۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Wikinoor.ir (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '↵↵↵\{\{کاربردهای\sدیگر\|(.*)\s\(ابهام\sزدایی\)\}\}↵↵↵' به ' {{کاربردهای دیگر|$1 (ابهام زدایی)}} ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابنع' به 'ابن ع') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
رساله سوم اين مجموعه به لوامع در شرح قصيده خمريه ابن فارض معروف است. اين قصيده در وصف راح محبت است كه در ميان ارباب عرفان و اصحاب ذوق شهرت تمام دارد. جامى ابتداء به تعريف و تقسيم محبت و بيان اصول و فروع آن پرداخته، سپس وارد شرح مىشود. جامى در اين شرح به برخى از حقائق عرفانى تحت عنوان لامعه اشاره مىكند كه در اينجا مهمات آن بيان مىشود: حقيقت سكر همان حيرت و هيمانى است كه براى ارواح كمل در اثر مشاهده جمال و جلال حق سبحانه حاصل مىشود. هر جزئى از اجزاى عالم مظهر اسمى از اسماى الهى است و مجموع عالم مظهر جميع اسما يا بر سبيل تفرقه و يا تفضيل و حقيقت انسانى احديت جمع جميع مظاهر است، و اصلان و كاملان دو قسماند: جماعتى مقربان حضرت جلالاند كه بعد از وصول به درجه كمال حواله تكميل ديگران به ايشان نرفت و قسم دوم كسانى هستند كه چون ايشان را از ايشان بربانيد. باز تصرف جمال ازل ايشان را به ايشان دهد و هر يك نجم هدايت فروماندگان ظلمت بيابان حيرت شوند. ابن فارض در مطلع قصيده مىگويد: «شربنا على ذكر الحبيب مدامه سكر نابها من قبل ان يخلق الكرم» به نظر حاجى مراد «مدامه» محبت ذاتيه است و بشرب مدامه قبول استعداد آن محبت در مرتبه اعيان ثابته و به ذكر حبيب تجلى علمى خودش در حضرت علم به صور اعيان و قابليات اضافه ذكر به حبيب از قبيل اضافه مصدر به فاعلش است و مراد سكر استعداد سكر است در همان مرتبه با حقيقت سكر در مراتبه ديگر، در مشرب عرفان چون مالك در مقام فناء فى الله و البقاء بالله به واسطه استيلاى مستى شراب محبت از بار هستى و ادبار خودپرستى خلاص يافته باشد و به شرف خلعت بقاى حقيقى اختصاص يابد. در اين صورت تمامى تصرفات حق سبحانه را مضاف به خود ببيند و همه موجودات را مطيع تصرفات خود مىيابد. تهذيب اخلاق به نور توحيد آنست كه سالك بعد از آن كه تجلى ذات او را از خود فانى و به خود باقى مىگرداند، دل او عرش ذات شده و نفس مظهر صفات مىگردد و بالاخره متخلق به اخلاق الهى مىشود. سريان حيات در تمامى اشياء به واسطه سريان هويت الهى است، البته حيات هر موجودى متناسب با اوست كه در وى به حب قابليت و استعداد ظاهر مىشود.حقيقت محمديه(ص) كه صورت معلوميت ذات است، قلم اعلى است و نسبت با ذات احديت محاذات و مقابله كاملى برقرار است. | رساله سوم اين مجموعه به لوامع در شرح قصيده خمريه ابن فارض معروف است. اين قصيده در وصف راح محبت است كه در ميان ارباب عرفان و اصحاب ذوق شهرت تمام دارد. جامى ابتداء به تعريف و تقسيم محبت و بيان اصول و فروع آن پرداخته، سپس وارد شرح مىشود. جامى در اين شرح به برخى از حقائق عرفانى تحت عنوان لامعه اشاره مىكند كه در اينجا مهمات آن بيان مىشود: حقيقت سكر همان حيرت و هيمانى است كه براى ارواح كمل در اثر مشاهده جمال و جلال حق سبحانه حاصل مىشود. هر جزئى از اجزاى عالم مظهر اسمى از اسماى الهى است و مجموع عالم مظهر جميع اسما يا بر سبيل تفرقه و يا تفضيل و حقيقت انسانى احديت جمع جميع مظاهر است، و اصلان و كاملان دو قسماند: جماعتى مقربان حضرت جلالاند كه بعد از وصول به درجه كمال حواله تكميل ديگران به ايشان نرفت و قسم دوم كسانى هستند كه چون ايشان را از ايشان بربانيد. باز تصرف جمال ازل ايشان را به ايشان دهد و هر يك نجم هدايت فروماندگان ظلمت بيابان حيرت شوند. ابن فارض در مطلع قصيده مىگويد: «شربنا على ذكر الحبيب مدامه سكر نابها من قبل ان يخلق الكرم» به نظر حاجى مراد «مدامه» محبت ذاتيه است و بشرب مدامه قبول استعداد آن محبت در مرتبه اعيان ثابته و به ذكر حبيب تجلى علمى خودش در حضرت علم به صور اعيان و قابليات اضافه ذكر به حبيب از قبيل اضافه مصدر به فاعلش است و مراد سكر استعداد سكر است در همان مرتبه با حقيقت سكر در مراتبه ديگر، در مشرب عرفان چون مالك در مقام فناء فى الله و البقاء بالله به واسطه استيلاى مستى شراب محبت از بار هستى و ادبار خودپرستى خلاص يافته باشد و به شرف خلعت بقاى حقيقى اختصاص يابد. در اين صورت تمامى تصرفات حق سبحانه را مضاف به خود ببيند و همه موجودات را مطيع تصرفات خود مىيابد. تهذيب اخلاق به نور توحيد آنست كه سالك بعد از آن كه تجلى ذات او را از خود فانى و به خود باقى مىگرداند، دل او عرش ذات شده و نفس مظهر صفات مىگردد و بالاخره متخلق به اخلاق الهى مىشود. سريان حيات در تمامى اشياء به واسطه سريان هويت الهى است، البته حيات هر موجودى متناسب با اوست كه در وى به حب قابليت و استعداد ظاهر مىشود.حقيقت محمديه(ص) كه صورت معلوميت ذات است، قلم اعلى است و نسبت با ذات احديت محاذات و مقابله كاملى برقرار است. | ||
لازم به ذكر است كه جامى در تبيين معارف به شدت از عرفان محىالدين و شاگردش قونوى متأثر است، در واقع مىتوان گفت جامى جزو مروجين مكتب | لازم به ذكر است كه جامى در تبيين معارف به شدت از عرفان محىالدين و شاگردش قونوى متأثر است، در واقع مىتوان گفت جامى جزو مروجين مكتب ابن عربى بشمار مىرود. | ||