پرش به محتوا

موسوعة مصطلحات الفلسفة عند العرب: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن‌خ' به 'ابن‌ خ'
جز (جایگزینی متن - 'ابن‌س' به 'ابن‌ س')
جز (جایگزینی متن - 'ابن‌خ' به 'ابن‌ خ')
خط ۴۰: خط ۴۰:
جيرار جهامى، در مقدمه كتاب، گستره تاريخى خاصى را براى اين فرهنگ‌نامه مشخص نكرده است. از اين روى، مى‌توان دريافت كه او كل تاريخ فلسفه اسلامى را گستره اين فرهنگ‌نامه مى‌داند، اما از آن‌جا كه منابعى كه او براى اين‌فرهنگ‌نامه شمرده است، از ابتداى فلسفه اسلامى تا علاءالدين طوسى در قرن نهم هجرى قمرى را شامل مى‌شود، مى‌توان دريافت كه دكتر جهامى نيز مانند بسيارى از مستشرقان و به تبع آنها، بسيارى از اعراب اهل فلسفه، فلسفه اسلامى را در ابن‌ رشد خاتمه يافته مى‌داند و بعد از او فيلسوف قابل اعتنايى نمى‌بيند.
جيرار جهامى، در مقدمه كتاب، گستره تاريخى خاصى را براى اين فرهنگ‌نامه مشخص نكرده است. از اين روى، مى‌توان دريافت كه او كل تاريخ فلسفه اسلامى را گستره اين فرهنگ‌نامه مى‌داند، اما از آن‌جا كه منابعى كه او براى اين‌فرهنگ‌نامه شمرده است، از ابتداى فلسفه اسلامى تا علاءالدين طوسى در قرن نهم هجرى قمرى را شامل مى‌شود، مى‌توان دريافت كه دكتر جهامى نيز مانند بسيارى از مستشرقان و به تبع آنها، بسيارى از اعراب اهل فلسفه، فلسفه اسلامى را در ابن‌ رشد خاتمه يافته مى‌داند و بعد از او فيلسوف قابل اعتنايى نمى‌بيند.


در يك نگاه خوش‌بينانه، اين گرايش از آن‌جا ريشه مى‌گيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مى‌دانستند و بيشتر متفكرانى را مى‌شناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ ابن‌ رشد خاتمه يافته مى‌دانستند و حداكثر قدمى كه پس از ابن‌ رشد برمى‌داشتند، بررسى آرا و عقايد ابن‌خلدون بود؛ كارى كه مؤلف اين فرهنگ‌نامه هم انجام داده و مقدمه ابن‌خلدون را جزو منابع شمرده است.
در يك نگاه خوش‌بينانه، اين گرايش از آن‌جا ريشه مى‌گيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مى‌دانستند و بيشتر متفكرانى را مى‌شناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ ابن‌ رشد خاتمه يافته مى‌دانستند و حداكثر قدمى كه پس از ابن‌ رشد برمى‌داشتند، بررسى آرا و عقايد ابن‌ خلدون بود؛ كارى كه مؤلف اين فرهنگ‌نامه هم انجام داده و مقدمه ابن‌ خلدون را جزو منابع شمرده است.


اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به ابن‌ رشد، از برخى از مستشرقان كه دسترسى مستقيم به منابع اسلامى ندارند، پذيرفتنى باشد، از محققان عرب، كه منابع فلسفه اسلامى را به‌راحتى در اختيار دارند، پذيرفته نيست كه در انتهاى قرن بيستم، تاريخ فلسفه اسلامى يا فرهنگ اصطلاحات فلسفه اسلامى تأليف كنند و از بخش بزرگى از حكمت اسلامى چشم‌پوشى نمايند. چگونه مى‌توان شارحان حكمت اشراق، چون سهره‌وردى و قطب‌الدين شيرازى و حكماى بنامى مانند جلال‌الدين دوانى، [[میرداماد، سید محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]]، ملارجبعلى تبريزى، [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|ملامحسن فيض كاشانى]]، [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]]، قاضى سعيد قمى، آقا على مدرس و [[سبزواری، هادی|ملاهادى سبزوارى]] را ناديده گرفت.
اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به ابن‌ رشد، از برخى از مستشرقان كه دسترسى مستقيم به منابع اسلامى ندارند، پذيرفتنى باشد، از محققان عرب، كه منابع فلسفه اسلامى را به‌راحتى در اختيار دارند، پذيرفته نيست كه در انتهاى قرن بيستم، تاريخ فلسفه اسلامى يا فرهنگ اصطلاحات فلسفه اسلامى تأليف كنند و از بخش بزرگى از حكمت اسلامى چشم‌پوشى نمايند. چگونه مى‌توان شارحان حكمت اشراق، چون سهره‌وردى و قطب‌الدين شيرازى و حكماى بنامى مانند جلال‌الدين دوانى، [[میرداماد، سید محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]]، ملارجبعلى تبريزى، [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|ملامحسن فيض كاشانى]]، [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]]، قاضى سعيد قمى، آقا على مدرس و [[سبزواری، هادی|ملاهادى سبزوارى]] را ناديده گرفت.