القول المتين في تشيع الشيخ الأكبر محي‌الدين ابن العربي: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ذهبى' به 'ذهبى'
جز (جایگزینی متن - 'ابن كثير' به 'ابن كثير')
جز (جایگزینی متن - 'ذهبى' به 'ذهبى')
خط ۷۲: خط ۷۲:
در نتيجه اگر شخص سُنى يكى از اين دو ويژگى را نداشته باشد، از زمره سنيان دوازده‌امامى خارج مى‌شود و كسى كه اعتقادش به اين دو موضوع ثابت نشده باشد، او را سنى دوازده‌امامى نمى‌ناميم؛ هرچند كه در باره امامان دوازده‌گانه(ع) صدها كتاب نوشته و در فضيلت آنان هزارها روايت نقل كرده باشد؛ زيرا او فقط سُنى دوستدار اهل بيت(ع) است كه اين‌گونه افراد در بين اهل سنت فراوانند. به همين جهت، با آنكه محقق ايرانى، استاد محمدتقى دانش‌پژوه، صريحا چهار تن از شخصيت‌هاى قرن ششم به نام‌هاى ابن الشادى و حفصكى و ابن الخشاب و جنابذى را داراى گرايش «تسنن دوازده‌امامى» شمرده، ولى به نظر مى‌رسد كه اين نسبت صحيح نيست و آنان سُنى دوازده‌امامى نيستند. پس پديده «تسنن دوازده‌امامى» در قرن ششم مطرح نبوده و سابقه‌اى نداشته و از قرن هفتم به بعد پيدا شده است <ref>همان، ج 1، ص 26 - 30</ref>. بنابراين «تسنن دوازده‌امامى»، پديده‌اى التقاطى و آميخته‌اى شگفت از تشيع و تسنن است كه در طول تاريخ اسلام در بين برخى از شخصيت‌هاى علمى و فرهنگى مانند فضل بن روزبهان خنجى و ابن عربى جلوه‌گر شده است.
در نتيجه اگر شخص سُنى يكى از اين دو ويژگى را نداشته باشد، از زمره سنيان دوازده‌امامى خارج مى‌شود و كسى كه اعتقادش به اين دو موضوع ثابت نشده باشد، او را سنى دوازده‌امامى نمى‌ناميم؛ هرچند كه در باره امامان دوازده‌گانه(ع) صدها كتاب نوشته و در فضيلت آنان هزارها روايت نقل كرده باشد؛ زيرا او فقط سُنى دوستدار اهل بيت(ع) است كه اين‌گونه افراد در بين اهل سنت فراوانند. به همين جهت، با آنكه محقق ايرانى، استاد محمدتقى دانش‌پژوه، صريحا چهار تن از شخصيت‌هاى قرن ششم به نام‌هاى ابن الشادى و حفصكى و ابن الخشاب و جنابذى را داراى گرايش «تسنن دوازده‌امامى» شمرده، ولى به نظر مى‌رسد كه اين نسبت صحيح نيست و آنان سُنى دوازده‌امامى نيستند. پس پديده «تسنن دوازده‌امامى» در قرن ششم مطرح نبوده و سابقه‌اى نداشته و از قرن هفتم به بعد پيدا شده است <ref>همان، ج 1، ص 26 - 30</ref>. بنابراين «تسنن دوازده‌امامى»، پديده‌اى التقاطى و آميخته‌اى شگفت از تشيع و تسنن است كه در طول تاريخ اسلام در بين برخى از شخصيت‌هاى علمى و فرهنگى مانند فضل بن روزبهان خنجى و ابن عربى جلوه‌گر شده است.


در فصل دوم، نويسنده، پديده مزبور را در بين 13 نفر از شاگردان و راويان محى‌الدين بن عربى، مانند صدرالدين قونوى، عفيف‌الدين تلمسانى، قاضى محى‌الدين بن الزكى، كمال‌الدين ابوالقاسم مشهور به ابن‌العديم حلبى و عبدالله بن محمود بن مودود موصلى معروف به مجدالدين بلدچى، مطرح و بررسى كرده است. او بر آن است كه كنكاش در باره مذهب و انديشه شاگردان، همواره پنجره‌اى به‌سوى شناسايى گرايش مذهبى استاد است، به‌ويژه اگر شاگردان در موضوع بس مهم و سرنوشت‌ساز عرفان و سيروسلوك، او را انتخاب كرده باشند <ref>همان، ص 1، ص 389</ref>.
در فصل دوم، نويسنده، پديده مزبور را در بين 13 نفر از شاگردان و راويان محى‌الدين بن عربى، مانند صدرالدين قونوى، عفيف‌الدين تلمسانى، قاضى محى‌الدين بن الزكى، كمال‌الدين ابوالقاسم مشهور به ابن‌العديم حلبى و عبدالله بن محمود بن مودود موصلى معروف به مجدالدين بلدچى، مطرح و بررسى كرده است. او بر آن است كه كنكاش در باره مذهب و انديشه شاگردان، همواره پنجره‌اى به‌سوى شناسايى گرايش م[[ذهبى]] استاد است، به‌ويژه اگر شاگردان در موضوع بس مهم و سرنوشت‌ساز عرفان و سيروسلوك، او را انتخاب كرده باشند <ref>همان، ص 1، ص 389</ref>.


در فصل سوم، نويسنده، پديده يادشده را در بين عارفان معاصر ابن عربى و همانندان معنوى و سلوكى او، مانند سعدالدين حموئى، ابن فارض مصرى، شيخ شهاب‌الدين سهروردى بغدادى، جلال‌الدين محمد مولوى و ملك ظاهر ايوبى، بررسى كرده است. نويسنده، نتيجه مى‌گيرد كه رسميت يافتن تشيع در ايران در دولت ايلخانى، موضوعى طبيعى و تدريجى بود و هرگز ناگهانى و تصادفى نبود كه يك‌باره و بدون مقدمه اتفاق افتاده باشد، بلكه زمينه‌ها و ريشه‌هايى تاريخى داشت كه عمده‌اش به مسئله «گرايش صوفيان آن زمان به تشيع» و اعتقاد آنان به ولايت دوازده امام(ع) بازمى‌گردد؛ هرچند كه گرايش عملى آنان به مذاهب چهارگانه فقهى شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى بود. بنابراين، نقش شخصيت‌هاى دينى و سياسى صوفيان را در نشر و گسترش انديشه‌هاى شيعى و ارتباطشان با انديشمندان شيعى را نبايد فراموش كرد و به همين جهت، علامه حلى كه سلطان محمد خدابنده به‌طور رسمى به دست او تشيع را برگزيد، تنها حلقه تأثيرگذار در اين مسئله نبود، بلكه او حلقه پايانى قضيه بود كه تشيع را در ايران رسميت بخشيد. پس مى‌توان گفت تاريخ نشان داده است كه همواره «تصوف شيعى»، راه را براى «تشيع رسمى» مى‌گشايد و بر سختى‌ها و مشكلات غلبه پيدا مى‌كند <ref>همان، ج 1، ص 379</ref>.
در فصل سوم، نويسنده، پديده يادشده را در بين عارفان معاصر ابن عربى و همانندان معنوى و سلوكى او، مانند سعدالدين حموئى، ابن فارض مصرى، شيخ شهاب‌الدين سهروردى بغدادى، جلال‌الدين محمد مولوى و ملك ظاهر ايوبى، بررسى كرده است. نويسنده، نتيجه مى‌گيرد كه رسميت يافتن تشيع در ايران در دولت ايلخانى، موضوعى طبيعى و تدريجى بود و هرگز ناگهانى و تصادفى نبود كه يك‌باره و بدون مقدمه اتفاق افتاده باشد، بلكه زمينه‌ها و ريشه‌هايى تاريخى داشت كه عمده‌اش به مسئله «گرايش صوفيان آن زمان به تشيع» و اعتقاد آنان به ولايت دوازده امام(ع) بازمى‌گردد؛ هرچند كه گرايش عملى آنان به مذاهب چهارگانه فقهى شافعى، حنفى، مالكى و حنبلى بود. بنابراين، نقش شخصيت‌هاى دينى و سياسى صوفيان را در نشر و گسترش انديشه‌هاى شيعى و ارتباطشان با انديشمندان شيعى را نبايد فراموش كرد و به همين جهت، علامه حلى كه سلطان محمد خدابنده به‌طور رسمى به دست او تشيع را برگزيد، تنها حلقه تأثيرگذار در اين مسئله نبود، بلكه او حلقه پايانى قضيه بود كه تشيع را در ايران رسميت بخشيد. پس مى‌توان گفت تاريخ نشان داده است كه همواره «تصوف شيعى»، راه را براى «تشيع رسمى» مى‌گشايد و بر سختى‌ها و مشكلات غلبه پيدا مى‌كند <ref>همان، ج 1، ص 379</ref>.


در فصل چهارم، نويسنده، تصريح يازده تن از عالمان سنى، مانند قطب‌الدين يونينى، ابن تيميه، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] دمشقى، شمس‌الدين ذهبى، شيخ عبدالله يافعى، ابن خلدون، ابن حجر عسقلانى، شيخ عبدالوهاب شعرانى، احمد امين مصرى، دكتر حسن ابراهيم حسن و سيد محمدطاهر هاشمى برزنجى را در باره گرايش شيعى ابن عربى ذكر كرده است. در نظر برخى از اين دانشمندان سنى‌مذهب، مانند احمد امين مصرى، صوفيه به تشيع پيوستند و اين ارتباط، محكم شد و يكى از اعتقاداتى كه از آن مذهب گرفتند، عقيده به مهدى موعود بود كه آن را در قالبى جديد ريختند و به نام «قطب» ناميدند كه ستون آسمان و زمين است و تدبير امور به دست اوست. ابن عربى در «الفتوحات المكية» گفته است كه آنان دوازده نقيب هستند كه نه كم مى‌شوند و نه زياد و... <ref>همان، ج 2، ص 77 - 78</ref>.
در فصل چهارم، نويسنده، تصريح يازده تن از عالمان سنى، مانند قطب‌الدين يونينى، ابن تيميه، [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]] دمشقى، شمس‌الدين [[ذهبى]]، شيخ عبدالله يافعى، ابن خلدون، ابن حجر عسقلانى، شيخ عبدالوهاب شعرانى، احمد امين مصرى، دكتر حسن ابراهيم حسن و سيد محمدطاهر هاشمى برزنجى را در باره گرايش شيعى ابن عربى ذكر كرده است. در نظر برخى از اين دانشمندان سنى‌مذهب، مانند احمد امين مصرى، صوفيه به تشيع پيوستند و اين ارتباط، محكم شد و يكى از اعتقاداتى كه از آن مذهب گرفتند، عقيده به مهدى موعود بود كه آن را در قالبى جديد ريختند و به نام «قطب» ناميدند كه ستون آسمان و زمين است و تدبير امور به دست اوست. ابن عربى در «الفتوحات المكية» گفته است كه آنان دوازده نقيب هستند كه نه كم مى‌شوند و نه زياد و... <ref>همان، ج 2، ص 77 - 78</ref>.


در فصل پنجم، نويسنده، نظر 25 نفر از انديشمندان شيعى، مانند احمد بن فهد حلى، سيد محمد نوربخش، علامه جلال‌الدين دوانى، قاضى نورالله شوشترى، شيخ بهائى، صدرالمتألهين، قاضى سعيد قمى، ابوالحسن جلوه، آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى، شيخ آقابزرگ تهرانى، آيت‌الله حسن حسن‌زاده آملى، دكتر سيد حسين نصر و دكتر كامل مصطفى شبيبى را در باره تشيع محى‌الدين بن عربى بيان كرده است. بنا بر گزارش نويسنده، آيت‌الله شيخ نصرالله شاه‌آبادى از پدرش آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى نقل قول كرده است كه او اعتقاد داشت و بر اين مطلب اصرار مى‌ورزيد كه محى‌الدين، گرايش به مذهب تشيع داشته است. آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى همچنين به استدلال برخى از پژوهشگران تاريخ تصوف كه در آن بر اساس مكاشفه‌اى كه ابن عربى در آغاز كتاب فتوحات مكيه نقل كرده، بر تسنن او استدلال مى‌كنند، پاسخ داده و مناقشه كرده و آن را مردود شمرده است <ref>همان، ج 2، ص 207</ref>.
در فصل پنجم، نويسنده، نظر 25 نفر از انديشمندان شيعى، مانند احمد بن فهد حلى، سيد محمد نوربخش، علامه جلال‌الدين دوانى، قاضى نورالله شوشترى، شيخ بهائى، صدرالمتألهين، قاضى سعيد قمى، ابوالحسن جلوه، آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى، شيخ آقابزرگ تهرانى، آيت‌الله حسن حسن‌زاده آملى، دكتر سيد حسين نصر و دكتر كامل مصطفى شبيبى را در باره تشيع محى‌الدين بن عربى بيان كرده است. بنا بر گزارش نويسنده، آيت‌الله شيخ نصرالله شاه‌آبادى از پدرش آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى نقل قول كرده است كه او اعتقاد داشت و بر اين مطلب اصرار مى‌ورزيد كه محى‌الدين، گرايش به مذهب تشيع داشته است. آيت‌الله شيخ محمدعلى شاه‌آبادى همچنين به استدلال برخى از پژوهشگران تاريخ تصوف كه در آن بر اساس مكاشفه‌اى كه ابن عربى در آغاز كتاب فتوحات مكيه نقل كرده، بر تسنن او استدلال مى‌كنند، پاسخ داده و مناقشه كرده و آن را مردود شمرده است <ref>همان، ج 2، ص 207</ref>.


نويسنده با نقل مطالبى از انديشوران مذكور، مانند اين مطلب از دكتر سيد حسين نصر: «محى‌الدين از لحاظ شريعت، سُنى شناخته شده است، ولى كتابى در باره دوازده امام نوشته است كه عرفاى شيعه به آن كمال توجه را دارند و در فتوحات (فصل 366) از مهدى و شرايط بازگشت وى به‌صورتى سخن گفته كه با منابع شيعه مطابقت دارد» <ref>سه حكيم مسلمان، ص 213</ref>، كوشيده است كه ارتباط مذهبى محى‌الدين با تشيع و گرايش او به شيعيان را تأييد و تثبيت كند.
نويسنده با نقل مطالبى از انديشوران مذكور، مانند اين مطلب از دكتر سيد حسين نصر: «محى‌الدين از لحاظ شريعت، سُنى شناخته شده است، ولى كتابى در باره دوازده امام نوشته است كه عرفاى شيعه به آن كمال توجه را دارند و در فتوحات (فصل 366) از مهدى و شرايط بازگشت وى به‌صورتى سخن گفته كه با منابع شيعه مطابقت دارد» <ref>سه حكيم مسلمان، ص 213</ref>، كوشيده است كه ارتباط م[[ذهبى]] محى‌الدين با تشيع و گرايش او به شيعيان را تأييد و تثبيت كند.


همچنين، نويسنده مى‌گويد: «استادم آيت‌الله سيد محمدحسين حسينى تهرانى از استادش سيد هاشم حداد نقل كرده است كه آيت‌الله سيد على قاضى، از بزرگ‌ترين عارفان معاصر و استاد علامه طباطبايى، اهتمام زيادى به محى‌الدين و كتاب فتوحات مكيه داشت و مى‌گفت كه ابن عربى از كاملان بود و در فتوحات او شواهد و ادله گوناگونى وجود دارد كه او شيعه بوده است و در آن كتاب مطلب زيادى هست كه اصول قطعى اهل سنت را نقض مى‌كند. آيت‌الله قاضى معتقد بوده است كه محال است كسى به مرحله كمال برسد، ولى حقيقت ولايت را شهود نكرده باشد» <ref>همان، ج 2، ص 214 - 215</ref>.
همچنين، نويسنده مى‌گويد: «استادم آيت‌الله سيد محمدحسين حسينى تهرانى از استادش سيد هاشم حداد نقل كرده است كه آيت‌الله سيد على قاضى، از بزرگ‌ترين عارفان معاصر و استاد علامه طباطبايى، اهتمام زيادى به محى‌الدين و كتاب فتوحات مكيه داشت و مى‌گفت كه ابن عربى از كاملان بود و در فتوحات او شواهد و ادله گوناگونى وجود دارد كه او شيعه بوده است و در آن كتاب مطلب زيادى هست كه اصول قطعى اهل سنت را نقض مى‌كند. آيت‌الله قاضى معتقد بوده است كه محال است كسى به مرحله كمال برسد، ولى حقيقت ولايت را شهود نكرده باشد» <ref>همان، ج 2، ص 214 - 215</ref>.
خط ۹۲: خط ۹۲:
نويسنده، از استاد خودش علامه سيد محمدحسين حسينى تهرانى نقل كرده است كه روش و عادت صدرالمتألهين شيرازى اين بود كه وقتى مطلبى از ابن عربى ذكر مى‌كرد نام او را با نهايت عظمت و تجليل مى‌آورد، ولى آنگاه كه مطلبى از بوعلى سينا مى‌آورد، معمولى و با تعابيرى مثل «برخى از فيلسوفان» از او ياد مى‌كند؛ گويى كه ابن‌سينا براى او چندان ارزش و عظمتى ندارد <ref>همان، ج 2، ص 448</ref>.
نويسنده، از استاد خودش علامه سيد محمدحسين حسينى تهرانى نقل كرده است كه روش و عادت صدرالمتألهين شيرازى اين بود كه وقتى مطلبى از ابن عربى ذكر مى‌كرد نام او را با نهايت عظمت و تجليل مى‌آورد، ولى آنگاه كه مطلبى از بوعلى سينا مى‌آورد، معمولى و با تعابيرى مثل «برخى از فيلسوفان» از او ياد مى‌كند؛ گويى كه ابن‌سينا براى او چندان ارزش و عظمتى ندارد <ref>همان، ج 2، ص 448</ref>.


و سرانجام، نويسنده بر آن است كه نظر عالمان شيعى در باره مذهب ابن عربى بسيار مختلف است؛ مثلا بعضى او را سنى دوازده‌امامى شمرده‌اند و برخى ديگر مانند سيد حيدر آملى با آنكه او را از واصلان به قله‌هاى كمال مى‌شمارند، ولى در تشيع او مناقشه مى‌كنند و برخى ديگر مانند استاد شهيد مطهرى او را سُنى متعصب مى‌دانند <ref>مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ج 4، ص 944</ref> و درعين‌حال، علم و مقام والاى او را با صراحت مى‌ستايند و برخى نيز مانند علامه سيد محمدحسين طباطبايى در باره تعيين گرايش مذهبى او مطلبى نگفته‌اند <ref>همان، ج 2، ص 293 - 294</ref>، ولى نويسنده خودش عقيده دارد كه نسبت‌هايى چون سنى متعصب كه در گفتار استاد شهيد مطهرى آمده و... در باره ابن عربى، روا و ثابت‌شده نيست <ref>همان، ج 2، ص 482</ref> و او واقعاً شيعه به معنايى خاص؛ يعنى «سُنى دوازده‌امامى» است <ref>همان، ج 2، ص 5 - 11</ref>.
و سرانجام، نويسنده بر آن است كه نظر عالمان شيعى در باره مذهب ابن عربى بسيار مختلف است؛ مثلا بعضى او را سنى دوازده‌امامى شمرده‌اند و برخى ديگر مانند سيد حيدر آملى با آنكه او را از واصلان به قله‌هاى كمال مى‌شمارند، ولى در تشيع او مناقشه مى‌كنند و برخى ديگر مانند استاد شهيد مطهرى او را سُنى متعصب مى‌دانند <ref>مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى ج 4، ص 944</ref> و درعين‌حال، علم و مقام والاى او را با صراحت مى‌ستايند و برخى نيز مانند علامه سيد محمدحسين طباطبايى در باره تعيين گرايش م[[ذهبى]] او مطلبى نگفته‌اند <ref>همان، ج 2، ص 293 - 294</ref>، ولى نويسنده خودش عقيده دارد كه نسبت‌هايى چون سنى متعصب كه در گفتار استاد شهيد مطهرى آمده و... در باره ابن عربى، روا و ثابت‌شده نيست <ref>همان، ج 2، ص 482</ref> و او واقعاً شيعه به معنايى خاص؛ يعنى «سُنى دوازده‌امامى» است <ref>همان، ج 2، ص 5 - 11</ref>.


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش