پرش به محتوا

الأصل الأصیل (اصول آصفیه): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
خط ۶۶: خط ۶۶:
تبریزی، قائل به اشتراک لفظی وجود و موجود میان واجب و ممکن است و در «الأصل الأصیل» نیز درباره اشتراک لفظی وجود سخن گفته و آن را از فروعات قاعده الواحد قرار داده؛ او معتقد است خداوند ممکن نیست که به وجود عام بدیهی که بر اشیا حمل می‌شود، متصف شود؛ زیرا خداوند فاعل چنین وجودی است و فاعل شیء نمی‌تواند قابل همان شیء نیز باشد. با این بیان، وجه فساد گفتار متأخرین مبنی بر اشتراک معنوی وجود میان واجب و ممکن روشن می‌شود<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64041/59 ر.ک: غفاری، ابوالحسن، ص59]</ref>.
تبریزی، قائل به اشتراک لفظی وجود و موجود میان واجب و ممکن است و در «الأصل الأصیل» نیز درباره اشتراک لفظی وجود سخن گفته و آن را از فروعات قاعده الواحد قرار داده؛ او معتقد است خداوند ممکن نیست که به وجود عام بدیهی که بر اشیا حمل می‌شود، متصف شود؛ زیرا خداوند فاعل چنین وجودی است و فاعل شیء نمی‌تواند قابل همان شیء نیز باشد. با این بیان، وجه فساد گفتار متأخرین مبنی بر اشتراک معنوی وجود میان واجب و ممکن روشن می‌شود<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64041/59 ر.ک: غفاری، ابوالحسن، ص59]</ref>.


«بحث اوصاف واجب الوجود در اندیشه [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] در واقع در ادامه مبحث اشتراک لفظی‎ وجود‎ مطرح‎ است؛ به‌طوری‌که او استدلال نخست در اشتراک لفظی وجود را درباره اوصاف‎ نیز‎ جاری و ساری می‌داند. او در مسئله صفات واجب تعالی نیز با بیشتر‎ حکما‎ و متکلمان، مخالفت کرده و اطلاق صفاتی همچون علم و قدرت را بر واجب، به معنایی که بر‎ ممکنات‎ اطلاق می‌شود، جایز نمی‌داند، سخن [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] درباره صفات حق‎ تعالی‎ در واقع‎ به انکار اوصاف الهی انجامیده. به باور او، صفات واجب، نه عین ذات است و نه‎ زاید‎ بر ذات، بلکه اساسا خدا منزه از هر صفت است و موصوف هیچ‎ صفتی - خواه‎ وجود یا علم و قدرت و... واقع نمی‌شود؛ بدین ترتیب او به‌گونه‌ای از الهیات‎ معتقد‎ شده‎ که می‌توان آن را الهیات تنزیهی یا سلبی نامید. تبریزی در‎ این‎ مسئله نیز به‌شدت تحت تأثیر آن دسته از روایاتی قرار گرفته که در آنها صفات‎ از‎ خدا سلب شده است. او برای ادعای خود دو دلیل اصلی اقامه‎ کرده‎ است؛  
«بحث اوصاف واجب الوجود در اندیشه [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] در واقع در ادامه مبحث اشتراک لفظی‎ وجود‎ مطرح‎ است؛ به‌طوری‌که او استدلال نخست در اشتراک لفظی وجود را درباره اوصاف‎ نیز‎ جاری و ساری می‌داند. او در مسئله صفات واجب تعالی نیز با بیشتر‎ حکما‎ و متکلمان، مخالفت کرده و اطلاق صفاتی همچون علم و قدرت را بر واجب، به معنایی که بر‎ ممکنات‎ اطلاق می‌شود، جایز نمی‌داند، سخن [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلی تبریزی]] درباره صفات حق‎ تعالی‎ در واقع‎ به انکار اوصاف الهی انجامیده. به باور او، صفات واجب، نه عین ذات است و نه‎ زاید‎ بر ذات، بلکه اساسا خدا منزه از هر صفت است و موصوف هیچ‎ صفتی - خواه‎ وجود یا علم و قدرت و... واقع نمی‌شود؛ بدین ترتیب او به‌گونه‌ای از الهیات‎ معتقد‎ شده‎ که می‌توان آن را الهیات تنزیهی یا سلبی نامید. تبریزی در‎ این‎ مسئله نیز به‌شدت تحت تأثیر آن دسته از روایاتی قرار گرفته که در آنها صفات‎ از‎ خدا سلب شده است. او برای ادعای خود دو دلیل اصلی اقامه‎ کرده‎ است؛  


او در دلیل نخست، هر‎ نوع‎ اتحاد‎ در واجب - ‎خواه اتحاد چند صفت با‎ همدیگر‎ یا اتحاد صفات با ذات - ‎را نفی می‌کند و می‌گوید: دو چیز‎ نمی‌تواند یک چیز باشد؛ زیرا‎ هر‎ دو - ‎مثلا‎ دو‎ صفت‎ یا ذات و یک صفت - ‎یا موجودند‎ یا‎ یکی موجود است و دیگری موجود نیست، مانند اینکه بگوییم ذات موجود است، ولی صفات موجود نیستند؛ یا هیچ‎کدام‎ موجود نیستند، بلکه امر‎ سومی‎ آنها را موجود کرده است‎. اگر‎ هر دو موجود باشند، در این صورت در واقع اتحادی رخ نداده است، بلکه‎ دو‎ موجود بوده‌اند و اکنون نیز‎ موجودند‎. بازگشت‎ این سخن به‎ این‎ است که آنها در واقع‎ دو‎ موجودند، نه یک وجود و اگر یکی ‎موجود بوده و دیگری موجود نباشد، در این صورت‎ نیز‎ اتحاد معنا ندارد؛ زیرا اتحاد بین‎ امر‎ موجود و معدوم‎ نامعقول‎ است‎ و اگر هیچ‎کدام موجود‎ نباشند، باز اتحاد معنا ندارد، بلکه در واقع هر دو از بین گرفته‌اند و امر سومی‎ پدید‎ آمده است. پس در همه شقوق‎، اتحاد‎ محال‎ است‎.  
او در دلیل نخست، هر‎ نوع‎ اتحاد‎ در واجب - ‎خواه اتحاد چند صفت با‎ همدیگر‎ یا اتحاد صفات با ذات - ‎را نفی می‌کند و می‌گوید: دو چیز‎ نمی‌تواند یک چیز باشد؛ زیرا‎ هر‎ دو - ‎مثلا‎ دو‎ صفت‎ یا ذات و یک صفت - ‎یا موجودند‎ یا‎ یکی موجود است و دیگری موجود نیست، مانند اینکه بگوییم ذات موجود است، ولی صفات موجود نیستند؛ یا هیچ‎کدام‎ موجود نیستند، بلکه امر‎ سومی‎ آنها را موجود کرده است‎. اگر‎ هر دو موجود باشند، در این صورت در واقع اتحادی رخ نداده است، بلکه‎ دو‎ موجود بوده‌اند و اکنون نیز‎ موجودند‎. بازگشت‎ این سخن به‎ این‎ است که آنها در واقع‎ دو‎ موجودند، نه یک وجود و اگر یکی ‎موجود بوده و دیگری موجود نباشد، در این صورت‎ نیز‎ اتحاد معنا ندارد؛ زیرا اتحاد بین‎ امر‎ موجود و معدوم‎ نامعقول‎ است‎ و اگر هیچ‎کدام موجود‎ نباشند، باز اتحاد معنا ندارد، بلکه در واقع هر دو از بین گرفته‌اند و امر سومی‎ پدید‎ آمده است. پس در همه شقوق‎، اتحاد‎ محال‎ است‎.  
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش