۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'تاريخ بغداد' به 'تاريخ بغداد') |
جز (جایگزینی متن - 'سيوطى ' به 'سيوطى ') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
== معرفى اجمالى == | == معرفى اجمالى == | ||
'''تاريخ الخلفاء'''، كتابى است به زبان عربى از جلالالدين عبدالرحمن بن ابىبكر سيوطى (وفات: 911ق) كه به وقايع تاريخى از نگاه عالم دينى نظر كرده است. | '''تاريخ الخلفاء'''، كتابى است به زبان عربى از جلالالدين عبدالرحمن بن ابىبكر [[سيوطى]] (وفات: 911ق) كه به وقايع تاريخى از نگاه عالم دينى نظر كرده است. | ||
وى در آغاز كتاب، مقصود خود را از تأليف آن شرح داده و گفته است كه در نظر داشته بزرگان امت و رجال سرشناس محبوب خود را معرفى كند و ديده است كه در تواريخ، شرح حال آنان در هم آميخته است، لذا براى هر گروه - انبياء، صحابه، مفسران قرآن، حفّاظ حديث و قرآن، نحويان و لغويان، اصوليان، اوليا و عرفا، علماى بيان، نويسندگان، خطاطان و شعراى عرب كه شعر آنها در عربى حجت شمرده شده - كتابى جداگانه تأليف كرده و شرح حال افراد آن گروه را بهاختصار ذكر نموده و در آن ميان تنها خلفا باقى مانده بود كه در تأليف حاضر بدانها پرداخته است. | وى در آغاز كتاب، مقصود خود را از تأليف آن شرح داده و گفته است كه در نظر داشته بزرگان امت و رجال سرشناس محبوب خود را معرفى كند و ديده است كه در تواريخ، شرح حال آنان در هم آميخته است، لذا براى هر گروه - انبياء، صحابه، مفسران قرآن، حفّاظ حديث و قرآن، نحويان و لغويان، اصوليان، اوليا و عرفا، علماى بيان، نويسندگان، خطاطان و شعراى عرب كه شعر آنها در عربى حجت شمرده شده - كتابى جداگانه تأليف كرده و شرح حال افراد آن گروه را بهاختصار ذكر نموده و در آن ميان تنها خلفا باقى مانده بود كه در تأليف حاضر بدانها پرداخته است. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
مؤلف در آخر كتاب منابع مورد استفاده خود را به شرح زير معرفى كرده است: | مؤلف در آخر كتاب منابع مورد استفاده خود را به شرح زير معرفى كرده است: | ||
1. تاريخ [[ذهبى]] براى حوادث تا سال 700 هجرى كه ظاهرا مراد «العبر في خبر من غبر» است كه حوادث را تا سال 700ق، رسانده و گويا سيوطى به ذيل آن، كه شرح حوادث تا سال 740ق است، دسترسى نداشته است؛ | 1. تاريخ [[ذهبى]] براى حوادث تا سال 700 هجرى كه ظاهرا مراد «العبر في خبر من غبر» است كه حوادث را تا سال 700ق، رسانده و گويا [[سيوطى]] به ذيل آن، كه شرح حوادث تا سال 740ق است، دسترسى نداشته است؛ | ||
2. البداية و النهاية [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]؛ | 2. البداية و النهاية [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]؛ | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
اين كتاب، بهعنوان اثرى مختصر، مىتواند راهنماى هر خواننده و محققى باشد كه در كنار دست خود نياز به كتابى در تاريخ خلفا دارد. ذوق مختصرنويسى سيوطى سبب شده تا وى در اين كتاب، فهرستى از تمامى خلفا را تا زمان خود به دست داده و اجمالى از حوادث مهم روزگار آنها و نيز برخى از ويژگىهاى آنان را بيان كند. آخرين خليفهاى كه وى از او سخن گفته المتوكل على الله است كه در سال 903ق، درگذشته است. پس از آن از دولتهاى اندلسى، دولت فاطمى و دولت طبرستانيه و نيز فتنههايى كه در هر قرن رخ داده بهاجمال سخن گفته است. | اين كتاب، بهعنوان اثرى مختصر، مىتواند راهنماى هر خواننده و محققى باشد كه در كنار دست خود نياز به كتابى در تاريخ خلفا دارد. ذوق مختصرنويسى [[سيوطى]] سبب شده تا وى در اين كتاب، فهرستى از تمامى خلفا را تا زمان خود به دست داده و اجمالى از حوادث مهم روزگار آنها و نيز برخى از ويژگىهاى آنان را بيان كند. آخرين خليفهاى كه وى از او سخن گفته المتوكل على الله است كه در سال 903ق، درگذشته است. پس از آن از دولتهاى اندلسى، دولت فاطمى و دولت طبرستانيه و نيز فتنههايى كه در هر قرن رخ داده بهاجمال سخن گفته است. | ||
كتاب با اين توضيح آغاز مىشود كه مراد خلفا كسانى هستند كه خلافت آنان مشروع و بهحق بوده نه مدعيان خلافت، بهويژه فاطميان مصر كه قرشى نبودند. جد عبيدالله هم كه خود را مهدى خواند، مجوسى يا يهودى بود و فاطميان بهدروغ خود را آل على قلمداد كردهاند. علاوه بر آن، بيشتر آنان بىدين و زنديق بودهاند و بيعت با آنها هنگامى صورت گرفت كه قبلا با عباسيان بيعت شده بود و بيعت با دو امام در آن واحد درست نيست. مؤلف مىكوشد تا خلافت عباسيان را بهحق جلوه دهد و خلافت آنان را ادامه خلافت خلفاى راشدين بشمارد. سيوطى درباره چهار خليفه اول بهتفصيل سخن گفته و از امويان بيش از همه درباره معاويه و عمر بن عبدالعزيز نوشته است. درباره ابوبكر بيشترين تفصيل را اختيار كرده و خواسته است مشروحا، حقانيت خلافت او را به اثبات برساند. | كتاب با اين توضيح آغاز مىشود كه مراد خلفا كسانى هستند كه خلافت آنان مشروع و بهحق بوده نه مدعيان خلافت، بهويژه فاطميان مصر كه قرشى نبودند. جد عبيدالله هم كه خود را مهدى خواند، مجوسى يا يهودى بود و فاطميان بهدروغ خود را آل على قلمداد كردهاند. علاوه بر آن، بيشتر آنان بىدين و زنديق بودهاند و بيعت با آنها هنگامى صورت گرفت كه قبلا با عباسيان بيعت شده بود و بيعت با دو امام در آن واحد درست نيست. مؤلف مىكوشد تا خلافت عباسيان را بهحق جلوه دهد و خلافت آنان را ادامه خلافت خلفاى راشدين بشمارد. [[سيوطى]] درباره چهار خليفه اول بهتفصيل سخن گفته و از امويان بيش از همه درباره معاويه و عمر بن عبدالعزيز نوشته است. درباره ابوبكر بيشترين تفصيل را اختيار كرده و خواسته است مشروحا، حقانيت خلافت او را به اثبات برساند. | ||
در اثبات حقانيت خلافت سه خليفه اول، احاديث بسيار روايت كرده در عين آنكه خود به تضعيف شمار قابل توجهى از آنها پرداخته؛ حتى برخى از راويان آنها را بهصراحت وضّاع خوانده است. سيوطى ضمنا چند حديث روايت كرده كه در آنها شمار ائمه دوازده تن و همه از قريش و آخرين آنها مهدى ذكر شده، اما در اين باب به اعتقاد اماميه اشارهاى ندارد. | در اثبات حقانيت خلافت سه خليفه اول، احاديث بسيار روايت كرده در عين آنكه خود به تضعيف شمار قابل توجهى از آنها پرداخته؛ حتى برخى از راويان آنها را بهصراحت وضّاع خوانده است. [[سيوطى]] ضمنا چند حديث روايت كرده كه در آنها شمار ائمه دوازده تن و همه از قريش و آخرين آنها مهدى ذكر شده، اما در اين باب به اعتقاد اماميه اشارهاى ندارد. | ||
درباره بنى اميه فصلى در ابتداى كتاب آورده كه رسول اكرم(ص) در خواب ديد كه بنى اميه مانند بوزينگان از منبرش بالا مىروند و بر وى گران آمد و ديگر خنده بر لبان مباركش نيامد تا از دنيا رفت. وى معالوصف خلافت امويان را برحق شمرده؛ ضمن آنكه بيعت با يزيد را فاسد دانسته و او را بهمناسبت قتل امام حسين(ع) لعنت كرده و مسلمانان را در دشمنى با او محق خوانده و براى او استحقاق برخوردارى از لقب اميرالمؤمنين قايل نشده است. سيوطى همچنين احاديثى روايت كرده مشعر بر آنكه خلافت تا رجعت عيسى مسيح نبايد از بنى عباس خارج شود؛ درعينحال متذكر شده كه چند سال پس از قتل مستعصم دنيا بىخليفه مانده تا دوباره خلافت ظاهرى عباسيان در مصر برقرار شده است. | درباره بنى اميه فصلى در ابتداى كتاب آورده كه رسول اكرم(ص) در خواب ديد كه بنى اميه مانند بوزينگان از منبرش بالا مىروند و بر وى گران آمد و ديگر خنده بر لبان مباركش نيامد تا از دنيا رفت. وى معالوصف خلافت امويان را برحق شمرده؛ ضمن آنكه بيعت با يزيد را فاسد دانسته و او را بهمناسبت قتل امام حسين(ع) لعنت كرده و مسلمانان را در دشمنى با او محق خوانده و براى او استحقاق برخوردارى از لقب اميرالمؤمنين قايل نشده است. [[سيوطى]] همچنين احاديثى روايت كرده مشعر بر آنكه خلافت تا رجعت عيسى مسيح نبايد از بنى عباس خارج شود؛ درعينحال متذكر شده كه چند سال پس از قتل مستعصم دنيا بىخليفه مانده تا دوباره خلافت ظاهرى عباسيان در مصر برقرار شده است. | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == |
ویرایش