۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Wikinoor.ir (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '}}↵↵↵'''' به '}} '''') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابی الحسن' به 'ابیالحسن') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
فایده أمالی این است که استاد در مطالب ذهنش تأمل میکند و سپس به املای آنچه آن را برای شاگردش نافع و مفید میداند، میپردازد. مطالب املا شده مواردی هستند که مزید بر اطلاعات علمی شاگرد هستند. بههرحال شاگردان مطالب املا شده استادانشان را مینگارند. فایده أمالی عبدالرزاق این است که وی از خیل متقدمان است. ما میتوانیم عنصر علو در سند و اهمیت ماده علمی را در این أمالی مشاهده کنیم.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39251/1/13 ر.ک: همان، ص13]</ref> | فایده أمالی این است که استاد در مطالب ذهنش تأمل میکند و سپس به املای آنچه آن را برای شاگردش نافع و مفید میداند، میپردازد. مطالب املا شده مواردی هستند که مزید بر اطلاعات علمی شاگرد هستند. بههرحال شاگردان مطالب املا شده استادانشان را مینگارند. فایده أمالی عبدالرزاق این است که وی از خیل متقدمان است. ما میتوانیم عنصر علو در سند و اهمیت ماده علمی را در این أمالی مشاهده کنیم.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39251/1/13 ر.ک: همان، ص13]</ref> | ||
در اولین حدیث کتاب که سند آن را هم بیان کرده است چنین میخوانیم: «اخبرتنا المندة الخیره الکاتبة ام عبدالله نشوان بنت عبدالله بن علی الکنانیة سماعا علیها فی تاسع جماد الاول سنة 865 ه انا المسند ناصرالدین ابراهیم بن ابی بکر بن عمر بن السلار الدمشقی فی کتابه انا الحافظ ابومحمد شرفالدین عبدالمؤمن ابن خلف بن | در اولین حدیث کتاب که سند آن را هم بیان کرده است چنین میخوانیم: «اخبرتنا المندة الخیره الکاتبة ام عبدالله نشوان بنت عبدالله بن علی الکنانیة سماعا علیها فی تاسع جماد الاول سنة 865 ه انا المسند ناصرالدین ابراهیم بن ابی بکر بن عمر بن السلار الدمشقی فی کتابه انا الحافظ ابومحمد شرفالدین عبدالمؤمن ابن خلف بن ابیالحسن الدمیاطی اجازة انا ابوالقاسم عبدالله بن ابی الحسین بن عبدالله بن الحسین بن رواحة الانصاری بحلب انا الحافظ ابوطاهر احمد بن محمد بن احمد بن محمد السلفی ح قال الدمیاطی و انا ابواسحاق ابراهیم بن ابی بکر بن اسماعیل ابن علی بن عباس الحمامی الرعینی بالرصافة ببغداد انا ابوالفتح عبیدالله بن عبدالله بن محمد بن نجا بن شاتیل الدباس قالا: ابوعبدالله الحسین بن علی بن احمد بن البسری انا ابومحمد عبدالله ابن یحیی بن عبدالجبار السکری قراءة علیه فی یوم السبت 15 شهر رمضان سنة 415 ه أنا ابوعلی إسماعیل بن محمد بن إسماعیل ابن صالح الصفار قراءة علیه و أنا أسمع فی یوم الثلاثاء لإحدی عشرة خلون من المحرم سنة 341 ه قال: حدثنا أحمد بن منصور الرمادی قال: حدثنا عبدالرزاق عن معمر عن ابن طاووس عن إبیه «ثم یعودون لما قالوا» قال یرید الوطء» در روایت که با سند نسبتاً طولانیای بیان شده است و اسنادش هم صحیح است، منظور از عبارت «ثم یعودون لما قالوا» در آیه 3 سوره مجادله، وطی دانسته شده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39251/1/23 ر.ک: متن کتاب، ص23-24]</ref> | ||
نویسنده پس از ذکر روایت فوق و یک روایت دیگر، به بحث درباره صحابه و سخن درباره خلافت میپردازد؛ در دومین روایت از این بخش کتاب که چهارمین روایت کتاب است ذکر شده: «اخبرنا ابوعلی اسماعیل ثنا احمد ثنا عبدالرزاق انا ابن عیینه عن عمر عن ابیجعفر قال» لما مات النبی(ص) جاء العباس الی علی فقال: تعالی ابایعک فاذا قیل عم رسولالله(ص) بایع ابن عم رسولالله(ص) لم یختلف علیک اثنان: قال: فقال له علی: ما کنت لافتئت علی الناس بأمر و إن ارادونی فقد عرفوا مکانی. راوی در این روایت از قول ابوجعفر(ع) میگوید وقتی پیامبر(ص) از دنیا رفت عباس عموی پیامبر(ص) پیش علی(ع) آمد و به او گفت بیا تا من با تو بیعت کنم؛ اگر مردم بفهمند که عموی پیامبر با پسرعموی او بیعت کرده است اختلافی میان آنان بر سر جانشین آن حضرت نخواهد بود. راوی میفرماید: علی(ع) به عباس فرمود: من هیچگاه از این مردم شگفتزده نشدم. اگر آنان مرا بخواهند جایگاهم نزد آنان مشخص است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39251/1/26 ر.ک: همان، ص26-27]</ref> | نویسنده پس از ذکر روایت فوق و یک روایت دیگر، به بحث درباره صحابه و سخن درباره خلافت میپردازد؛ در دومین روایت از این بخش کتاب که چهارمین روایت کتاب است ذکر شده: «اخبرنا ابوعلی اسماعیل ثنا احمد ثنا عبدالرزاق انا ابن عیینه عن عمر عن ابیجعفر قال» لما مات النبی(ص) جاء العباس الی علی فقال: تعالی ابایعک فاذا قیل عم رسولالله(ص) بایع ابن عم رسولالله(ص) لم یختلف علیک اثنان: قال: فقال له علی: ما کنت لافتئت علی الناس بأمر و إن ارادونی فقد عرفوا مکانی. راوی در این روایت از قول ابوجعفر(ع) میگوید وقتی پیامبر(ص) از دنیا رفت عباس عموی پیامبر(ص) پیش علی(ع) آمد و به او گفت بیا تا من با تو بیعت کنم؛ اگر مردم بفهمند که عموی پیامبر با پسرعموی او بیعت کرده است اختلافی میان آنان بر سر جانشین آن حضرت نخواهد بود. راوی میفرماید: علی(ع) به عباس فرمود: من هیچگاه از این مردم شگفتزده نشدم. اگر آنان مرا بخواهند جایگاهم نزد آنان مشخص است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39251/1/26 ر.ک: همان، ص26-27]</ref> |