۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
از دیدگاه وی، انتظارات غیر مطلق، تحمیل بر نص قرآن کردن و تحمیل بر آیات قرآن کردن، مسلماً مردود است. قرآن، کتابی خودکفا است که حتی قواعد ادبی هم در لغات، به قرآن محتاجاند و نه قرآن به آنها. یک لغت ممکن است در کتابهای لغوی چندین معنا داشته باشد؛ اما همه لغتهای قرآن، تبیین قرآنی دارند. قرآن از نظر تبیین معانی لغوی هم خودکفا است. در همه قرآن یک واژه وجود ندارد که تبیین معنای آن محتاج به غیر قرآن باشد. وقتی خدای متعال میفرماید این کتاب نور است و تبیان کل شیء چگونه ممکن است خود را تبیان نکرده باشد؟ اعجاز قرآن، محدود به بُعد دلالی آن نیست، در بُعد مدلولی هم اعجاز است. وقتی کتابی از نظر مدلول معصوم است، حواله دادن آن به غیر معصوم، نقض غرض و ظلم به وحی است. ارجاع قرآن به انظار علما و اصولیونی که هر یک دیگری را نفی میکنند، روا نیست. از ضروریاتِ همه فرق اسلامی، یکی این است که قرآن از جهت معنا و دلالت در بالاترین حد اعجاز است. روا نیست که فهم چنین کتابی را به این و آن حواله بدهیم. سنت قطعیه هم چنین وضعی دارد. آن نیز معصوم است و ارجاع فهم آن به غیر آن جایز نیست. جز اصول نورانی قرآن و سنت قطعیه- اعم از لفظی و معنوی- باید همه را کنار گذاشت؛ و همینطور در فلسفه و عرفان و... <ref>همان</ref>. | از دیدگاه وی، انتظارات غیر مطلق، تحمیل بر نص قرآن کردن و تحمیل بر آیات قرآن کردن، مسلماً مردود است. قرآن، کتابی خودکفا است که حتی قواعد ادبی هم در لغات، به قرآن محتاجاند و نه قرآن به آنها. یک لغت ممکن است در کتابهای لغوی چندین معنا داشته باشد؛ اما همه لغتهای قرآن، تبیین قرآنی دارند. قرآن از نظر تبیین معانی لغوی هم خودکفا است. در همه قرآن یک واژه وجود ندارد که تبیین معنای آن محتاج به غیر قرآن باشد. وقتی خدای متعال میفرماید این کتاب نور است و تبیان کل شیء چگونه ممکن است خود را تبیان نکرده باشد؟ اعجاز قرآن، محدود به بُعد دلالی آن نیست، در بُعد مدلولی هم اعجاز است. وقتی کتابی از نظر مدلول معصوم است، حواله دادن آن به غیر معصوم، نقض غرض و ظلم به وحی است. ارجاع قرآن به انظار علما و اصولیونی که هر یک دیگری را نفی میکنند، روا نیست. از ضروریاتِ همه فرق اسلامی، یکی این است که قرآن از جهت معنا و دلالت در بالاترین حد اعجاز است. روا نیست که فهم چنین کتابی را به این و آن حواله بدهیم. سنت قطعیه هم چنین وضعی دارد. آن نیز معصوم است و ارجاع فهم آن به غیر آن جایز نیست. جز اصول نورانی قرآن و سنت قطعیه- اعم از لفظی و معنوی- باید همه را کنار گذاشت؛ و همینطور در فلسفه و عرفان و... <ref>همان</ref>. | ||
برخی از موضوعاتی که در این 28 جلد بدان پرداخته شده، به ترتیب عبارتند از: «الله» (جلد اول و دوم)؛ برزخ و معاد (جلد سه و چهار)؛ محمد(ص) (جلد پنج و شش)؛ خلفاء الرسول (جلد هفت و هشت)؛ سیاست اسلامی (جلد نهم)؛ امر به معروف و نهی از منکر (جلد پانزدهم)؛ صید، ذباحه، وصیت، میراث، قصاص، شهادات، حدود و دیات (جلد شانزدهم)؛ اقتصاد اسلامی (جلد هفدهم)؛ علوم تجربی (جلد بیستم)؛ ادعیه و ابتهالات ربانی (جلد بیست و یکم)؛ آدم و نوح(ع) (جلد بیست و سوم)؛ ابراهیم(ع) و اوصیای او (جلد بیست و چهارم)؛ موسی (ع) (جلد بیست و پنجم)؛ پیامبران همزمان با موسی(ع) و پس از او (جلد بیست و ششم)؛ عیسی(ع) (جلد بیست و هفتم) و انسان، دنیا، شیطان، کافران و منافقان (جلد بیست و هشتم). | برخی از موضوعاتی که در این 28 جلد بدان پرداخته شده، به ترتیب عبارتند از: «الله» (جلد اول و دوم)؛ برزخ و معاد (جلد سه و چهار)؛ محمد(ص) (جلد پنج و شش)؛ خلفاء الرسول (جلد هفت و هشت)؛ سیاست اسلامی (جلد نهم)؛ امر به معروف و نهی از منکر (جلد پانزدهم)؛ صید، ذباحه، وصیت، میراث، قصاص، شهادات، حدود و دیات (جلد شانزدهم)؛ اقتصاد اسلامی (جلد هفدهم)؛ علوم تجربی (جلد بیستم)؛ ادعیه و ابتهالات ربانی (جلد بیست و یکم)؛ آدم و نوح(ع) (جلد بیست و سوم)؛ ابراهیم(ع) و اوصیای او (جلد بیست و چهارم)؛ موسی(ع) (جلد بیست و پنجم)؛ پیامبران همزمان با موسی(ع) و پس از او (جلد بیست و ششم)؛ عیسی(ع) (جلد بیست و هفتم) و انسان، دنیا، شیطان، کافران و منافقان (جلد بیست و هشتم). | ||
عنوان تفسیر چنین مینماید که مفسر از دو سبک تفسیر قرآن با قرآن و تفسیر قرآن با سنت، سود برده است. نویسنده معقتد است روشهای تفسیری، از دو حالت بیرون نیستند؛ یا تفسیر قرآن با قرآن هستند و یا تفسیر قرآن با رأی. وی، در تحلیل و تأیید این شیوه پیشنهادی، به آیاتی استدلال میکند که قرآن را نور، برهان، بیان و هدایت معرفی میکند و میگوید: «چیزی که خود، بیان و هدایت است و مرجع و تکیه گاه غیر خود به شمار میآید، پیش از این که روشن گر غیر باشد، باید خود مبین و روشنگر خود باشد». وی بر این باور است که برآیند تفسیر قرآن به قرآن، دستیابی به نخستین مفاهیم و معارف قرآنی است، مرتبهای از معنا که در چارچوب دلالت تطابقی آیه قرار دارد؛ در حالیکه نگاه روایات تفسیری، به معانی ژرفتر کلام وحی است؛ با این ویژگی که مفاهیم ژرف، ریشه در معانی و منطوق دارد و در پرتو آن شکل میگیرد؛ به گونهای که درستی و نادرستی آنها در گرو برابری و نابرابری با منطوق آیات است؛ چه این که به مقتضای محوریت قرآن در ارزشیابی روایات و درستی و نادرستی آنها، منطوق آیات، معیار سازگاری و ناسازگاری روایات با قرآن است. در نتیجه، تفسیر مأثور، چیزی جدا از آیه نیست. بلکه برخی از مراتب معنایی آن است که در پرتو سطح ظاهر آیه، با یاری جستن از آیات دیگر به دست آمده است؛ بنابراین تفسیر قرآن با سنت، گونهای از تفسیر قرآن با قرآن است<ref>همان</ref>. | عنوان تفسیر چنین مینماید که مفسر از دو سبک تفسیر قرآن با قرآن و تفسیر قرآن با سنت، سود برده است. نویسنده معقتد است روشهای تفسیری، از دو حالت بیرون نیستند؛ یا تفسیر قرآن با قرآن هستند و یا تفسیر قرآن با رأی. وی، در تحلیل و تأیید این شیوه پیشنهادی، به آیاتی استدلال میکند که قرآن را نور، برهان، بیان و هدایت معرفی میکند و میگوید: «چیزی که خود، بیان و هدایت است و مرجع و تکیه گاه غیر خود به شمار میآید، پیش از این که روشن گر غیر باشد، باید خود مبین و روشنگر خود باشد». وی بر این باور است که برآیند تفسیر قرآن به قرآن، دستیابی به نخستین مفاهیم و معارف قرآنی است، مرتبهای از معنا که در چارچوب دلالت تطابقی آیه قرار دارد؛ در حالیکه نگاه روایات تفسیری، به معانی ژرفتر کلام وحی است؛ با این ویژگی که مفاهیم ژرف، ریشه در معانی و منطوق دارد و در پرتو آن شکل میگیرد؛ به گونهای که درستی و نادرستی آنها در گرو برابری و نابرابری با منطوق آیات است؛ چه این که به مقتضای محوریت قرآن در ارزشیابی روایات و درستی و نادرستی آنها، منطوق آیات، معیار سازگاری و ناسازگاری روایات با قرآن است. در نتیجه، تفسیر مأثور، چیزی جدا از آیه نیست. بلکه برخی از مراتب معنایی آن است که در پرتو سطح ظاهر آیه، با یاری جستن از آیات دیگر به دست آمده است؛ بنابراین تفسیر قرآن با سنت، گونهای از تفسیر قرآن با قرآن است<ref>همان</ref>. |