پرش به محتوا

المنجد في اللغة و الأعلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مـ' به 'م'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مـ' به 'م')
خط ۶۹: خط ۶۹:
#:شاید بتوان یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این کتاب را وجود واژه‌های فارسی معرب در آن دانست که به‌عنوان نمونه، به چند مورد از آنها اشاره می‌شود:
#:شاید بتوان یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این کتاب را وجود واژه‌های فارسی معرب در آن دانست که به‌عنوان نمونه، به چند مورد از آنها اشاره می‌شود:
# الإبریسم و الإبریسَم: الحریر (فارسیة): در زبان عربی کلمه‌ای بر وزن «أفعیلَل» وجود ندارد. در تعریب، ابریشم را به این وزن برده‌اند و حرف «ش» را هم به «س» تبدیل کرده‌اند مانند نیسابور. مخفف آن به شکل بریسم و بریشم نیز کاربرد داشته است و ابریسمی صفت نسبی است. این واژه در فارسی میانه «بریشم» بوده است.
# الإبریسم و الإبریسَم: الحریر (فارسیة): در زبان عربی کلمه‌ای بر وزن «أفعیلَل» وجود ندارد. در تعریب، ابریشم را به این وزن برده‌اند و حرف «ش» را هم به «س» تبدیل کرده‌اند مانند نیسابور. مخفف آن به شکل بریسم و بریشم نیز کاربرد داشته است و ابریسمی صفت نسبی است. این واژه در فارسی میانه «بریشم» بوده است.
# الإبریق: ج أباریق: إناء له عروی و فم و بُلبُلة (فارسیة): این واژه را عربی شده آبریز دانسته‌اند. این واژه برظرف دارای دسته اطلاق شده و به تاس حمام و دَلو هم گفته می‌شود. این کلمه از فارسی به عربی رفته و از آن طریق به زبان‌های اروپایی راه‌یافته‌است؛ در فرانسوی (brac) و در ایتالیایی (braca) شده است. گونه دیگر تعریف این واژه، «إبریج» است. این کلمه سیزده بار در قرآن کریم به‌کار رفته است. همچنین در شعر شاعران عصر جاهلیت همچون أعشی، سلامـﮥ بن جندل، عنتره، عدی بن زید وعلقمه نیز آمده است.
# الإبریق: ج أباریق: إناء له عروی و فم و بُلبُلة (فارسیة): این واژه را عربی شده آبریز دانسته‌اند. این واژه برظرف دارای دسته اطلاق شده و به تاس حمام و دَلو هم گفته می‌شود. این کلمه از فارسی به عربی رفته و از آن طریق به زبان‌های اروپایی راه‌یافته‌است؛ در فرانسوی (brac) و در ایتالیایی (braca) شده است. گونه دیگر تعریف این واژه، «إبریج» است. این کلمه سیزده بار در قرآن کریم به‌کار رفته است. همچنین در شعر شاعران عصر جاهلیت همچون أعشی، سلامﮥ بن جندل، عنتره، عدی بن زید وعلقمه نیز آمده است.
# الإبزیم و الإبزام ج أبازیم: شیءٌ من معدن یقوم مقام العروة یکون فی أحد طرفیه لسان یدخل فی الطرف الآخر. یقال: «انشب الإبزیم» (أی بکّله) (فارسیة): این واژه فارسی و معرب است به معنای زبانة پیش‌بند؛ زبان مانندی که در یک سر کمربند باشد و در حلقه سر دیگر گردد. بزیم که بزائم جمع آن است، گیره‌هایی است که زنان، حیک یا حائک خود را- که نوعی پوشش است- با آن‌ها به هم متصل می‌سازند. به معنای گیره یا حلقه مقابل آن است. ابزیم یا ابزین درع که زرفین هم گفته می‌شود.
# الإبزیم و الإبزام ج أبازیم: شیءٌ من معدن یقوم مقام العروة یکون فی أحد طرفیه لسان یدخل فی الطرف الآخر. یقال: «انشب الإبزیم» (أی بکّله) (فارسیة): این واژه فارسی و معرب است به معنای زبانة پیش‌بند؛ زبان مانندی که در یک سر کمربند باشد و در حلقه سر دیگر گردد. بزیم که بزائم جمع آن است، گیره‌هایی است که زنان، حیک یا حائک خود را- که نوعی پوشش است- با آن‌ها به هم متصل می‌سازند. به معنای گیره یا حلقه مقابل آن است. ابزیم یا ابزین درع که زرفین هم گفته می‌شود.
# الأخُور: الإسطبل (فارسیة).
# الأخُور: الإسطبل (فارسیة).
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش