۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
او در مقدمه حقائق التفسیر نوشته است که چون صاحبان دانشهای ظاهری در رشتههای مرتبط با قرآن به نگارش پرداختهاند و جز آنچه در کلام [[امام جعفر صادق علیهالسلام|امام صادق علیهالسلام]] و ابن عطاء در توضیح پارهای از آیات متفرقه آمده، کسی برای فهم خطابات قرآنی به زبان اهل حقیقت اقدامی نکرده، بر آن شده آنچه را در این باب در کلام [[امام جعفر صادق علیهالسلام|امام صادق علیهالسلام]] و ابن عطاء یافته است گردآوری کند و سخنان مشایخ اهل حقیقت را در این باب به آن منضم نماید و آن را به ترتیب سورههای قرآن تنظیم کند.<ref>ر.ک: مقدمه، ص19-20</ref> | او در مقدمه حقائق التفسیر نوشته است که چون صاحبان دانشهای ظاهری در رشتههای مرتبط با قرآن به نگارش پرداختهاند و جز آنچه در کلام [[امام جعفر صادق علیهالسلام|امام صادق علیهالسلام]] و ابن عطاء در توضیح پارهای از آیات متفرقه آمده، کسی برای فهم خطابات قرآنی به زبان اهل حقیقت اقدامی نکرده، بر آن شده آنچه را در این باب در کلام [[امام جعفر صادق علیهالسلام|امام صادق علیهالسلام]] و ابن عطاء یافته است گردآوری کند و سخنان مشایخ اهل حقیقت را در این باب به آن منضم نماید و آن را به ترتیب سورههای قرآن تنظیم کند.<ref>ر.ک: مقدمه، ص19-20</ref> | ||
مهمترین کسانی که اقوالشان را سلمی در این تفسیر آورده است عبارتند از: [[امام جعفر صادق علیهالسلام|امام صادق(ع)]]، ابن عطا آدمی، [[حلاج، حسین بن منصور|حسین بن منصور حلاج]]، ابوالحسین نوری. | مهمترین کسانی که اقوالشان را سلمی در این تفسیر آورده است عبارتند از: [[امام جعفر صادق علیهالسلام|امام صادق(ع)]]، ابن عطا آدمی، [[حلاج، حسین بن منصور|حسین بن منصور حلاج]]، [[ابوالحسین نوری]]. | ||
تفسیر | تفسیر ابوالحسین نوری، از میان این مجموعه، کوتاهترین است که تنها 29 آیه از آیات قرآنی در آن مورد تفسیر قرار گرفته است.<ref>ر.ک: قاسم پور، محسن؛ ص55</ref> | ||
در این کتاب هیچ سخنی در تفسیر ظاهر قرآن دیده نمیشود و تفسیر باطنی محض است، ولی از مقدمهی مؤلف آن به دست میآید که مکتب تفسیری وی باطنی محض نبوده و ظاهر قرآن را نیز معتبر و قابل استناد و احتجاج میدانسته است. وی در آن مقدمه گفته است: | در این کتاب هیچ سخنی در تفسیر ظاهر قرآن دیده نمیشود و تفسیر باطنی محض است، ولی از مقدمهی مؤلف آن به دست میآید که مکتب تفسیری وی باطنی محض نبوده و ظاهر قرآن را نیز معتبر و قابل استناد و احتجاج میدانسته است. وی در آن مقدمه گفته است: | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
«وقتى ديدم افراد معروف به علوم ظاهر در بيان انواع مطالب قرآن از قبيل قرائتها، تفسيرها، مشكلات، احكام، اعراب، لغت، مجمل، مفسر، ناسخ و منسوخ پيش افتادهاند و در گردآورى فهم خطاب قرآن به زبان حقيقت جز [آن چه] در آيات پراكندهاى به ابو العباس بن عطا نسبت دادهاند و در آياتى بدون ترتيب از جعفر بن محمد عليه السّلام نقل كردهاند، هيچكس كارى نكرده است و در اين باره مطالبى را از آنان شنيده بودم كه نيكو مىدانستم، علاقه پيدا كردم كه آن [مطالب] را به مقالۀ آنان ضميمه كنم و سخنان مشايخ اهل حقيقت را به آن بيفزايم و به قدر طاقتم آن را به ترتيب سورهها مرتب كنم...»<ref>ر.ک: مقدمه، ص10</ref> | «وقتى ديدم افراد معروف به علوم ظاهر در بيان انواع مطالب قرآن از قبيل قرائتها، تفسيرها، مشكلات، احكام، اعراب، لغت، مجمل، مفسر، ناسخ و منسوخ پيش افتادهاند و در گردآورى فهم خطاب قرآن به زبان حقيقت جز [آن چه] در آيات پراكندهاى به ابو العباس بن عطا نسبت دادهاند و در آياتى بدون ترتيب از جعفر بن محمد عليه السّلام نقل كردهاند، هيچكس كارى نكرده است و در اين باره مطالبى را از آنان شنيده بودم كه نيكو مىدانستم، علاقه پيدا كردم كه آن [مطالب] را به مقالۀ آنان ضميمه كنم و سخنان مشايخ اهل حقيقت را به آن بيفزايم و به قدر طاقتم آن را به ترتيب سورهها مرتب كنم...»<ref>ر.ک: مقدمه، ص10</ref> | ||
نمونهاى از مطالب اين تفسير: - در مورد آيۀ كريمه | نمونهاى از مطالب اين تفسير: - در مورد آيۀ كريمه «'''وَ لَوْ أَنّٰا كَتَبْنٰا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِيٰارِكُمْ مٰا فَعَلُوهُ إِلاّٰ قَلِيلٌ'''» (نساء،آیه 60)، آورده است: | ||
محمد بن فضل گفته است: [اگر بر آنان مىنوشتيم كه] نفس خود را با مخالفت خواستهاش بكشيد «يا از خانههايتان بيرون كنيد»؛ يعنى دوستى دنيا را از دلهايتان خارج كنيد، آن را جز اندكى كه در عدد كم و در معانى زياد هستند، انجام نمىدادند و آنان اهل توفيق و ولايتهاى راستيناند».<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص154</ref> | محمد بن فضل گفته است: [اگر بر آنان مىنوشتيم كه] نفس خود را با مخالفت خواستهاش بكشيد «يا از خانههايتان بيرون كنيد»؛ يعنى دوستى دنيا را از دلهايتان خارج كنيد، آن را جز اندكى كه در عدد كم و در معانى زياد هستند، انجام نمىدادند و آنان اهل توفيق و ولايتهاى راستيناند».<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص154</ref> |
ویرایش