۱۱۶٬۹۳۹
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
این مثنوی در سال 690 هجری، در بحر «خفیف محبون مقصور» و هموزن [[الهینامه]] یا [[حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة|حدیقۀ سنایی]] (فاعلاتن مفاعلن فعلن – فعلاتن مفاعلن فعلات) سروده شده است.<ref>ر.ک: همان، ص: دوازده</ref> سلطانولد دو مثنوی دیگر نیز سروده است که متمم و مفسر این اثر شمرده میشوند.<ref>ر.ک: همان، ص: سیزده</ref>ولدنامه با مقدمه بسیار جامع و تصحیح [[همایی، جلالالدین|جلالالدین همایی]](1359-1278ش) چاپ شده است. | این مثنوی در سال 690 هجری، در بحر «خفیف محبون مقصور» و هموزن [[الهینامه]] یا [[حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة|حدیقۀ سنایی]] (فاعلاتن مفاعلن فعلن – فعلاتن مفاعلن فعلات) سروده شده است.<ref>ر.ک: همان، ص: دوازده</ref> سلطانولد دو مثنوی دیگر نیز سروده است که متمم و مفسر این اثر شمرده میشوند.<ref>ر.ک: همان، ص: سیزده</ref>ولدنامه با مقدمه بسیار جامع و تصحیح [[همایی، جلالالدین|جلالالدین همایی]](1359-1278ش) چاپ شده است. | ||
موضوع و سبب سرودن ولدنامه، درج داستانی از زندگی، کرامتها و مقامهای [[مولوی، جلالالدین محمد|مولوی]] و یاران و مصاحبان او (همچون محقق ترمذی، [[شمس تبریزی، محمد|شمس تبریزی]]، [[زرکوب قونوی]] و [[حسامالدین چلپی]]) است.<ref>ر.ک: همان، ص: پانزده</ref>ازاینرو، این مثنوی قدیمیترین و صحیحترین سند قاطع تاریخی از شرح حال آنان است. همچنین، دارای ارزش بینظیر معنوی است چراکه، مهمترین موضوعهای دقیق در تصوف و خاصه طریقۀ مولویه را -که بیشتر آداب و رسومش ساختۀ همین ولد است- با سند قظعی عرضه شده است.<ref>ر.ک: همان، ص: شانزده</ref> | موضوع و سبب سرودن ولدنامه، درج داستانی از زندگی، کرامتها و مقامهای [[مولوی، جلالالدین محمد|مولوی]] و یاران و مصاحبان او (همچون [[محقق ترمذی، سید برهانالدین حسین|محقق ترمذی]]، [[شمس تبریزی، محمد|شمس تبریزی]]، [[زرکوب قونوی]] و [[حسامالدین چلپی]]) است.<ref>ر.ک: همان، ص: پانزده</ref>ازاینرو، این مثنوی قدیمیترین و صحیحترین سند قاطع تاریخی از شرح حال آنان است. همچنین، دارای ارزش بینظیر معنوی است چراکه، مهمترین موضوعهای دقیق در تصوف و خاصه طریقۀ مولویه را -که بیشتر آداب و رسومش ساختۀ همین ولد است- با سند قظعی عرضه شده است.<ref>ر.ک: همان، ص: شانزده</ref> | ||
این اثر جایگاه ویژهای نزد بهاءالدین محمد داشته است؛ به گونهای که در اواخر آن، مثنوی خود را بسیار میستاید و به خواندنش سفارش مینماید و از منکرانش بدگویی میکند.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص 332-331</ref>و آن را سراسر، سر قرآن میخواند و به نمکلانی (نمکزار) مانند میکند که هر ناپاکی از آن پاک میشود: این کتابم چو آن نمکلان است / همه معنی و سر قرآن است. <ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص: ده</ref> | این اثر جایگاه ویژهای نزد بهاءالدین محمد داشته است؛ به گونهای که در اواخر آن، مثنوی خود را بسیار میستاید و به خواندنش سفارش مینماید و از منکرانش بدگویی میکند.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص 332-331</ref>و آن را سراسر، سر قرآن میخواند و به نمکلانی (نمکزار) مانند میکند که هر ناپاکی از آن پاک میشود: این کتابم چو آن نمکلان است / همه معنی و سر قرآن است. <ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص: ده</ref> |