۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مقريزى' به 'مقريزى ') |
جز (جایگزینی متن - 'كتاب' به 'کتاب') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
از او به «حافظ العصر» و «شيخ الاسلام» و «امير المؤمنين در حديث» ياد كردهاند (ابن تغرى بردى، 532/15؛ابن عماد، 270/7) ؛و در زمان او، بجز چند تن كه شرح آن خواهد آمد، همه به بزرگى و دانش و احاطۀ مسلم و بى چون و چراى او در حديث و فقه گواهى دادهاند و او در ميان حفّاظ بزرگ حديث نبوى در رديف كسانى مانند ابو نعيم اصفهانى و [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و [[خطيب بغدادى]] و [[ذهبى]] قرار دارد. | از او به «حافظ العصر» و «شيخ الاسلام» و «امير المؤمنين در حديث» ياد كردهاند (ابن تغرى بردى، 532/15؛ابن عماد، 270/7) ؛و در زمان او، بجز چند تن كه شرح آن خواهد آمد، همه به بزرگى و دانش و احاطۀ مسلم و بى چون و چراى او در حديث و فقه گواهى دادهاند و او در ميان حفّاظ بزرگ حديث نبوى در رديف كسانى مانند ابو نعيم اصفهانى و [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و [[خطيب بغدادى]] و [[ذهبى]] قرار دارد. | ||
سخاوى بزرگترين شاگرد و شرح حال نويس او، نام او و اجداد وى را به طريقى كه ذكر كرديم آورده است و تاريخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاريخ وفاتش را در اواخر ذيحجۀ 852 نوشته است (الضوء، 36/2-40). همو | سخاوى بزرگترين شاگرد و شرح حال نويس او، نام او و اجداد وى را به طريقى كه ذكر كرديم آورده است و تاريخ تولد او را در 22 شعبان 773 و تاريخ وفاتش را در اواخر ذيحجۀ 852 نوشته است (الضوء، 36/2-40). همو کتاب جداگانهاى در احوال شيخ خود تأليف كرده به نام الجواهر و الدّرر فى ترجمة شيخ الاسلام ابن حجر كه هنوز چاپ نشده است و ما به نسخه خطى آن دسترسى نداريم و آنچه از اين کتاب نقل خواهد شد از کتاب محمد كمال الدين عز الدين است به نام التاريخ و المنهج التّاريخى لابن حجر العسقلانى. در شرح حال ابن حجر تكيۀ عمدۀ ما بر گفتههاى ديگر سخاوى در الضوء اللامع و الذيل على رفع الاصر عن قضاة مصر و مهمتر از همه بر کتاب انباء الغمر بابناء العمر تأليف خود ابن حجر است كه مهمترين منبع موثق دربارۀ زندگى اوست؛همچنين از گفتههاى معاصران او مانند ابن تغرى بردى در النّجوم الزّاهرة و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] در السّلوك لمعرفة دول الملوك استفاده شده است. | ||
به گفتۀ سخاوى (الضوء، 36/2) «ابن حجر» لقب يكى از اجداد او بوده است كه به اولاد و احفاد او هم بسط يافته و شاخص ترين عنوان وى شده است. پدر او على بن محمد عسقلانى (ح 720-23 رجب 1320/777-19 دسامبر 1375) نيز اهل علم و مدتى در حكم و قضا نايب ابن عقيل بهاء الدين ابو محمد عبد اللّه بن عبد الرحمن شافعى (د 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند ديوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابن حجر مىگويد كه در وفات پدرش هنوز چهار سالگى را تمام نكرده بود و او را مانند خيال به ياد داشت و گفته بود كه كنيۀ فرزندم احمد، ابو الفضل است (انباء، 174/1-175). تولد ابن حجر در قاهره در خانهاى در كنار رود نيل، نزديك دار النحاس و جامع جديد، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندى بود كه در زمان حيات پدر از دنيا رفت و او از آن باب سخت اندوهناك شد. يكى از شيوخ به نام شيخ يحيى صنافيرى (د 773 ق) او را تسليت داد. اين شيخ كه اهل كشف و كرامات بود او را به فرزند ديگرى بشارت داد كه همين ابن حجر بود (الدّرر الكامنه، 201/6). | به گفتۀ سخاوى (الضوء، 36/2) «ابن حجر» لقب يكى از اجداد او بوده است كه به اولاد و احفاد او هم بسط يافته و شاخص ترين عنوان وى شده است. پدر او على بن محمد عسقلانى (ح 720-23 رجب 1320/777-19 دسامبر 1375) نيز اهل علم و مدتى در حكم و قضا نايب ابن عقيل بهاء الدين ابو محمد عبد اللّه بن عبد الرحمن شافعى (د 769 ق) بود. او شاعر هم بود و چند ديوان داشت و به دادن فتوا و قرائات سبع مجاز بود. ابن حجر مىگويد كه در وفات پدرش هنوز چهار سالگى را تمام نكرده بود و او را مانند خيال به ياد داشت و گفته بود كه كنيۀ فرزندم احمد، ابو الفضل است (انباء، 174/1-175). تولد ابن حجر در قاهره در خانهاى در كنار رود نيل، نزديك دار النحاس و جامع جديد، اتفاق افتاد. پدر او را فرزندى بود كه در زمان حيات پدر از دنيا رفت و او از آن باب سخت اندوهناك شد. يكى از شيوخ به نام شيخ يحيى صنافيرى (د 773 ق) او را تسليت داد. اين شيخ كه اهل كشف و كرامات بود او را به فرزند ديگرى بشارت داد كه همين ابن حجر بود (الدّرر الكامنه، 201/6). | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
در اينجا بايد متذكر شد كه محمد كمال الدين عز الدين (ص 71، حاشيۀ 6) معنى «اعاده» را در عبارت ابن حجر «و اشتغلت بالاعادة»در نيافته است، و «اعاده» را به معنى آنچه معيد ( بازگو كنندۀ درس استاد) انجام مىدهد، گرفته است. ابن حجر كه در 785 ق بيش از دوازده سال نداشت و حفظ قرآن را تازه تمام كرده بود چگونه مىتوانست در دروس عالى حاضر شود و درس را براى دانشجويان «اعاده كند»؟ اعاده در اينجا به معنى اعاده ختم قرآن است براى انجام تشريفات آن كه همان نماز تراويح باشد. عبارت ابن حجر در انباء چنين است: «و فيها (سنة 784) حججت مع زكى الدين الخروبى و كانت وقفة الجمعة و جاورنا، فصلّيت بالناس فى السنة التى تليها و قد كنت ختمت من اول السنة الماضية و اشتغلت بالاعادة فى هذه السنة فشغلنا امر الحج الى ان قدّر ذلك بمكة و كانت فيه الخيرة». | در اينجا بايد متذكر شد كه محمد كمال الدين عز الدين (ص 71، حاشيۀ 6) معنى «اعاده» را در عبارت ابن حجر «و اشتغلت بالاعادة»در نيافته است، و «اعاده» را به معنى آنچه معيد ( بازگو كنندۀ درس استاد) انجام مىدهد، گرفته است. ابن حجر كه در 785 ق بيش از دوازده سال نداشت و حفظ قرآن را تازه تمام كرده بود چگونه مىتوانست در دروس عالى حاضر شود و درس را براى دانشجويان «اعاده كند»؟ اعاده در اينجا به معنى اعاده ختم قرآن است براى انجام تشريفات آن كه همان نماز تراويح باشد. عبارت ابن حجر در انباء چنين است: «و فيها (سنة 784) حججت مع زكى الدين الخروبى و كانت وقفة الجمعة و جاورنا، فصلّيت بالناس فى السنة التى تليها و قد كنت ختمت من اول السنة الماضية و اشتغلت بالاعادة فى هذه السنة فشغلنا امر الحج الى ان قدّر ذلك بمكة و كانت فيه الخيرة». | ||
سخاوى به نقل از | سخاوى به نقل از کتاب ابن حجر المجمع المؤسّس فى معجم المفهرس مىگويد كه به هنگام مجاورتش در مكه در 785 ق نزد محمد بن عبد الله بن ظهيره علم الحديث ياد گرفت و کتاب عمدة الاحكام ابن سرور جماعيلى را نزد او خواند و در سال بعد كه همراه زكى الدين خرّوبى به مصر بازگشت، باز به فرا گرفتن حديث مشغول شد. نيز در مكه [[صحيح بخارى]] را از عبد الله بن محمد بن محمد بن سليمان نيشابورى مكى، معروف به عفيف نشاورى (د 790 ق) استماع كرد. (الذيل، 75-76، نك: عز الدين، 71-73). | ||
در 17 سالگى از شمس الدّين محمد بن على بن محمد قطان مصرى (د 813 ق) كه يكى از اوصياى او بود، فقه و عربيّت و حساب ياد گرفت و نيز در نزد ابو محمد (يا ابو اسحاق) أبناسى (د 802 ق) فقه خواند (سخاوى، الذيل، 77). سخاوى مىگويد كه ابناسى دوست پدر ابن حجر بود و ابن حجر پس از 790 ق ملازمت او را اختيار كرد (الضوء، 173/1). ابن حجر استادان و مشايخ بسيارى دارد و او همۀ آنها را در | در 17 سالگى از شمس الدّين محمد بن على بن محمد قطان مصرى (د 813 ق) كه يكى از اوصياى او بود، فقه و عربيّت و حساب ياد گرفت و نيز در نزد ابو محمد (يا ابو اسحاق) أبناسى (د 802 ق) فقه خواند (سخاوى، الذيل، 77). سخاوى مىگويد كه ابناسى دوست پدر ابن حجر بود و ابن حجر پس از 790 ق ملازمت او را اختيار كرد (الضوء، 173/1). ابن حجر استادان و مشايخ بسيارى دارد و او همۀ آنها را در کتابى به نام المجمع المؤسّس فى معجم المفهرس نام برده است. اين کتاب هنوز چاپ نشده است و ذكر همۀ شيوخ و استادان او در اينجا ممكن نيست، اما بعضى از مشاهير مشايخ او را در اينجا از قول خودش در انباء و از گفتۀ سخاوى در سرتاسر الضوء و در کتاب ذيل نام مىبريم: | ||
1. عمر بن رسلان بن نصير، معروف به سراج بلقينى، از فقها و محدثان بزرگ شافعى (د 805 ق). ابن حجر به گفتۀ خودش در انباء (108/5) تصانيف او را از خود او استماع كرده است و دلائل النّبوۀ بيهقى و نيز دروسى از روضة الطالبين و عمدة المتقين نووى را در فقه شافعى نزد او خوانده است و بلقينى به خط خود به او اجازه داده است. | 1. عمر بن رسلان بن نصير، معروف به سراج بلقينى، از فقها و محدثان بزرگ شافعى (د 805 ق). ابن حجر به گفتۀ خودش در انباء (108/5) تصانيف او را از خود او استماع كرده است و دلائل النّبوۀ بيهقى و نيز دروسى از روضة الطالبين و عمدة المتقين نووى را در فقه شافعى نزد او خوانده است و بلقينى به خط خود به او اجازه داده است. | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
بعدها كه در صدد آموختن حديث برآمدم، به او پيوستم. او مرا گرامى داشت و به صبر بر مداومت قرائت كتب وا مىداشت تا آنجا كه بيشتر روايات او را فرا گرفتم و [[صحيح مسلم]] را به روايت ابو نعيم نزد او قرائت كردم (348/3). | بعدها كه در صدد آموختن حديث برآمدم، به او پيوستم. او مرا گرامى داشت و به صبر بر مداومت قرائت كتب وا مىداشت تا آنجا كه بيشتر روايات او را فرا گرفتم و [[صحيح مسلم]] را به روايت ابو نعيم نزد او قرائت كردم (348/3). | ||
7. ابن الصّائغ على بن محمد بن محمد الدمشقى (د 800 ق) كه به «ابن خطيب عين شرما» نيز معروف بود. ابن حجر مىگويد: سنن ابن ماجه و مسند شافعى و تاريخ اصفهان و غير آن از | 7. ابن الصّائغ على بن محمد بن محمد الدمشقى (د 800 ق) كه به «ابن خطيب عين شرما» نيز معروف بود. ابن حجر مىگويد: سنن ابن ماجه و مسند شافعى و تاريخ اصفهان و غير آن از «کتاب كبار و اجزاء صغار» و نيز بيشتر مسموعاتش را نزد او خوانده است (همان، 407/3-408). | ||
8. زين الدين عمر بن محمد بن احمد البالسى الصالحى الملقّن (د 807 ق). ابن حجر مىگويد: «قرات عليه الكثير» (همان، 311/4). | 8. زين الدين عمر بن محمد بن احمد البالسى الصالحى الملقّن (د 807 ق). ابن حجر مىگويد: «قرات عليه الكثير» (همان، 311/4). | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
12. محمد بن انس الحنفى الطنتدائى يا طنتدى (د 809 ق). ابن حجر مىگويد: كتبت منه الكثير (همان، 43/6). | 12. محمد بن انس الحنفى الطنتدائى يا طنتدى (د 809 ق). ابن حجر مىگويد: كتبت منه الكثير (همان، 43/6). | ||
13. مجد الدين محمد بن يعقوب فيروز آبادى شيرازى، مؤلف | 13. مجد الدين محمد بن يعقوب فيروز آبادى شيرازى، مؤلف کتاب مشهور قاموس (د 817 ق). ابن حجر از او استماع حديث كرده است و او کتاب قاموس را به او داده و اجازه داده است كه آن را از خود او روايت كند (همان، 162/7). | ||
14. محمد بن محمد بن على الغمارى المالكى (د 802 ق). ابن حجر مىگويد: «اجاز لى غير مرّة» (همان، 181/4). | 14. محمد بن محمد بن على الغمارى المالكى (د 802 ق). ابن حجر مىگويد: «اجاز لى غير مرّة» (همان، 181/4). | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۴: | ||
مىگويد در نيكى به من مبالغه كرد و از ديدن من بسيار خوشحال شد زيرا با دايى من دوستى قديمى داشت (انباء، 304/4). در شهرهاى يمن با علماء و شيوخ معتبر آن ديار ديدار كرد و از آنها استماع حديث كرد. | مىگويد در نيكى به من مبالغه كرد و از ديدن من بسيار خوشحال شد زيرا با دايى من دوستى قديمى داشت (انباء، 304/4). در شهرهاى يمن با علماء و شيوخ معتبر آن ديار ديدار كرد و از آنها استماع حديث كرد. | ||
در 800 ق همراه محملى كه سلطان يمن براى حجّ ترتيب داده بود به مكه رفت (عز الدين، همانجا). در يمن بود كه با مجد الدين فيروز آبادى صاحب قاموس ملاقات كرد (همو، 123-124). در 803 ق به شام رفت. مدت اقامت او در دمشق صد روز طول كشيد و در اين صد روز در حدود هزار جزء مربوط به حديث استماع كرد از جمله معجم اوسط طبرانى و معرفة الصحابۀ ابن منده و بيشتر مسند ابى يعلى. در اول محرم 803 از دمشق بيرون آمد (ابن حجر، انباء، 189/4). در بازگشت به قاهره | در 800 ق همراه محملى كه سلطان يمن براى حجّ ترتيب داده بود به مكه رفت (عز الدين، همانجا). در يمن بود كه با مجد الدين فيروز آبادى صاحب قاموس ملاقات كرد (همو، 123-124). در 803 ق به شام رفت. مدت اقامت او در دمشق صد روز طول كشيد و در اين صد روز در حدود هزار جزء مربوط به حديث استماع كرد از جمله معجم اوسط طبرانى و معرفة الصحابۀ ابن منده و بيشتر مسند ابى يعلى. در اول محرم 803 از دمشق بيرون آمد (ابن حجر، انباء، 189/4). در بازگشت به قاهره کتاب تعليق التّعليق را دربارۀ زندگانى مشايخ بزرگ خود به اتمام رسانيد (بجاوى، 8). در سفر به شام در شهرهاى قطيه، غزه، رمله، قدس و صالحيه از علما سماع حديث كرد (همانجا). چنانكه در انباء (73/4) مىگويد: بازگشتش به قاهره به سبب شنيدن خبر حركت تيمور به بلاد شام بود. در قاهره به تصنيف ادامه داد و از 808 ق در خانقاه شيخونيه الاربعين المتباينة و نيز قسمتى از عشاريات صحابه را درصد مجلس در طى چند سال املاء كرد (نك: بجاوى، همانجا). | ||
در سوم رجب 811 امير جمال الدين يوسف البيرى البجاسى استادار سلطان مدرسهاى را كه در رحبة العيد ساخته بود، افتتاح كرد و در آن چهار مدرس براى مذاهب چهارگانه تعيين كرد و تدريس علم الحديث نيز به ابن حجر واگذار گرديد (انباء، 95/6-96). | در سوم رجب 811 امير جمال الدين يوسف البيرى البجاسى استادار سلطان مدرسهاى را كه در رحبة العيد ساخته بود، افتتاح كرد و در آن چهار مدرس براى مذاهب چهارگانه تعيين كرد و تدريس علم الحديث نيز به ابن حجر واگذار گرديد (انباء، 95/6-96). | ||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۲: | ||
تخصّص اصلى ابن حجر حديث بود، اما چون امام محب الدين بن الواحدى مالكى به وى پيشنهاد كرد كه قسمتى از شوق و همت را صرف فقه كند و گفت چنين مىبينم كه علماى اين شهر روى به انقراض نهادهاند و به زودى مردم به تو نيازمند خواهند شد. ابن حجر مىگويد اين اندرز براى من مفيد افتاد و بدين جهت هميشه به او رحمت مىفرستم (عز الدين، همانجا، به نقل از بقاعى). | تخصّص اصلى ابن حجر حديث بود، اما چون امام محب الدين بن الواحدى مالكى به وى پيشنهاد كرد كه قسمتى از شوق و همت را صرف فقه كند و گفت چنين مىبينم كه علماى اين شهر روى به انقراض نهادهاند و به زودى مردم به تو نيازمند خواهند شد. ابن حجر مىگويد اين اندرز براى من مفيد افتاد و بدين جهت هميشه به او رحمت مىفرستم (عز الدين، همانجا، به نقل از بقاعى). | ||
ابن حجر به كثرت افتاء مشهور بود و مىگويند: غالبا در هر روز قريب به سى فتوا صادر مىكرد و كمتر اتفاق مىافتاد كه در يك مجلس بيست فتوا ننويسد. خود ابن حجر فتاواى يك ماه خود را در | ابن حجر به كثرت افتاء مشهور بود و مىگويند: غالبا در هر روز قريب به سى فتوا صادر مىكرد و كمتر اتفاق مىافتاد كه در يك مجلس بيست فتوا ننويسد. خود ابن حجر فتاواى يك ماه خود را در کتابى كه به نام عجب الدهر فى فتاوى شهر جمع كرده است و در آن به كسانى كه به بعضى از فتواهاى او اعتراض كردهاند، پاسخ گفته است. سخاوى مىگويد كسى كه در يك ماه بيشتر از سيصد فتوا صادر مىكند عجيب نيست كه در سه فتوا يا حتى در سى فتوا اشتباه كند (عز الدين، 153). | ||
از جمله مناصب و وظايف او ايراد خطبه در مساجد مصر بود، از جمله در جامع الازهر و جامع عمرو بن العاص خطيب بود. وظيفۀ خطابت در جامع الازهر را محمد بن محمد بن رزين به او واگذار كرده بود (سخاوى، الضوء، 235/9). در آخر رمضان 838 نيمى از وظيفۀ خطابت در الازهر را با نيمى از وظيفۀ خطابت در جامع عمرو بن العاص با شيخ شمس الدين محمد بن يحيى معاوضه كرد و در همين روز در جامع عمرو خطبه خواند (انباء، 353/8). | از جمله مناصب و وظايف او ايراد خطبه در مساجد مصر بود، از جمله در جامع الازهر و جامع عمرو بن العاص خطيب بود. وظيفۀ خطابت در جامع الازهر را محمد بن محمد بن رزين به او واگذار كرده بود (سخاوى، الضوء، 235/9). در آخر رمضان 838 نيمى از وظيفۀ خطابت در الازهر را با نيمى از وظيفۀ خطابت در جامع عمرو بن العاص با شيخ شمس الدين محمد بن يحيى معاوضه كرد و در همين روز در جامع عمرو خطبه خواند (انباء، 353/8). | ||
از جمله وظايف او | از جمله وظايف او کتابدارى کتابخانۀ مدرسۀ محموديه بود كه محتوى نفيسترين کتابها بود، و اين کتابها را قاضى برهان الدين ابراهيم بن عبد الرحيم ابن جماعة جمع كرده و در آن، كتب به خط مؤلفان فراوان بود. بيشتر اين کتابها را پس از او جمال الدين استادار گرفت و آن را وقف مدرسۀ خود كرد (انباء 293/20، 294). ابن حجر پس از تصدّى کتابدارى کتابخانۀ مذكور دو فهرست براى آن تنظيم كرد: فهرستى موضوعى بر طبق علوم و فهرستى به ترتيب حروف الفباء براى اسامى كتب. ابن حجر هفتهاى يك روز در اين کتابخانه كار مى كرد و توانست کتابهايى را كه پيش از او از اين کتابخانه مفقود شده بود، باز گرداند (عز الدين، 172، به نقل از سخاوى، الجواهر و الدرر). | ||
==ابن حجر در مسند قضا== | ==ابن حجر در مسند قضا== | ||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
علم الدين بلقينى در محرم 827 از منصب قضا معزول شد و اين منصب به ابن حجر پيشنهاد شد. ابن حجر با آنكه قبلا بارها از تصدى منصب قضا استيحاش كرده بود، اين پيشنهاد را بى درنگ پذيرفت (انباء، 39/8؛عز الدين، 157-158). در اين قبولى حتما رنجش و خصومت او با بلقينى مؤثر بوده است و ابن حجر خواسته است تا پاسخ بى اعتنايى او را بدهد. | علم الدين بلقينى در محرم 827 از منصب قضا معزول شد و اين منصب به ابن حجر پيشنهاد شد. ابن حجر با آنكه قبلا بارها از تصدى منصب قضا استيحاش كرده بود، اين پيشنهاد را بى درنگ پذيرفت (انباء، 39/8؛عز الدين، 157-158). در اين قبولى حتما رنجش و خصومت او با بلقينى مؤثر بوده است و ابن حجر خواسته است تا پاسخ بى اعتنايى او را بدهد. | ||
تاريخ استقرار او در منصب قضا 22 محرم 827 بوده است (انباء، همانجا)، اما تعجب اينجاست كه خود او در رفع الاصر (بجاوى، 8) تاريخ آن را 27 ماه مذكور و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] 28 محرم سال مذكور (656/4)گفته است. فرمان اين منصب و به اصطلاح آن زمان «تقليد» آن را ابن حجّة الحموى در | تاريخ استقرار او در منصب قضا 22 محرم 827 بوده است (انباء، همانجا)، اما تعجب اينجاست كه خود او در رفع الاصر (بجاوى، 8) تاريخ آن را 27 ماه مذكور و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] 28 محرم سال مذكور (656/4)گفته است. فرمان اين منصب و به اصطلاح آن زمان «تقليد» آن را ابن حجّة الحموى در کتاب قهوة الانشاء آورده است (سخاوى، الذيل، 80). در طى اين دوره از تصدى منصب قضا مسألۀ زكات گرفتن از بازرگانان پيش آمد و اين در جمادى الآخر سال مذكور بود. دو تن از قضات يعنى ابن حجّى و شمس هروى سلطان را بر اين كار واداشته بودند. ابن حجر با اخذ زكات از بازرگانان مخالفت كرد و گفت مالياتى كه سلطان از بازرگانان مىگيرد، چندين برابر زكات است. قاضى مالكى و قاضى حنبلى با ابن حجر موافقت كردند و مجلس داورى با اين نظر موافقت كرد (ابن حجر، انباء، 43/8). در 8 ذيقعدۀ همين سال منصب قضاى شافعيه از ابن حجر گرفته و به شمس هروى تفويض شد (همان، 48/8). اما در رجب 828 دوباره ابن حجر را به قضا باز گرداندند و شمس هروى را معزول كردند. [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] (687/4) مىگويد:در 3 رجب اين سال ابن حجر را خلعت دادند و به منصب قاضى القضاتى باز گرداندند، زيرا شمس هروى اخلاق زشت و ناپسند داشت و از هر نيكى دور بود و هر گونه بدى را در برداشت. سخاوى (الذيل، 81) از قول محبّ بغدادى عالم حنبلى نقل مىكند كه روز مذكور روز بزرگى بود و مردم از دو جهت شادمان شدند: يكى از جهت عزل هروى و ديگرى به جهت نصب ابن حجر. در «تقليد» وى بر اين منصب در كنار «قاضى القضاة بالبلاد المصريّة» ولايت و قضاى «بلاد شامية» را نيز افزودند. | ||
در اين دوره از اشتغال او به قضا، نجم الدين ابن حجّى كوشيد تا اين منصب را از ابن حجر بگيرد، اما موفق نشد و ابن حجر تا 26 صفر 833 در اين منصب باقى ماند و در آن روز معزول شد و علم الدين بلقينى جاى او را گرفت (همانجا). | در اين دوره از اشتغال او به قضا، نجم الدين ابن حجّى كوشيد تا اين منصب را از ابن حجر بگيرد، اما موفق نشد و ابن حجر تا 26 صفر 833 در اين منصب باقى ماند و در آن روز معزول شد و علم الدين بلقينى جاى او را گرفت (همانجا). | ||
خط ۲۱۵: | خط ۲۱۵: | ||
ولى الدين سفطى كه در ربيع الاول 851 پس از بلقينى بر مسند قضاى شافعيه نشست، براى دور نگاهداشتن ابن حجر از منصب قضا امر به تعقيب پسر او كرد با آنكه او به شمس قاياتى به جهت همين كار، يعنى تعقيب پسر ابن حجر، سخت اعتراض كرده بود (سخاوى، الذيل، 249). | ولى الدين سفطى كه در ربيع الاول 851 پس از بلقينى بر مسند قضاى شافعيه نشست، براى دور نگاهداشتن ابن حجر از منصب قضا امر به تعقيب پسر او كرد با آنكه او به شمس قاياتى به جهت همين كار، يعنى تعقيب پسر ابن حجر، سخت اعتراض كرده بود (سخاوى، الذيل، 249). | ||
البته اگر پسر ابن حجر بهانهاى به دست نمىداد، تحت تعقيب واقع نمىشد. ابن حجر براى دفاع از پسرش | البته اگر پسر ابن حجر بهانهاى به دست نمىداد، تحت تعقيب واقع نمىشد. ابن حجر براى دفاع از پسرش کتابى نوشت به نام ردع المجرم فى الذّبّ عن عرض المسلم (همانجا). خود ابن حجر هم وقتى كه مردم به خانۀ او براى دلداريش از عزل از منصب و تهنيت به قاضى قاياتى براى تصدى منصب رفته بودند، شعرى از يكى از شعراى پيشين انشاد كرد كه در آن تلويحا به حرص و ولع خود به منصب اقرار كرده بود (همان، 84). | ||
اما انتقاد ابن فهد كه چرا به جاى اشتغال به قضا به تصنيف و زيارت مشغول نشد، بى معنى است، زيرا ابن حجر بارها به زيارت حج رفته است و همۀ اوقات فراغت خود را صرف تدريس و تصنيف كرد و شمارۀ تأليفات او به صد و پنجاه مىرسد. | اما انتقاد ابن فهد كه چرا به جاى اشتغال به قضا به تصنيف و زيارت مشغول نشد، بى معنى است، زيرا ابن حجر بارها به زيارت حج رفته است و همۀ اوقات فراغت خود را صرف تدريس و تصنيف كرد و شمارۀ تأليفات او به صد و پنجاه مىرسد. | ||
خط ۲۳۰: | خط ۲۳۰: | ||
ابن حجر با داشتن دوستان و شاگردان و معتقدان زياد، مخالفانى هم داشته است كه مخالفت ايشان بيشتر يا به سبب رقابت براى به دست آوردن مناصب و وظايف و يا به سبب رقابت در علم و يا صرفا از حسد بوده است. | ابن حجر با داشتن دوستان و شاگردان و معتقدان زياد، مخالفانى هم داشته است كه مخالفت ايشان بيشتر يا به سبب رقابت براى به دست آوردن مناصب و وظايف و يا به سبب رقابت در علم و يا صرفا از حسد بوده است. | ||
يكى از مخالفان مشهور او قاضى بدر الدين محمود بن احمد عنتابى حنفى، معروف به عينى (د 855 ق) است (براى شرح حال او نك: سخاوى، الضوء، 131/10-135، همو، الذيل، 428-440). وى و ابن حجر در آغاز با همۀ رقابتى كه ميان معاصران اتفاق مىافتد، با يكديگر دوستى داشتند و در سفر ملك اشرف بر سباى به شام و ديار بكر همراه او بودند و عينى در زادگاه خود عينتاب از ابن حجر، پذيرايى كرد. اين دو از يكديگر استفادههاى علمى نيز كردند و عينى به هنگام تصنيف رجال طحاوى از ابن حجر استفاده كرد و ابن حجر نيز از او چند حديث استماع كرد، ولى رقابت اين دو پس از آنكه ابن حجر | يكى از مخالفان مشهور او قاضى بدر الدين محمود بن احمد عنتابى حنفى، معروف به عينى (د 855 ق) است (براى شرح حال او نك: سخاوى، الضوء، 131/10-135، همو، الذيل، 428-440). وى و ابن حجر در آغاز با همۀ رقابتى كه ميان معاصران اتفاق مىافتد، با يكديگر دوستى داشتند و در سفر ملك اشرف بر سباى به شام و ديار بكر همراه او بودند و عينى در زادگاه خود عينتاب از ابن حجر، پذيرايى كرد. اين دو از يكديگر استفادههاى علمى نيز كردند و عينى به هنگام تصنيف رجال طحاوى از ابن حجر استفاده كرد و ابن حجر نيز از او چند حديث استماع كرد، ولى رقابت اين دو پس از آنكه ابن حجر کتاب فتح البارى را در شرح [[صحيح بخارى]] نوشت و منتشر كرد، شروع شد. بدر الدين عينى يك کتاب دو جلدى در شرح [[صحيح بخارى]] به نام عمدة القارى نوشت و با آنكه از کتاب ابن حجر نقل و استفاده كرد، اعتراضاتى بر او وارد ساخت. ابن حجر دو کتاب در جواب اعتراضات او نوشت: يكى به نام الاستنصار على الطاعن المعثار و ديگرى به نام انتقاض الاعتراض. فضلا و علما در مقايسۀ اعتراضات عينى و پاسخهاى ابن حجر حق را به جانب ابن حجر دادند و کتاب عينى آن مقبوليتى را كه کتاب ابن حجر يافت، پيدا نكرد (سخاوى، همانجاها). | ||
عينى | عينى کتابى در سيرۀ ملك مؤيّد شيخ نوشت به نام السّيف المهنّد فى سيرة الملك المؤيّد و ابن حجر کتابى در ردّ آن نوشت به نام قذى العين فى ردّ غراب البين. ظاهرا مخالف اين دو از 820 ق شروع شد. | ||
در آن سال منارۀ برج شمالى جامع مؤيّدى در شرف افتادن بود و ابن حجر در مجلس سلطان دو بيت در اين باره گفته بود كه بعضى از اعضاى مجلس آن را تعريض به عينى دانستند، عينى كه خود شعر خوب نمىگفت از يكى خواست تا دو بيت در جواب ابن حجر بگويد و آن را به خود نسبت داد (انباء، 281/7). سخاوى مىگويد: سرانجام عينى در مرض موت ابن حجر به عيادت او رفت و در يك مسأله مربوط به حديث با او گفت و گو كرد (الذيل، 434). | در آن سال منارۀ برج شمالى جامع مؤيّدى در شرف افتادن بود و ابن حجر در مجلس سلطان دو بيت در اين باره گفته بود كه بعضى از اعضاى مجلس آن را تعريض به عينى دانستند، عينى كه خود شعر خوب نمىگفت از يكى خواست تا دو بيت در جواب ابن حجر بگويد و آن را به خود نسبت داد (انباء، 281/7). سخاوى مىگويد: سرانجام عينى در مرض موت ابن حجر به عيادت او رفت و در يك مسأله مربوط به حديث با او گفت و گو كرد (الذيل، 434). | ||
خط ۲۵۸: | خط ۲۵۸: | ||
ابن حجر در ذيقعدۀ 852 پس از پايان مجلس املاء بيمار شد. بيمارى او را مؤلف لحظ الالحاظ اسهال و استفراغ خون نوشته است. درمان اطباء مفيد نيفتاد و در شب شنبه 28 ذيحجۀ سال مذكور وفات يافت (ابن فهد مكى، 337). مردم قاهره بازارها و دكانها را بستند و در تشييع جنازۀ او شركت جستند. عدۀ تشييع كنندگان را 50000 تن نوشتهاند و مىگويند پس از تشييع جنازۀ ابن تيميه چنين تشييعى ديده نشده بود. سلطان و خليفه در تشييع جنازه حاضر بودند و سلطان از خليفه خواست كه بر او نماز گزارد (عز الدين، 93- 94). در حاشيۀ لحظ الالحاظ (ص 338) به نقل از تاريخ ابن طولون دمشقى آمده است كه علم الدين بلقينى، دشمن سرسخت ابن حجر، به درخواست خليفه بر او نماز خواند. نعش او را به قرافۀ صغرى حمل كردند و در آنجا در گورستان بنى الخرّوبى ميان مرقد امام شافعى و شيخ مسلم سلمى در برابر جامع ديلمى به خاك سپردند. مؤلف لحظ الالحاظ مىگويد: سلطان و رؤساى دولت جنازۀ او را به دوش كشيدند (ابن فهد مكى، 338). | ابن حجر در ذيقعدۀ 852 پس از پايان مجلس املاء بيمار شد. بيمارى او را مؤلف لحظ الالحاظ اسهال و استفراغ خون نوشته است. درمان اطباء مفيد نيفتاد و در شب شنبه 28 ذيحجۀ سال مذكور وفات يافت (ابن فهد مكى، 337). مردم قاهره بازارها و دكانها را بستند و در تشييع جنازۀ او شركت جستند. عدۀ تشييع كنندگان را 50000 تن نوشتهاند و مىگويند پس از تشييع جنازۀ ابن تيميه چنين تشييعى ديده نشده بود. سلطان و خليفه در تشييع جنازه حاضر بودند و سلطان از خليفه خواست كه بر او نماز گزارد (عز الدين، 93- 94). در حاشيۀ لحظ الالحاظ (ص 338) به نقل از تاريخ ابن طولون دمشقى آمده است كه علم الدين بلقينى، دشمن سرسخت ابن حجر، به درخواست خليفه بر او نماز خواند. نعش او را به قرافۀ صغرى حمل كردند و در آنجا در گورستان بنى الخرّوبى ميان مرقد امام شافعى و شيخ مسلم سلمى در برابر جامع ديلمى به خاك سپردند. مؤلف لحظ الالحاظ مىگويد: سلطان و رؤساى دولت جنازۀ او را به دوش كشيدند (ابن فهد مكى، 338). | ||
ابن حجر خوش صورت با قدى مايل به كوتاهى و نحيف اندام و فصيح زبان بود. معاصرانش همه او را به قدرت حافظه و هوش تند و دانش زياد و موثق بودن ستودهاند، استادش شيخ زين الدين عراقى گواهى داده بود كه او داناترين اصحاب او به علم حديث است. شعر خوب مىگفت و اشعار زيادى حفظ داشت. بسيار روزه مىگرفت و بسيار عبادت مىكرد. متواضع و حليم و خوش معاشرت بود. محضرش دوست داشتنى و خلقش پسنديده بود. شاگردان فراوانى داشت و چندين نسل از علماء شاگردان او بودند. بزرگ ترين و مشهورترين شاگردان او شمس الدين محمد بن عبد الرحمن سخاوى مورخ مشهور قرن 8 ق است و چنانكه سابقا گفته شد، | ابن حجر خوش صورت با قدى مايل به كوتاهى و نحيف اندام و فصيح زبان بود. معاصرانش همه او را به قدرت حافظه و هوش تند و دانش زياد و موثق بودن ستودهاند، استادش شيخ زين الدين عراقى گواهى داده بود كه او داناترين اصحاب او به علم حديث است. شعر خوب مىگفت و اشعار زيادى حفظ داشت. بسيار روزه مىگرفت و بسيار عبادت مىكرد. متواضع و حليم و خوش معاشرت بود. محضرش دوست داشتنى و خلقش پسنديده بود. شاگردان فراوانى داشت و چندين نسل از علماء شاگردان او بودند. بزرگ ترين و مشهورترين شاگردان او شمس الدين محمد بن عبد الرحمن سخاوى مورخ مشهور قرن 8 ق است و چنانكه سابقا گفته شد، کتابى در شرح حال استادش به نام الجواهر و الدرر تأليف كرده است. | ||
==تأليفات ابن حجر== | ==تأليفات ابن حجر== | ||
خط ۲۶۵: | خط ۲۶۵: | ||
فهرست كامل تأليفات ابن حجر را شاگردش سخاوى در الجواهر و الدرر در 10 برگ آورده است. سخاوى مىگويد: او تصنيف را از 796 ق آغاز كرد. بعضى از تأليفاتش را پيش از وفات تكميل كرد و بعضى از آنها همچنان به حال مسوده باقى ماند. | فهرست كامل تأليفات ابن حجر را شاگردش سخاوى در الجواهر و الدرر در 10 برگ آورده است. سخاوى مىگويد: او تصنيف را از 796 ق آغاز كرد. بعضى از تأليفاتش را پيش از وفات تكميل كرد و بعضى از آنها همچنان به حال مسوده باقى ماند. | ||
بعضى از آنها را فقط شروع به نوشتن كرد و بعضى از آنها را مىتوان در مرحلۀ آمادگى گفت. خود او نام بيشتر مصنفات خود را در «كرّاسه» اى جمع كرده است. من از خودش شنيدم كه مىگفت: من از هيچ يك از تأليفات خود راضى نيستم، زيرا به اين اميد تأليف آنها را آغاز كردم كه كسى در تحرير آنها مرا يارى دهد، ولى كسى را نيافتم بجز در مورد | بعضى از آنها را فقط شروع به نوشتن كرد و بعضى از آنها را مىتوان در مرحلۀ آمادگى گفت. خود او نام بيشتر مصنفات خود را در «كرّاسه» اى جمع كرده است. من از خودش شنيدم كه مىگفت: من از هيچ يك از تأليفات خود راضى نيستم، زيرا به اين اميد تأليف آنها را آغاز كردم كه كسى در تحرير آنها مرا يارى دهد، ولى كسى را نيافتم بجز در مورد کتابهاى شرح بخارى و المشتبه و التهذيب و لسان الميزان. در لسان الميزان مىگويد اگر پيش بينى كار را مىكردم در اين کتاب مقيد به [[ذهبى]] نمىشدم (زيرا لسان الميزان اختصار و تهذيب کتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] است) و کتابى مستقل و ابتكارى در اين باب مىنوشتم. ساير کتابهاى من زياد است اما از لحاظ ماده و «عدّت»ضعيف است (بجاوى، 12/1). | ||
سخاوى مىگويد: من اوراقى را كه ابن حجر در فهرست تأليفات خود نوشته است، بررسى كردم و ديدم كه گاهى پس از ذكر اسم | سخاوى مىگويد: من اوراقى را كه ابن حجر در فهرست تأليفات خود نوشته است، بررسى كردم و ديدم كه گاهى پس از ذكر اسم کتاب مىگويد «تبييض آن را كامل كردم» و يا «تبييض كردم» و يا «قسمتى از اوايل آن را تبييض كردم» و يا «به صورت مسوّده است» (همانجا). | ||
طبيعى است كسى كه ساليان دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت اوقاف مدارس و جوامع گذرانده باشد، نمىتواند تمام صد و پنجاه تأليفى را كه از او ذكر كردهاند، به طور كامل در دست مردم قرار دهد. با اينهمه ابن حجر يكى از پركارترين مؤلفان جهان اسلام است. | طبيعى است كسى كه ساليان دراز عمر خود را در مسند قضا و نظارت اوقاف مدارس و جوامع گذرانده باشد، نمىتواند تمام صد و پنجاه تأليفى را كه از او ذكر كردهاند، به طور كامل در دست مردم قرار دهد. با اينهمه ابن حجر يكى از پركارترين مؤلفان جهان اسلام است. | ||
تأليفات ابن حجر به طور عمده در حديث و رجال حديث و تاريخ است. مهمترين | تأليفات ابن حجر به طور عمده در حديث و رجال حديث و تاريخ است. مهمترين کتاب او در حديث فتح البارى بشرح حديث البخارى است. چنانكه خود در پايان کتاب گفته مقدمۀ آن را در 813 ق1410/ م نوشته است. اين مقدمه به نام «هدى السارى لمقدمة فتح البارى» است كه در 10 فصل است و در بيان موضوع کتاب بخارى و تحقيق دربارۀ شروط روات و تراجم آن (عناوين ابواب) است و نيز علت اينكه چرا بخارى گاهى احاديث را تقطيع و يا تكرار و اعاده كرده است و نيز اينكه بعضى احاديث را «معلق» و «موقوف» آورده است، نيز ضبط كلمات غريب، نامهاى مشكل، كنى و انساب، همچنين جواب انتقادات [[دارقطنی، علی بن عمر|دار قطنى]] و ديگران و مطالب ديگر است. اين مقدمه يكى از کتابهاى مهم در باب [[صحيح بخارى]] است. او در 817 ق شروع به شرح متن [[صحيح بخارى]] كرد. مؤلف كشف الظنون مىگويد: ابتدا به طريق املاء در تأليف آن آغاز كرد و بعد به تدريج شروع به نوشتن آن كرد. پس از آنكه «كرّاسه»اى (در حدود 8 ورق) را تمام مىكرد، جمعى از ائمۀ معتبر آن را مىنوشتند و با اصل مقابله و يك روز در هفته دربارۀ آن بحث مىكردند و علامه ابن خضر آن را مىخواند. تأليف کتاب با اين ترتيب ادامه يافت تا آنكه در اول رجب 842 به پايان رسيد. بعد مطالبى به آن الحاق مىكرد كه تا اندكى پيش از وفات او ادامه داشت. پس از آنكه تأليف کتاب در تاريخ مذكور به پايان رسيد، مجلسى بزرگ از علما و قضات در بيرون قاهره در محلى به نام «التّاج و السّبع وجوه» تشكيل داد و قسمت آخر کتاب خوانده شد. در اين مجلس وليمهاى داد كه هزينۀ آن 500 دينار شد (به تاريخ شنبه دوم شعبان 842). ملوك اطراف از جمله ابو فارس عبد العزيز پادشاه مغرب از روى آن نسخه نويساندند و يك نسخه به 300 دينار فروخته شد (حاجى خليفه، 548/1). مدتها پيش از اتمام کتاب شهرت آن به اطراف ممالك اسلامى رسيده بود و شاهرخ پسر تيمور در 833 ق رسولى به دربار الملك الاشرف برسباى فرستاد و اين کتاب را خواست. ابن حجر سه جلد کتاب را كه تا آن تاريخ تمام كرده بود، فرستاد. شاهرخ در 839 ق دوباره آن را خواست، ولى کتاب هنوز به پايان نرسيده بود (ابن حجر، انباء، 194/8). ابن حجر دو کتاب ديگر هم دربارۀ [[صحيح بخارى]] دارد: يكى به نام تعليق التعليق كه در بيشتر فهارس تعليق التعليق نوشته شده است و آن اشتباه است، زيرا خود در مقدمۀ اين کتاب مىگويد: «و سمّيته تغليق التعليق لان اسانيده كانت كالابواب المفتوحة فغلقت». | ||
مؤلف كشف الظنون مىگويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در | مؤلف كشف الظنون مىگويد كه تأليف آن در 807 ق به پايان رسيد، اما خود ابن حجر در کتاب انتقاض گفته است كه آن در 804 ق تكميل شده است و شايد اين اخرى تاريخ کتابت باشد. انتقاض کتابى است كه نام كامل آن انتقاض الاعتراض است و در پاسخ اعتراضات بدر الدين عينى بر کتاب فتح البارى است. کتاب ديگر ابن حجر در بارۀ [[صحيح بخارى]] الاعلام بمن ذكر فى البخارى من الاعلام است (حاجى خليفه، 551/1-552). | ||
از جمله كتب مهم ابن حجر | از جمله كتب مهم ابن حجر کتاب لسان الميزان است كه اختصار و تكملهاى است بر کتاب ميزان الاعتدال [[ذهبى]] دربارۀ رجالى كه به قول اهل سنت از ضعفا و متروكين و مجهولين هستند. ابن حجر در لسان الميزان نام راويان كتب ستّه را كه مزّى در تهذيب الكمال ذكر كرده، در کتاب خويش نياورده است، زيرا حاجتى به تكرار آنها احساس نمىكرده است (لسان الميزان، 4/1). [[ذهبى]] در ميزان الاعتدال تشيع و غلو در تشيع را جزء بدعت كوچك شمرده است و مىگويد اين گونه اشخاص در ميان تابعين و اصحاب تابعين زياد بودهاند و اگر حديث آنها رد شود، مقدار زيادى از احاديث نبوى از ميان مىرود، اما رفض را جزو بدعت كبرى شمرده است و آن عبارت از رد ابو بكر و عمر و نقص مقام آنان است و مىگويد در ميان اهل رفض آدم راستگو ديده نمىشود (همان، 9/1). ابن حجر در مقدمۀ لسان الميزان پس از نقل قول [[ذهبى]] مىگويد: مالك و اصحاب او و ابو بكر باقلانى قول مبتدعه (مانند رافضه و خوارج) را مطلقا منع مىكنند. ابو حنيفه و ابو يوسف روايت آنها را مطلقا قبول كردهاند، مگر اينكه بدعت راوى موجب كفر باشد، يا اينكه راوى كذب را حلال شمرد و از شافعى نيز چنين روايت شده است. اما بيشتر اهل حديث قائل به تفصيل شدهاند، مثلا برخى از ايشان گفتهاند: اگر مبتدع راستگو باشد و مبلّغ (داعى) نباشد، حديث او مقبول است و فقط حديثى كه در تأييد بدعت خود نقل كند، مقبول نيست... (همان، 10/1-11). ابن حجر و [[ذهبى]] فراموش كردهاند كه در ميان اهل سنت هم راويانى هستند كه دشمنان سرسخت شيعه بودهاند و احاديثى دربارۀ شيعه و مذهب ايشان و نفى عقايد شيعه نقل كردهاند. اگر ميزان رد حديث، حديثى باشد كه مبلغ يا داعى در تأييد قول خود مىآورد، فرقى ميان شيعه و اهل سنت نبايد باشد. | ||
از | از کتابهاى مهم ابن حجر در تاريخ، الدرر الكامنة فى اعيان المائة الثامنة است. در مقدمۀ کتاب مىگويد: در اين کتاب ترجمۀ احوال اعيان و ملوك و امرا و نويسندگان و وزرا و ادبا و شعرا و روات حديث نبوى را در قرن 8 ق گرد آورده است و در آن از اعيان العصر و اعوان النصر صفدى و مجانى العصر ابو حيان محمد بن يوسف اندلسى (د 745 ق) و ذهبية العصر شهاب الدين بن فضل الله العمرى و ذيل سير النّبلاى [[ذهبى]] و ديگران استفاده كرده است. تأليف کتاب در 830 ق تمام شده ولى تا 837 ق آن را تكميل مىكرده، با اين حال كامل نشده است. از مطالعۀ متن کتاب و تراجم اشخاص برمىآيد كه کتاب به طور كامل از سواد به بياض نيامده است. بعضى از نواقص کتاب را سخاوى تكميل كرده است. اصل کتاب شامل 4500 ترجمه است و سخاوى 900 ترجمه بر آن افزوده است. چاپى كه در مصر با مقدمۀ محمد سيد جاد الحق منتشر شده، در پنج جلد است و شامل 204، 5 ترجمه است (الدرر الكامنة، 2/1-3، نك: عز الدين، 475-476). کتاب مهم ديگر ابن حجر در تاريخ انباء الغمر بابناء العمر است. ابن حجر در اين کتاب حوادث زمان خود را از 773 ق تا 850 ق آورده و در آن تاريخ پادشاهان و امرا و بزرگان و روات حديث و مشايخ خود را ذكر كرده است. و در تأليف آن از کتابهاى ناصر الدين ابن الفرات و صارم الدين ابن دقماق و ابن حجّى دمشقى و [[مقریزی، احمد بن علی|مقريزى]] و تقى الدين محمد بن احمد فاسى و اقفهسى و بدر الدين محمد عينى استفاده كرده، ولى کتاب عينى را سخت مورد انتقاد قرار داده و گفته است: عينى گاهى يك ورقۀ كامل را از روى تاريخ ابن دقماق استنساخ و حتى اغلاط او را تكرار كرده است. و در بعضى موارد نيز مدعى شده كه شاهد وقوع حادثهاى بوده است كه در مصر رخ داده، در حالى كه او در شهر خود عينتاب بوده است (انباء، 2/1-3). | ||
کتاب انباء الغمر از کتابهاى مهم تاريخ مماليك در اواخر قرن 8 و نيمه اول سدۀ 9 ق است و در آن مؤلف نه تنها به حوادث سياسى و نظامى زمان خود توجه كرده، بلكه اوضاع مالى و اقتصادى و كشاورزى مصر را نيز از نظر دور نداشته است و به جزئياتى از قبيل وضع هوا و باران و قحطيها و بيماريهاى مسرى مخصوصا طاعون كه در آن زمان در سالهاى مختلف در مصر و شام كشتار وحشتناك مىكرده، پرداخته است. در شرح حال علما و امرا به خصوصيات اخلاقى آنها اشاره كرده و از انتقاد بسيارى از معاصران غفلت نكرده است. ابن حجر اين کتاب را كاملا به بياض نياورده است، لذا در آن نقص و تكرار بسيار ديده مىشود. | |||
در اينجا بايد افزود كه بعضى ابن حجر را به عدم رعايت اصول بى طرفى در شرح حال معاصران خود متهم داشتهاند، مثلا گفتهاند: ابن حجر به سبب اشتغال به شعر و ادب و مدح و هجا از جوانى به جست و جوى خطاها در تراجم رجال پرداخته و گاه آنان را حتى اگر از اصحاب و شيوخ او بودهاند، انتقاد كرده است. و بقاعى گفته است: او كسانى را كه واقعا شايستۀ اكرام بودهاند، چنانكه بايست وصف نكرده است. ابن شحنۀ حنفى نيز در مقدمۀ شرح هدايه دربارۀ ابن حجر گفته است كه او بر مشايخ و احباب و اصحاب خود سخت حمله كرده است و مخصوصا بر حنفيان سخت تاخته است، همچنانكه [[ذهبى]] نيز دربارۀ شافعيه و حنفيه چنين كرده است و بهمين جهت سبكى گفته است نبايد در ترجمۀ حال شافعيان و حنفيان از [[ذهبى]] نقل كرد، همچنانكه نبايد در ترجمۀ حال هيچ حنفى اعم از متقدم و متأخر به ابن حجر مراجعه كرد (نك: طهطاوى، 327-328). | در اينجا بايد افزود كه بعضى ابن حجر را به عدم رعايت اصول بى طرفى در شرح حال معاصران خود متهم داشتهاند، مثلا گفتهاند: ابن حجر به سبب اشتغال به شعر و ادب و مدح و هجا از جوانى به جست و جوى خطاها در تراجم رجال پرداخته و گاه آنان را حتى اگر از اصحاب و شيوخ او بودهاند، انتقاد كرده است. و بقاعى گفته است: او كسانى را كه واقعا شايستۀ اكرام بودهاند، چنانكه بايست وصف نكرده است. ابن شحنۀ حنفى نيز در مقدمۀ شرح هدايه دربارۀ ابن حجر گفته است كه او بر مشايخ و احباب و اصحاب خود سخت حمله كرده است و مخصوصا بر حنفيان سخت تاخته است، همچنانكه [[ذهبى]] نيز دربارۀ شافعيه و حنفيه چنين كرده است و بهمين جهت سبكى گفته است نبايد در ترجمۀ حال شافعيان و حنفيان از [[ذهبى]] نقل كرد، همچنانكه نبايد در ترجمۀ حال هيچ حنفى اعم از متقدم و متأخر به ابن حجر مراجعه كرد (نك: طهطاوى، 327-328). | ||
از جمله مواردى كه ابن حجر جانب عناد و تعصب را گرفته و جانب حق و ايمان و عدالت و تقوا را رها كرده، شرح حالى است كه از شهيد اول در انباء الغمر آورده است و در آنجا مىگويد: «در اين سال محمد بن مكى رافضى در دمشق كشته شد و اين به جهت آن بود كه بر ضدّ او به الحاد و اعتقاد به مذهب نصرانيت و حلال شمردن شراب و قبايح ديگر[! ]گواهى دادند و اين در جمادى الاول 781 بود و بعضى از اصحاب ما آن را در 786 ق نوشتهاند» (311/1). و در حوادث سال 786 ق نوشته است: محمد بن مكى عراقى داناى اصول و عربيت بود.او را به جهت مذهب رفض و نصيرى در جمادى الاول كشتند (همان، 181/2). از دو قطعۀ مذكور كه در شرح حال يكى از پارساترين و بزرگترين فقهاى شيعه است، مقدار تعصب و بى دقتى ابن حجر معلوم مىشود كه گاهى او را به مذهب نصرانيت و گاهى به نصيريت متهم داشته است و اگر نصيريت درست باشد و نصرانيت تحريف آن باشد، باز از شدت اتّهام نمىكاهد زيرا نصيريّت در نظر فقهاى شيعه و همين شهيد اول از نصرانيت بدتر بوده است، زيرا نصرانيها را اهل | از جمله مواردى كه ابن حجر جانب عناد و تعصب را گرفته و جانب حق و ايمان و عدالت و تقوا را رها كرده، شرح حالى است كه از شهيد اول در انباء الغمر آورده است و در آنجا مىگويد: «در اين سال محمد بن مكى رافضى در دمشق كشته شد و اين به جهت آن بود كه بر ضدّ او به الحاد و اعتقاد به مذهب نصرانيت و حلال شمردن شراب و قبايح ديگر[! ]گواهى دادند و اين در جمادى الاول 781 بود و بعضى از اصحاب ما آن را در 786 ق نوشتهاند» (311/1). و در حوادث سال 786 ق نوشته است: محمد بن مكى عراقى داناى اصول و عربيت بود.او را به جهت مذهب رفض و نصيرى در جمادى الاول كشتند (همان، 181/2). از دو قطعۀ مذكور كه در شرح حال يكى از پارساترين و بزرگترين فقهاى شيعه است، مقدار تعصب و بى دقتى ابن حجر معلوم مىشود كه گاهى او را به مذهب نصرانيت و گاهى به نصيريت متهم داشته است و اگر نصيريت درست باشد و نصرانيت تحريف آن باشد، باز از شدت اتّهام نمىكاهد زيرا نصيريّت در نظر فقهاى شيعه و همين شهيد اول از نصرانيت بدتر بوده است، زيرا نصرانيها را اهل کتاب مىدانند ولى نصيريها را به غلو و الحاد متهم مىدارند. | ||
از | از کتابهاى مهم و مشهور ابن حجر الاصابة فى تمييز الصحابة است كه شايد از مهمترين کتابها در علم رجال باشد. تأليفات ابن حجر زياد است و بسيارى از آنها به چاپ رسيده است و فهرست آن در کتابهاى سخاوى و در شذرات الذهب و ديگر كتب شرح حال او آمده است. | ||
منبع مقاله: | منبع مقاله: |
ویرایش