پرش به محتوا

زهر الربیع: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ فوریهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
'''زهر الربیع''' نوشته [[جزایری، سید نعمت‌الله|سید نعمت‌الله جزایری]] (1050-1112ق) کشکولی مشتمل بر لطایف، اشعار و حکمت‌های پند آموز که به زبان عربی به رشته تحریر درآمده است.   
'''زهر الربیع''' نوشته [[جزایری، سید نعمت‌الله|سید نعمت‌الله جزایری]] (1050-1112ق) کشکولی مشتمل بر لطایف، اشعار و حکمت‌های پند آموز که به زبان عربی به رشته تحریر درآمده است.   


نویسنده در مقدمه کتاب با اشاره به روایتی که دلالت بر این دارد که به هنگام اقبال قلوب نوافل را انجام بدهید و به هنگام ادبار قلوب نوافل را رها کنید. همچنین با توجه به شیوه صحابی رسول الله(ص) عبدالله بن عباس که پس از تدریس و روایت احادیث به نقل اشعار و ظرایف و حکم می‌پرداخت، تصمیم به نگارش این کتاب می‌گیرد که به هنگام ملال سبب انبساط خاطر شود. این کتاب همانند [[ربيع الأبرار و نصوص الأخبار|ربیع الابرار]] [[زمخشری، محمود بن عمر|زمخشری]] و [[الكشكول (شیخ بهایي)|کشکول]] [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهایی]] مشتمل بر سخنان لطیف و اشعار و حکم و اخبار و آثار عجیب است. البته به گفته نویسنده بخش عمده‌ای از این مطالب در مجلد دوم انوار النعمانیه و اندکی از آن را نیز در دو کتاب دیگرش مقامات النجاة و مسکن الشجون آورده است.<ref>ر.ک: مقدمه، ص6-5</ref>‏   
نویسنده در مقدمه کتاب با اشاره به روایتی که دلالت بر این دارد که به هنگام اقبال قلوب، نوافل را انجام بدهید و به هنگام ادبار قلوب، نوافل را رها کنید. همچنین با توجه به شیوه صحابی رسول الله(ص) عبدالله بن عباس که پس از تدریس و روایت احادیث به نقل اشعار و ظرایف و حکم می‌پرداخت، تصمیم به نگارش این کتاب می‌گیرد که به هنگام ملال، سبب انبساط خاطر شود. این کتاب همانند [[ربيع الأبرار و نصوص الأخبار|ربیع الأبرار]] [[زمخشری، محمود بن عمر|زمخشری]] و [[الكشكول (شیخ بهایي)|کشکول]] [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهایی]] مشتمل بر سخنان لطیف و اشعار و حکم و اخبار و آثار عجیب است. البته به گفته نویسنده، بخش عمده‌ای از این مطالب در مجلد دوم انوار النعمانیه و اندکی از آن را نیز در دو کتاب دیگرش مقامات النجاة و مسکن الشجون آورده است.<ref>ر.ک: مقدمه، ص6-5</ref>‏   


کتاب با ذکر مطایبات و شوخی‌های انبیاء آغاز شده است. انبیاء در عین وقار، با مردم اختلاط و مزاح می‌کرده‌اند: «بدان که انبیاء و ائمه(ع) و علمای دینی پس از ایشان، اگرچه از وقار نبوت و وزانت امامت برخوردار بوده‌اند، ولی با مردم نیز اختلاط و شوخی می‌کرده‌اند. پیامبر(ص) نیز با اصحاب فراوان مزاح می‌کردند. نقل شده که پیرزنی از انصار نزد آنحضرت آمد و پرسید: ای رسول خدا از خداوند برای من طلب مغرفت کن. آنحضرت فرمود: آیا نمی‌دانی که پیرزنها داخل بهشت نمی‌شوند. پس پیرزنی فریادی کشید. آنحضرت تبسمی نمود و به او گفت: آیا کلام خداوند را نخوانده‌ای: {{متن قرآن|[[quran:56/35|إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ *
کتاب با ذکر مطایبات و شوخی‌های انبیاء آغاز شده است. انبیاء در عین وقار، با مردم اختلاط و مزاح می‌کرده‌اند: «بدان که انبیاء و ائمه(ع) و علمای دینی پس از ایشان، اگرچه از وقار نبوت و وزانت امامت برخوردار بوده‌اند، ولی با مردم نیز اختلاط و شوخی می‌کرده‌اند. پیامبر(ص) نیز با اصحاب فراوان مزاح می‌کردند. نقل شده که پیرزنی از انصار نزد آن حضرت آمد و پرسید: ای رسول خدا از خداوند برای من طلب مغفرت کن. آن حضرت فرمود: آیا نمی‌دانی که پیرزنها داخل بهشت نمی‌شوند. پس پیرزن فریادی کشید. آن حضرت تبسمی نمود و به او گفت: آیا کلام خداوند را نخوانده‌ای: {{متن قرآن|[[quran:56/35|إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ *
فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا]]|سوره=واقعه|آیه=36-37}}.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص8-7</ref>‏  
فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡكَارًا]]|سوره=واقعه|آیه=36-37}}.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص8-7</ref>‏  


حکایات پند آموز در کتاب فراوان نقل شده است: از سقراط حکیم در سبب کم‌گویی او پرسیدند. پاسخ داد زیرا خداوند برای انسان یک زبان و دو گوش آفرید:
حکایات پند آموز در کتاب، فراوان نقل شده است: از سقراط حکیم در سبب کم‌گویی او پرسیدند. پاسخ داد زیرا خداوند برای انسان یک زبان و دو گوش آفرید:


{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۳۸: خط ۳۸:
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


نویسنده، اکثر لطایف و حکایات کتاب را به شیوه رایج بدون ذکر منبع و قائل نقل کرده است؛ اما گاه نیز از استادش [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|مولی محسن فیض کاشانی]] نویسنده الوافی یاد می‌کند و یا لطیفه‌ای از سرگذشت خود به میان می‌آورد.<ref>ر.ک: همان، ص259-258</ref>‏
نویسنده، اکثر لطایف و حکایات کتاب را به شیوه رایج، بدون ذکر منبع و قائل نقل کرده است؛ اما گاه نیز از استادش [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|مولی محسن فیض کاشانی]] نویسنده الوافی یاد می‌کند و یا لطیفه‌ای از سرگذشت خود به میان می‌آورد.<ref>ر.ک: همان، ص259-258</ref>‏




۱٬۱۲۴

ویرایش