۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'گي' به 'گی') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
#آياتى كه در آنها واژهاى داراى دو يا چند معناى محتمل است. در اينجا اگر دليلى از جانب پيامبر يا امام معصوم يا دليل عقلى بر صحت يكى از اين معانى نداشتيم، تنها بايد بگوييم كه ظاهر آيه چند وجه مختلف را محتمل كرده است.<ref>ج 1، مقدمه، ص4-6</ref> وى تأكيد مىكند كه تقليد از هيچ مفسرى روا نيست و در پذيرفتن هر تفسير يا تأويلى بايد به ادلۀ عقلى يا شرعى رجوع كرد، ليكن به هيچ روى خبر واحد را از جمله ادلۀ شرعى در تفسير قرآن نمىداند.<ref>همان، مقدمه، ص6-7</ref> اين تقسيمات از جهات فراوانى به تقسيم بندى تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]].<ref>ج 1، ص25-26</ref> شبيه است و منبع آن نيز روايتى منسوب به [[ابنعباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] است.<ref>برای متن روايت زركشى، ج 2، ص164</ref> | #آياتى كه در آنها واژهاى داراى دو يا چند معناى محتمل است. در اينجا اگر دليلى از جانب پيامبر يا امام معصوم يا دليل عقلى بر صحت يكى از اين معانى نداشتيم، تنها بايد بگوييم كه ظاهر آيه چند وجه مختلف را محتمل كرده است.<ref>ج 1، مقدمه، ص4-6</ref> وى تأكيد مىكند كه تقليد از هيچ مفسرى روا نيست و در پذيرفتن هر تفسير يا تأويلى بايد به ادلۀ عقلى يا شرعى رجوع كرد، ليكن به هيچ روى خبر واحد را از جمله ادلۀ شرعى در تفسير قرآن نمىداند.<ref>همان، مقدمه، ص6-7</ref> اين تقسيمات از جهات فراوانى به تقسيم بندى تفسير [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]].<ref>ج 1، ص25-26</ref> شبيه است و منبع آن نيز روايتى منسوب به [[ابنعباس، عبدالله بن عباس|ابن عباس]] است.<ref>برای متن روايت زركشى، ج 2، ص164</ref> | ||
پس از اين مطلب، سه بحث مهم ديگر مىآيد. نخست طوسى روايات عامه دالّ بر نزول قرآن بر «هفت حرف» (احرف سبعه) را خبر واحد و غير قطعى مىداند و پس از ذكر ديدگاههاى مختلف دانشمندان اسلامى، در توجيه آنها مىگويد كه به فرض صحت اين روايات، بهترين توجيه آن است كه مراد از هفت حرف را هفت وجه اختلاف در قرائات قرآن، از قبيل اختلاف در حروف كلمه، اعراب و تقديم و تأخير كلمه، بدانيم.<ref>قس زركشى، ج 1، ص334-336</ref>؛ زيرا ائمۀ شيعه، خواندن قرآن را بنا بر قرائتهاى مختلف قرّاء جايز شمردهاند.<ref>التبيان، ج 1، مقدمه، ص7-8</ref> ظاهرا هيچ يك از علماى شيعه و اهل سنّت تاكنون به اين وجه اشاره نكردهاند، زيرا آن روايات، به هر معنايى كه باشند، با قرائتهاى هفتگانه پيوند ندارند (البيان في تفسير القرآن) و اين توجيه نيز با موضوع جواز خواندن قرآن مطابق با قرائتهاى مختلف قرّاء ارتباط روشنى ندارد. طوسى سپس به تقسيم آيات محكم و متشابه پرداخته و دلايل و فوايدى بر وجود آيات متشابه در قرآن ذكر كرده است. موضوع نسخ آيات قرآن آخرين مبحثى است كه [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در مقدمه به تفصيل به آن پرداخته است. وى با رد ادلۀ مخالفان وجود ناسخ و منسوخ در قرآن، نسخ را در اوامر و نواهى و اخبار قرآن، ممكن و واقع شده مىداند و با ذكر تقسيمبندى مشهور نسخ (نسخ حكم بدون تلاوت، نسخ تلاوت بدون حكم و نسخ حكم و تلاوت) دو نوع اول را مىپذيرد.<ref>ج 1، مقدمه، ص9-13؛ قس ج 1، ص393-394 كه هر سه گونه نسخ را ممكن و سومى را غير واقع مىشمارد</ref>، اما فقيهان و مفسران اماميه غالباً | پس از اين مطلب، سه بحث مهم ديگر مىآيد. نخست طوسى روايات عامه دالّ بر نزول قرآن بر «هفت حرف» (احرف سبعه) را خبر واحد و غير قطعى مىداند و پس از ذكر ديدگاههاى مختلف دانشمندان اسلامى، در توجيه آنها مىگويد كه به فرض صحت اين روايات، بهترين توجيه آن است كه مراد از هفت حرف را هفت وجه اختلاف در قرائات قرآن، از قبيل اختلاف در حروف كلمه، اعراب و تقديم و تأخير كلمه، بدانيم.<ref>قس زركشى، ج 1، ص334-336</ref>؛ زيرا ائمۀ شيعه، خواندن قرآن را بنا بر قرائتهاى مختلف قرّاء جايز شمردهاند.<ref>التبيان، ج 1، مقدمه، ص7-8</ref> ظاهرا هيچ يك از علماى شيعه و اهل سنّت تاكنون به اين وجه اشاره نكردهاند، زيرا آن روايات، به هر معنايى كه باشند، با قرائتهاى هفتگانه پيوند ندارند (البيان في تفسير القرآن) و اين توجيه نيز با موضوع جواز خواندن قرآن مطابق با قرائتهاى مختلف قرّاء ارتباط روشنى ندارد. طوسى سپس به تقسيم آيات محكم و متشابه پرداخته و دلايل و فوايدى بر وجود آيات متشابه در قرآن ذكر كرده است. موضوع نسخ آيات قرآن آخرين مبحثى است كه [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در مقدمه به تفصيل به آن پرداخته است. وى با رد ادلۀ مخالفان وجود ناسخ و منسوخ در قرآن، نسخ را در اوامر و نواهى و اخبار قرآن، ممكن و واقع شده مىداند و با ذكر تقسيمبندى مشهور نسخ (نسخ حكم بدون تلاوت، نسخ تلاوت بدون حكم و نسخ حكم و تلاوت) دو نوع اول را مىپذيرد.<ref>ج 1، مقدمه، ص9-13؛ قس ج 1، ص393-394 كه هر سه گونه نسخ را ممكن و سومى را غير واقع مىشمارد</ref>، اما فقيهان و مفسران اماميه غالباً فقط امكان و وقوع نوع اول را مىپذيرند و امكان نوع دوم و سوم را مستلزم تحريف قرآن مىدانند.<ref>برای نمونه خوئى، ص205-207، 285-286</ref> | ||
طوسى در التبيان في تفسير القرآن به آثار لغوى و تفسيرى پيش از خود توجه بسيار داشته و همواره آراى ادبى و كلامى و گاه مباحث فقهى و اصولى ايشان را نقل، و در بيشتر موارد بررسى كرده است؛ ازينرو اين موضوعات، از بيشترين مباحث تفسير وىاند. وسعت اطلاعات زبانى و ادبى [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، تفسير وى را از لحاظ ادبى از تفاسير متقدم شيعه و حتى اهل سنّت متمايز كرده است. وى دائما به بررسى اقوال لغويان و نحويانى چون [[سیبویه، عمرو بن عثمان|سيبويه]]، [[خلیل بن احمد|خليل بن احمد]] - كه با تعبير صاحب كتاب [[العين]] از او ياد كرده - كسائى، ثعلب، فرّاء، ابن دريد و جز ايشان پرداخته<ref>برای ساير اسامى آل ياسين، ج 2، ص40</ref> و رأى مختار خود را بيان كرده است. با آنكه پيش از [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، دربارۀ بودن يا نبودن واژگان دخيل در قرآن بحثهایى شده بوده، وى به اين بحث مهم نپرداخته است. وى از ميان تمام واژگانى كه دربارۀ آنها بحث و نزاع شده بوده، به تعدادى اندك اشاره كرده و كوشيده است كه برای آنها، ريشۀ عربى بدهد؛ برای مثال الرّحمن را مشتق از رحمة<ref>ج 1، ص29-30</ref>، مسك را از مادّۀ مسك عربى به معناى «خوددارى»<ref>ج 10، ص303</ref>، تورات را از ورى به معناى «روشنى و برافروختن»، و انجيل را از نجل به معناى «اصل»<ref>ج 2، ص391</ref> دانسته است. | طوسى در التبيان في تفسير القرآن به آثار لغوى و تفسيرى پيش از خود توجه بسيار داشته و همواره آراى ادبى و كلامى و گاه مباحث فقهى و اصولى ايشان را نقل، و در بيشتر موارد بررسى كرده است؛ ازينرو اين موضوعات، از بيشترين مباحث تفسير وىاند. وسعت اطلاعات زبانى و ادبى [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، تفسير وى را از لحاظ ادبى از تفاسير متقدم شيعه و حتى اهل سنّت متمايز كرده است. وى دائما به بررسى اقوال لغويان و نحويانى چون [[سیبویه، عمرو بن عثمان|سيبويه]]، [[خلیل بن احمد|خليل بن احمد]] - كه با تعبير صاحب كتاب [[العين]] از او ياد كرده - كسائى، ثعلب، فرّاء، ابن دريد و جز ايشان پرداخته<ref>برای ساير اسامى آل ياسين، ج 2، ص40</ref> و رأى مختار خود را بيان كرده است. با آنكه پيش از [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، دربارۀ بودن يا نبودن واژگان دخيل در قرآن بحثهایى شده بوده، وى به اين بحث مهم نپرداخته است. وى از ميان تمام واژگانى كه دربارۀ آنها بحث و نزاع شده بوده، به تعدادى اندك اشاره كرده و كوشيده است كه برای آنها، ريشۀ عربى بدهد؛ برای مثال الرّحمن را مشتق از رحمة<ref>ج 1، ص29-30</ref>، مسك را از مادّۀ مسك عربى به معناى «خوددارى»<ref>ج 10، ص303</ref>، تورات را از ورى به معناى «روشنى و برافروختن»، و انجيل را از نجل به معناى «اصل»<ref>ج 2، ص391</ref> دانسته است. | ||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
استشهاد از كلام شاعران جاهلى يا اسلامى، چون اعشى و نابغه و امرؤ القيس و زهير بن ابى [[سلمی، محمد بن حسین |سلمى]] و جرير بن عطيه<ref>برای فهرست كاملى از نامهاى شاعران جعفر، ص223-227</ref> در تفسير التبيان فراوان است. غالب اين استشهادها، كه گستردگى آن در تفاسير شيعه و اهل سنّت پيش از او سابقه نداشته است، در [[مجمع البيان في تفسير القرآن|مجمع البيان طبرسى]] نيز عينا آمده است؛ با اين همه، طوسى نه برای اثبات اعجاز يا بلاغت قرآن، بلكه از سر اضطرار و گاه فقط برای بيان معناى واژهاى قرآنى، به اقوال شاعران استناد كرده است، زيرا به عقيدۀ وى، اگر عناد ملحدان نبود، در تبيين كلمات مشتبه قرآن نيازى به شعر و مانند آن نداشتيم، زيرا اين امر در نهایت به استناد به بيتى از اشعار جاهلى يا سخنى از عرب اهل باديه مىانجامد، حال آنكه شأن و كلام پيامبر از امثال نابغه و زهير فراتر است.<ref>التبيان، ج 1، مقدمه، ص16</ref> | استشهاد از كلام شاعران جاهلى يا اسلامى، چون اعشى و نابغه و امرؤ القيس و زهير بن ابى [[سلمی، محمد بن حسین |سلمى]] و جرير بن عطيه<ref>برای فهرست كاملى از نامهاى شاعران جعفر، ص223-227</ref> در تفسير التبيان فراوان است. غالب اين استشهادها، كه گستردگى آن در تفاسير شيعه و اهل سنّت پيش از او سابقه نداشته است، در [[مجمع البيان في تفسير القرآن|مجمع البيان طبرسى]] نيز عينا آمده است؛ با اين همه، طوسى نه برای اثبات اعجاز يا بلاغت قرآن، بلكه از سر اضطرار و گاه فقط برای بيان معناى واژهاى قرآنى، به اقوال شاعران استناد كرده است، زيرا به عقيدۀ وى، اگر عناد ملحدان نبود، در تبيين كلمات مشتبه قرآن نيازى به شعر و مانند آن نداشتيم، زيرا اين امر در نهایت به استناد به بيتى از اشعار جاهلى يا سخنى از عرب اهل باديه مىانجامد، حال آنكه شأن و كلام پيامبر از امثال نابغه و زهير فراتر است.<ref>التبيان، ج 1، مقدمه، ص16</ref> | ||
به سبب تبحر [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در فقه اماميه و مذاهب اهل سنّت، مباحث فقهى و اصولى نيز در تفسير وى مطرح شده است. وى در ذيل آيات الاحكام، با ذكر رأى فقهاى اماميه در اصل و فروع مسئلۀ مورد بحث، به اختلاف اين آرا با رأى ديگر مذاهب فقهى اهل سنّت اشاره كرده.<ref>ج 3، ص307-308، 449-452، 512-514</ref> و غالباً | به سبب تبحر [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در فقه اماميه و مذاهب اهل سنّت، مباحث فقهى و اصولى نيز در تفسير وى مطرح شده است. وى در ذيل آيات الاحكام، با ذكر رأى فقهاى اماميه در اصل و فروع مسئلۀ مورد بحث، به اختلاف اين آرا با رأى ديگر مذاهب فقهى اهل سنّت اشاره كرده.<ref>ج 3، ص307-308، 449-452، 512-514</ref> و غالباً تفصيل مباحث را به كتابهاى فقهى خود، همچون سه كتاب نهایة و مبسوط و خلاف، ارجاع داده است.<ref>برای نمونه دربارۀ قصاص ج 2، ص103-104؛ دربارۀ اعتكاف ج 2، ص136-137؛ دربارۀ حج ج 2، ص154-160</ref> در پارهاى موارد كه اختلافى اساسى ميان فقه شيعه و اهل سنّت وجود دارد، وى با تفصيل بيشتر به بررسى ادلۀ فقهى ديگر مذاهب پرداخته و كوشيده است با تمسك به ظاهر آيه يا حتى با برگرفتن برخى مبانى ايشان، استدلالشان را به گونهاى جدلى مخدوش كند و رأى فقهى اماميه را اثبات كند.<ref>برای نمونه مسئلۀ صحت نكاح متعه، ج 3، ص165-167؛ بطلان سه طلاق در يك جلسه، ج 2، ص248؛ بطلان قياس در شرع، ج 9، ص560؛ بطلان عول و تعصيب، ج 7، ص106-107؛ و مسئلۀ ميراث پيامبران، ج 7، ص106، ج 8، ص82-83</ref> | ||
در ميان مباحث اصولى، از همه مهمتر آنكه [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] دلالت هيچ يك از آيات را بر حجيت خبر واحد نپذيرفته و استدلال به آيۀ نبأ.<ref>ج 9، ص343-344</ref> و آيۀ نفر.<ref>ج 5، ص322</ref> را رد كرده و حتى به برخى آيات، چون '''«لا تقف ما ليس لك به علم»''' (اسراء: 36<nowiki></ref></nowiki>، استناد كرده است تا نشان دهد كه خبر واحد، مفيد علم نيست و عمل بدان حجيتى ندارد.<ref>ج 6، ص477؛ قس عدة الاصول، ج 1، ص336-338 كه در آنجا دليل بر جواز عمل به خبر واحدى را كه راويان موثق اماميه روايت كردهاند، اجماع دانسته است</ref> وى همچنين نسخ قرآن را با سنّت جايز دانسته است.<ref>ج 1، ص398</ref> وى استدلال قرآنى مخالفان خويش بر عدم جواز نسخ قرآن به سنّت - مثلاًاستدلال به آيۀ '''«قل ما يكون لى أن ابدّله من تلقاء نفسى»''' (يونس: 15) - را با ادلۀ خويش رد كرده است.<ref>ج 5، ص350-351</ref> وى در موضوع تجرّى، عزم بر فسق را فسق دانسته و به آيۀ 19 سورۀ نور استناد كرده، زيرا در اين آيه خداوند به دوستدار شيوع فحشا وعدۀ عذاب داده است.<ref>ج 7، ص419</ref> | در ميان مباحث اصولى، از همه مهمتر آنكه [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] دلالت هيچ يك از آيات را بر حجيت خبر واحد نپذيرفته و استدلال به آيۀ نبأ.<ref>ج 9، ص343-344</ref> و آيۀ نفر.<ref>ج 5، ص322</ref> را رد كرده و حتى به برخى آيات، چون '''«لا تقف ما ليس لك به علم»''' (اسراء: 36<nowiki></ref></nowiki>، استناد كرده است تا نشان دهد كه خبر واحد، مفيد علم نيست و عمل بدان حجيتى ندارد.<ref>ج 6، ص477؛ قس عدة الاصول، ج 1، ص336-338 كه در آنجا دليل بر جواز عمل به خبر واحدى را كه راويان موثق اماميه روايت كردهاند، اجماع دانسته است</ref> وى همچنين نسخ قرآن را با سنّت جايز دانسته است.<ref>ج 1، ص398</ref> وى استدلال قرآنى مخالفان خويش بر عدم جواز نسخ قرآن به سنّت - مثلاًاستدلال به آيۀ '''«قل ما يكون لى أن ابدّله من تلقاء نفسى»''' (يونس: 15) - را با ادلۀ خويش رد كرده است.<ref>ج 5، ص350-351</ref> وى در موضوع تجرّى، عزم بر فسق را فسق دانسته و به آيۀ 19 سورۀ نور استناد كرده، زيرا در اين آيه خداوند به دوستدار شيوع فحشا وعدۀ عذاب داده است.<ref>ج 7، ص419</ref> |
ویرایش