيد مرتضى علم الهدى(متوفاى 436ق)، سيد ابن طاووس(متوفاى 664ق)، [[علامه مجلسى]] (متوفاى 1110ق)، ميرزاى نائينى(متوفاى 1355ق)، آيت الله [[حکیم، محسن|سيد محسن حكيم]](متوفاى 1390ق) و آيت الله گلپايگانى(متوفاى 1414ق) و آيت الله وحيد خراسانى نام برد.(ص23). | ||
در بخش معجزات بىشمار حضرت بقية الله(ع) در دوران غيبت (بخش سوم)، مؤلف نخست به ذكر نقل اقوال بزرگان و علماى شيعه؛ از جمله شيخ طوسى و قطبالدين راوندى در خصوص تشرفات تحت عنوان معجزات، اشارهاى دارند. سپس از همه موارد تشرفات كه معجزه باهرهاى از آن حضرت را در بردارند، فهرست چند مورد از اين ديدارها و تشرفات را در اماكن زيارتى منتسب به آن حضرت؛ همانند مسجد مقدس جمكران، مسجد سهله، مقام حضرت در وادى السلام نجف اشرف و سرداب مقدس نام مىبرد و در پايان مؤلف به نقل يك تشرّف از مرحوم آيت الله ميرجهانى اين بخش را به پايان مىبرد و در پايان آن متذكر مىشوند كه جوانان شيفته و دل باخته حضرت هرگز به دنبال اشخاصى كه ادعاى ارتباط داشتن با ايشان را دارند، نروند و در پى آنها حركت ننمايند و در صورتى كه آنها ادعا كردند كه حضرت پيامى را همراه آنان ساخته است، با قطعيت آن را رد نمايند. | در بخش معجزات بىشمار حضرت بقية الله(ع) در دوران غيبت (بخش سوم)، مؤلف نخست به ذكر نقل اقوال بزرگان و علماى شيعه؛ از جمله [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] و قطبالدين راوندى در خصوص تشرفات تحت عنوان معجزات، اشارهاى دارند. سپس از همه موارد تشرفات كه معجزه باهرهاى از آن حضرت را در بردارند، فهرست چند مورد از اين ديدارها و تشرفات را در اماكن زيارتى منتسب به آن حضرت؛ همانند مسجد مقدس جمكران، مسجد سهله، مقام حضرت در وادى السلام نجف اشرف و سرداب مقدس نام مىبرد و در پايان مؤلف به نقل يك تشرّف از مرحوم آيت الله ميرجهانى اين بخش را به پايان مىبرد و در پايان آن متذكر مىشوند كه جوانان شيفته و دل باخته حضرت هرگز به دنبال اشخاصى كه ادعاى ارتباط داشتن با ايشان را دارند، نروند و در پى آنها حركت ننمايند و در صورتى كه آنها ادعا كردند كه حضرت پيامى را همراه آنان ساخته است، با قطعيت آن را رد نمايند. | ||
در بخش آخر اين اثر به گوشهاى از رخدادى كه موجب تحول در زندگى آيت الله ميرجهانى شد و از نظر مؤلف، مهمترين نقطه عطف در طول زندگى ايشان مىباشد و آن ديدار آيت الله ميرجهانى با يكى از اهالى نورستان مىباشد، مىپردازد. اين داستان كه بسيار طولانى است، خود آيت الله ميرجهانى در اثرى مستقل به رشته تحرير در آورده، ولى اجازه چاپ آن را در دوران حيات خود به كسى نداد؛ ولى به طور مختصر در يكى از منابر خود به صورت سربسته مطرح كرده بود كه مؤلف به همين مقدار بسنده كرده، آن را بيان مىكند كه بعد از اين ديدار، آيت الله ميرجهانى به شهر اصفهان مهاجرت و تا پايان عمر خود در اصفهان زندگى نمودند. در ادامه مؤلف به ذكر روياى صادقهاى از همسران ايشان بعد از وفات آيت الله ميرجهانى مىپردازند و در پايان به معرّفى آثار ماندگار قلمى ايشان پرداخته مىشود. | در بخش آخر اين اثر به گوشهاى از رخدادى كه موجب تحول در زندگى آيت الله ميرجهانى شد و از نظر مؤلف، مهمترين نقطه عطف در طول زندگى ايشان مىباشد و آن ديدار آيت الله ميرجهانى با يكى از اهالى نورستان مىباشد، مىپردازد. اين داستان كه بسيار طولانى است، خود آيت الله ميرجهانى در اثرى مستقل به رشته تحرير در آورده، ولى اجازه چاپ آن را در دوران حيات خود به كسى نداد؛ ولى به طور مختصر در يكى از منابر خود به صورت سربسته مطرح كرده بود كه مؤلف به همين مقدار بسنده كرده، آن را بيان مىكند كه بعد از اين ديدار، آيت الله ميرجهانى به شهر اصفهان مهاجرت و تا پايان عمر خود در اصفهان زندگى نمودند. در ادامه مؤلف به ذكر روياى صادقهاى از همسران ايشان بعد از وفات آيت الله ميرجهانى مىپردازند و در پايان به معرّفى آثار ماندگار قلمى ايشان پرداخته مىشود. |
ویرایش