پرش به محتوا

ابن سبعین، عبدالحق بن ابراهیم: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱ سپتامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'گي' به 'گی'
جز (جایگزینی متن - 'هـ' به 'ه')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'گي' به 'گی')
خط ۴۴: خط ۴۴:
وى در اوايل زندگانى در مرسيه به تحصيل منطق، حكمت، كلام و رياضيات پرداخت، سپس به عرفان روى آورد و گفته‌اند كه طب، كيمیا، سيمیا و علم حروف را نيز فراگرفت. برخى از مؤلفان، او را شاگرد ابواسحاق ابراهیم بن يوسف بن محمد بن دهاق (معروف به ابن المرأة)، عارف و متكلم مشهور اندلسى، دانسته‌اند، ولى وفات ابن دهاق در 611ق و قبل از ولادت ابن سبعين بوده و این گفته ظاهراً در اصل به ارتباط فكرى و تأثير پذيرفتن ابن سبعين از عقايد ابن دهاق اشاره داشته است. از سوى ديگر، در اواخر سده 6 و اوايل سده 7ق افكار فلسفى و عرفانى ابوعبدالله شوذى از طريق شاگردش ابن دهاق و شاگرد او ابن اَحْلى در اندلس رواج گرفته بود و دور نيست كه ابن سبعين كه در این محيط فكرى پرورش يافته و تأثير پذيرفته بود، چنان‌كه در بعضى از منابع تلویحاً اشاره شده است، در مرسيه نزد ابن احلى كسب علم كرده باشد.
وى در اوايل زندگانى در مرسيه به تحصيل منطق، حكمت، كلام و رياضيات پرداخت، سپس به عرفان روى آورد و گفته‌اند كه طب، كيمیا، سيمیا و علم حروف را نيز فراگرفت. برخى از مؤلفان، او را شاگرد ابواسحاق ابراهیم بن يوسف بن محمد بن دهاق (معروف به ابن المرأة)، عارف و متكلم مشهور اندلسى، دانسته‌اند، ولى وفات ابن دهاق در 611ق و قبل از ولادت ابن سبعين بوده و این گفته ظاهراً در اصل به ارتباط فكرى و تأثير پذيرفتن ابن سبعين از عقايد ابن دهاق اشاره داشته است. از سوى ديگر، در اواخر سده 6 و اوايل سده 7ق افكار فلسفى و عرفانى ابوعبدالله شوذى از طريق شاگردش ابن دهاق و شاگرد او ابن اَحْلى در اندلس رواج گرفته بود و دور نيست كه ابن سبعين كه در این محيط فكرى پرورش يافته و تأثير پذيرفته بود، چنان‌كه در بعضى از منابع تلویحاً اشاره شده است، در مرسيه نزد ابن احلى كسب علم كرده باشد.


ابن سبعين در جوانى - و به گفته ابن شاكر كتبى، در 30 سالگى - با جمعى از ياران و شاگردان خود رهسپار مغرب شد و در راه، چند گاهى در خانقاهى نزدیک غرناطه توقف نمود. ظاهراً علت مهاجرت او از زادگاهش مخالفت‌هایى بود كه از طرف فقها و متشرعين با افكار و اقوال او مى‌شد. پس از ورود به مغرب در شهر سبته بر ساحل جنوبى تنگه جبل الطارق اقامت گزيد و به تبليغ و ترویج عقايد خود در میان پيروان و تحقيق، مطالعه و تأليف پرداخت. بااينكه در سنين جوانى بود، در همین دوران شهرت او به جايى رسيده بود كه هنگامى كه پرسش‌هاى علمى و فلسفى فردریک دوم، امپراتور صقليه از علماى ممالك اسلامى به مغرب رسيد، خليفه عبدالواحد الرشيد، آنها را به سبته فرستاد و از ابن سبعين خواسته شد كه جواب بنویسد. ظاهراً به سبب همین اشتهار به فلسفه و نيز شايد به سبب استقبالى كه از عقايد او مى‌شد، ناچار گرديد كه آن شهر را ترك گوید و به عدوه و سپس به بجايه رود. وى چند سالى در این شهر اقامت داشت و همچنان به نشر افكار خاص خود مشغول بود و پيروان و مريدان بسيارى كه از طبقات مختلف نزد او گرد آمده بودند، آراء و عقايد او را به نقاط ديگر مى‌رساندند. در اينجا نيز افكار و اقوال او و طرز سلوك پيروانش مخالفت و خصومت فقها و متشرعين را برانگيخت و به الحاد و كفر متهم و مجبور به ترك آنجا شد. وى ظاهراً در حدود سال 648ق، از مغرب به مقصد حجاز عازم شرق افريقا شد، ولى پيش از آنكه خود به آن نواحى برسد، شهرتش به آنجا رسيده بود و فقهاى مغرب پيام‌هایى به مردم مصر فرستاده و آنان را نسبت به افكار و اقوال وى ظنين و بدبين كرده بودند. چنين به نظر مى‌رسد كه در شرق افريقا میان او و علماى آن ديار مناقشات و ماجراهایى وجود داشته و نامساعد بودن محيط و مخالفت‌هاى فقها و اهل ظاهر او را به عزيمت به‌سوى مكه ناگزير كرده بود.
ابن سبعين در جوانى - و به گفته ابن شاكر كتبى، در 30 سالگى - با جمعى از ياران و شاگردان خود رهسپار مغرب شد و در راه، چند گاهى در خانقاهى نزدیک غرناطه توقف نمود. ظاهراً علت مهاجرت او از زادگاهش مخالفت‌هایى بود كه از طرف فقها و متشرعين با افكار و اقوال او مى‌شد. پس از ورود به مغرب در شهر سبته بر ساحل جنوبى تنگه جبل الطارق اقامت گزيد و به تبليغ و ترویج عقايد خود در میان پيروان و تحقيق، مطالعه و تأليف پرداخت. بااينكه در سنين جوانى بود، در همین دوران شهرت او به جايى رسيده بود كه هنگامى كه پرسش‌هاى علمى و فلسفى فردریک دوم، امپراتور صقليه از علماى ممالك اسلامى به مغرب رسيد، خليفه عبدالواحد الرشيد، آنها را به سبته فرستاد و از ابن سبعين خواسته شد كه جواب بنویسد. ظاهراً به سبب همین اشتهار به فلسفه و نيز شايد به سبب استقبالى كه از عقايد او مى‌شد، ناچار گرديد كه آن شهر را ترك گوید و به عدوه و سپس به بجايه رود. وى چند سالى در این شهر اقامت داشت و همچنان به نشر افكار خاص خود مشغول بود و پيروان و مريدان بسيارى كه از طبقات مختلف نزد او گرد آمده بودند، آراء و عقايد او را به نقاط ديگر مى‌رساندند. در اينجا نيز افكار و اقوال او و طرز سلوك پيروانش مخالفت و خصومت فقها و متشرعين را برانگیخت و به الحاد و كفر متهم و مجبور به ترك آنجا شد. وى ظاهراً در حدود سال 648ق، از مغرب به مقصد حجاز عازم شرق افريقا شد، ولى پيش از آنكه خود به آن نواحى برسد، شهرتش به آنجا رسيده بود و فقهاى مغرب پيام‌هایى به مردم مصر فرستاده و آنان را نسبت به افكار و اقوال وى ظنين و بدبين كرده بودند. چنين به نظر مى‌رسد كه در شرق افريقا میان او و علماى آن ديار مناقشات و ماجراهایى وجود داشته و نامساعد بودن محيط و مخالفت‌هاى فقها و اهل ظاهر او را به عزيمت به‌سوى مكه ناگزير كرده بود.


زمان ورود او به مكه به‌درستى معلوم نيست، ولى در نخستين سال‌هایى كه ابونمى محمد اول شريف مكه بود (652 - 702ق)، وى در آنجا بوده و از نزدیک ان او بشمار مى‌رفته و حتى گفته‌اند كه استاد و معلم او نيز بوده است. بنا بر برخى از منابع، امیر مكه بيمار يا مجروح شده بود و ابن سبعين او را معالجه كرد و همین امر موجب نزدیک شدن او به امیر گرديد. به گفته عبدالحق باديسى در المقصد الشريف، ابونمى در جنگى مجروح شده و زخمى بر سرش رسيده بود و ابن سبعين جراحت او را علاج كرد و نوعى سرپوش برای او ساخت كه نشان زخم را پنهان مى‌كرد و نيز گفته‌اند كه وى با اعمالى از نوع سحر و شعبده امیر را به خود مجذوب و معتقد كرده بود، ولى شايد سبب اصلى نزدیکى او با ابونمى وجود نوعى تجانس فكرى میان آن دو بوده است؛ زيرا ابونمى منتسب به خاندان رسول اكرم(ص) و از اولاد حسن بن على(ع) بود و ابن سبعين نيز تمايلات شيعى و فاطمى داشت و گفته‌اند كه وى در مكه و در سايه حمايت امیر آنجا گرايش‌هاى شيعى خود را آشكار مى‌كرد.
زمان ورود او به مكه به‌درستى معلوم نيست، ولى در نخستين سال‌هایى كه ابونمى محمد اول شريف مكه بود (652 - 702ق)، وى در آنجا بوده و از نزدیک ان او بشمار مى‌رفته و حتى گفته‌اند كه استاد و معلم او نيز بوده است. بنا بر برخى از منابع، امیر مكه بيمار يا مجروح شده بود و ابن سبعين او را معالجه كرد و همین امر موجب نزدیک شدن او به امیر گرديد. به گفته عبدالحق باديسى در المقصد الشريف، ابونمى در جنگى مجروح شده و زخمى بر سرش رسيده بود و ابن سبعين جراحت او را علاج كرد و نوعى سرپوش برای او ساخت كه نشان زخم را پنهان مى‌كرد و نيز گفته‌اند كه وى با اعمالى از نوع سحر و شعبده امیر را به خود مجذوب و معتقد كرده بود، ولى شايد سبب اصلى نزدیکى او با ابونمى وجود نوعى تجانس فكرى میان آن دو بوده است؛ زيرا ابونمى منتسب به خاندان رسول اكرم(ص) و از اولاد حسن بن على(ع) بود و ابن سبعين نيز تمايلات شيعى و فاطمى داشت و گفته‌اند كه وى در مكه و در سايه حمايت امیر آنجا گرايش‌هاى شيعى خود را آشكار مى‌كرد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش