۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'رده:زبان و ادبیات شرقی (مصری، قبطی، سامی، آشوری، سومری، عبری، آرامی، سریانی، عربی، حبشی)' به 'رده: زبان و ادبیات عربی') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابنس' به 'ابن س') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
بهعنوان نمونه بخشی از کتاب ترجمه میشود: مثلاً نویسنده در صفحه 230 در توضیح کلمه غرب مینویسد: | بهعنوان نمونه بخشی از کتاب ترجمه میشود: مثلاً نویسنده در صفحه 230 در توضیح کلمه غرب مینویسد: | ||
الغرب: به معنی حدّ است: گفته میشود کففت من غربه یعنی از حد و حدودش دفاع کردم. غرب در یک معنی دیگر: ظرف بزرگی است از مَشک گاو نر که توسط شتر با آن، آب میگیرند. همچنین | الغرب: به معنی حدّ است: گفته میشود کففت من غربه یعنی از حد و حدودش دفاع کردم. غرب در یک معنی دیگر: ظرف بزرگی است از مَشک گاو نر که توسط شتر با آن، آب میگیرند. همچنین ابن سکیت گفته: غرب به معنی سیاهرگی است که تخلیه میشود و مانند فیستول خون آن قطع نمیشود. یکی دیگر از معانی غرب، واحد غروب به معنی مجاری خون است. از دیگر معانی غرب: واحد الغربین است به معنی قسمت پیشین و پشتی چشم. معنی دیگری که برای غرب ذکر شده، راویة است؛ راویه چهارپایی است که آب روی آن میگذارند و به مردم میدهند و در عرف مردم به آن راویه میگویند که همان مزادة است. طویل دراینباره میگوید: مشی الرّوایا بالمزاد الاثقل. معنی دیگر غرب: جهت مغرب است که خلاف مشرق و شرق است. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |