پرش به محتوا

زبدة الأقوال في خلاصة الرجال: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'نجاشى' به 'نجاشى'
جز (جایگزینی متن - 'نجاشى' به 'نجاشى')
خط ۶۵: خط ۶۵:
نويسنده در مقدمه‌اش كه زمان و مكان نگارشش را مشخص نكرده، چنين نوشته است: «... و بهترين اثر رجالى، كتابى است كه مرحوم مبرور تقى نقى [[ميرزا محمد بن على استرآبادى]] نوشته؛ چون او آن را به شكلى آسان تنظيم كرده، ولى او همه مجاهيل و ضعفاء را جمع كرده، بلكه گاه يك نفر را چند بار تكرار كرده؛ زيرا در هر كتابى با عنوانى با زيادت يا نقصانى، ذكر مى‌كند؛ پس ايهام مى‌سازد كه يك مرد، مشترك است و انسان حيران مى‌شود، به‌ويژه كسانى كه با كتاب‌هاى اين قوم (رجاليان) آشنايى كافى ندارند و... پس دوست داشتم كه كتابى را جمع كنم كه مشتمل بر ثقات امامى و غير آنان و فقط ممدوحان امامى باشد و... طبقاتشان را ذكر مى‌كنم تا تفكيك حاصل شود و شبهه از بين برود و در شرح حال رجال مطلبى ذكر نمى‌كنم، مگر فايده مهمى - از قبيل توثيق يا مدح يا از بين بردن قدح يا تاريخ ولادت يا وفات براى به دست آوردن تمييز بين طبقات - داشته باشد و...
نويسنده در مقدمه‌اش كه زمان و مكان نگارشش را مشخص نكرده، چنين نوشته است: «... و بهترين اثر رجالى، كتابى است كه مرحوم مبرور تقى نقى [[ميرزا محمد بن على استرآبادى]] نوشته؛ چون او آن را به شكلى آسان تنظيم كرده، ولى او همه مجاهيل و ضعفاء را جمع كرده، بلكه گاه يك نفر را چند بار تكرار كرده؛ زيرا در هر كتابى با عنوانى با زيادت يا نقصانى، ذكر مى‌كند؛ پس ايهام مى‌سازد كه يك مرد، مشترك است و انسان حيران مى‌شود، به‌ويژه كسانى كه با كتاب‌هاى اين قوم (رجاليان) آشنايى كافى ندارند و... پس دوست داشتم كه كتابى را جمع كنم كه مشتمل بر ثقات امامى و غير آنان و فقط ممدوحان امامى باشد و... طبقاتشان را ذكر مى‌كنم تا تفكيك حاصل شود و شبهه از بين برود و در شرح حال رجال مطلبى ذكر نمى‌كنم، مگر فايده مهمى - از قبيل توثيق يا مدح يا از بين بردن قدح يا تاريخ ولادت يا وفات براى به دست آوردن تمييز بين طبقات - داشته باشد و...


و كتابى را كه از او مدح يا توثيق گرفته ام با عبارت صريح، نه رمز و اشاره بيان مى‌كنم تا اشتباه نشود و همچنين گروهى از مصنفين را ذكر كرده‌ام كه به‌صورت صريح مدح و توثيق نشده‌اند، بلكه به‌صورت ضمنى و اشاره ياد شده‌اند؛ چون به اين مطلب اعتماد شده كه از دانشمندان شيعه اثناعشرى هستند؛ زيرا [[نجاشى]] و فهرست، اسامى نويسندگان شيعه و كتاب‌هايشان را بيان كرده، پس هر كسى كه در اين دو ذكر شود و گفته شود كه كتابى يا كتاب‌هايى دارد و نويسنده‌اش تضعيف نشود پس كمترين مرتبه‌اش اين است كه حديثش مُلحَق به حسن است؛ چون مصنف بودنش حكايت از عالم بودنش دارد؛ چون هر مصنفى عالم است، وليكن هر عالمى، مصنف نيست و تصريح كرده‌اند كه لفظ عالم از الفاظ مدح است، پس ممدوح مى‌شود. اين اثر را بر اساس حروف الفبا قرار دادم...» <ref>ر.ك: همان، ص13-14</ref>.
و كتابى را كه از او مدح يا توثيق گرفته ام با عبارت صريح، نه رمز و اشاره بيان مى‌كنم تا اشتباه نشود و همچنين گروهى از مصنفين را ذكر كرده‌ام كه به‌صورت صريح مدح و توثيق نشده‌اند، بلكه به‌صورت ضمنى و اشاره ياد شده‌اند؛ چون به اين مطلب اعتماد شده كه از دانشمندان شيعه اثناعشرى هستند؛ زيرا [[[[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]]]] و فهرست، اسامى نويسندگان شيعه و كتاب‌هايشان را بيان كرده، پس هر كسى كه در اين دو ذكر شود و گفته شود كه كتابى يا كتاب‌هايى دارد و نويسنده‌اش تضعيف نشود پس كمترين مرتبه‌اش اين است كه حديثش مُلحَق به حسن است؛ چون مصنف بودنش حكايت از عالم بودنش دارد؛ چون هر مصنفى عالم است، وليكن هر عالمى، مصنف نيست و تصريح كرده‌اند كه لفظ عالم از الفاظ مدح است، پس ممدوح مى‌شود. اين اثر را بر اساس حروف الفبا قرار دادم...» <ref>ر.ك: همان، ص13-14</ref>.


2. ابان بن تغلب بن رَباح، ابوسعيد بكرى جريرى، مولى جرير: در [[خلاصة الاقوال|الخلاصة]] و [[فهرست طوسی|الفهرست]] آمده: او ثقه، جليل‌القدر، عظيم‌المنزله است در بين اصحاب ما. [[امام سجاد(ع)]]، امام باقر(ع) و [[امام صادق(ع)]] را ملاقات و از آنان روايت نقل كرده و در نزد آنان منزلتى داشته است. حضرت امام باقر(ع) به او فرمود: «اجلس في مسجد المدينة و أفت الناس، فإني أحب أن يُرى في شيعتي مثلك»؛ يعنى «در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا بده كه من دوست دارم در بين شيعيانم كسانى مانند تو ديده شوند».
2. ابان بن تغلب بن رَباح، ابوسعيد بكرى جريرى، مولى جرير: در [[خلاصة الاقوال|الخلاصة]] و [[فهرست طوسی|الفهرست]] آمده: او ثقه، جليل‌القدر، عظيم‌المنزله است در بين اصحاب ما. [[امام سجاد(ع)]]، امام باقر(ع) و [[امام صادق(ع)]] را ملاقات و از آنان روايت نقل كرده و در نزد آنان منزلتى داشته است. حضرت امام باقر(ع) به او فرمود: «اجلس في مسجد المدينة و أفت الناس، فإني أحب أن يُرى في شيعتي مثلك»؛ يعنى «در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا بده كه من دوست دارم در بين شيعيانم كسانى مانند تو ديده شوند».


زمانى كه خبر مرگ او به امام صادق(ع) داده شد، امام(ع) گفت: «أما و اللَّه لقد أوجع قلبي موتُ أبان»؛ يعنى «آگاه باشيد كه مرگ ابان قلب مرا به درد آورد». او قارى قرآن، فقيه و لغوى بود و در سال 141ق درگذشت. نجاشى مانند [[شيخ طوسى]] گفته و افزوده كه او از قاريان ممتاز و لغوى بود كه از عرب شنيده و از آنان حكايت كرده و در هر فنى از علوم قرآن، فقه، حديث، آداب، لغت و نحو مقدم بود و براى او كتاب‌هايى است و او همچنين قرائتى جداگانه داشت كه در نزد قاريان مشهور است.
زمانى كه خبر مرگ او به امام صادق(ع) داده شد، امام(ع) گفت: «أما و اللَّه لقد أوجع قلبي موتُ أبان»؛ يعنى «آگاه باشيد كه مرگ ابان قلب مرا به درد آورد». او قارى قرآن، فقيه و لغوى بود و در سال 141ق درگذشت. [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] مانند [[شيخ طوسى]] گفته و افزوده كه او از قاريان ممتاز و لغوى بود كه از عرب شنيده و از آنان حكايت كرده و در هر فنى از علوم قرآن، فقه، حديث، آداب، لغت و نحو مقدم بود و براى او كتاب‌هايى است و او همچنين قرائتى جداگانه داشت كه در نزد قاريان مشهور است.


روايت شده كه وى وارد بر حضرت امام صادق(ع) شد و حضرت(ع) چشمش كه به او افتاد دستور داد بالشى آوردند و براى او قرار داد و با او مصافحه و معانقه كرد و از ديدنش شاد شد و خير مقدم گفت. همچنين روايت است كه هر گاه ابان به مدينه وارد مى‌شد مردم به‌سويش هجوم مى‌آوردند و جايگاه پيامبر(ص) براى او خالى مى‌شد <ref>ر.ك: متن كتاب، ص16</ref>.
روايت شده كه وى وارد بر حضرت امام صادق(ع) شد و حضرت(ع) چشمش كه به او افتاد دستور داد بالشى آوردند و براى او قرار داد و با او مصافحه و معانقه كرد و از ديدنش شاد شد و خير مقدم گفت. همچنين روايت است كه هر گاه ابان به مدينه وارد مى‌شد مردم به‌سويش هجوم مى‌آوردند و جايگاه پيامبر(ص) براى او خالى مى‌شد <ref>ر.ك: متن كتاب، ص16</ref>.


3. يونس بن عبدالرحمن، مولاى على بن يقطين: شيخ در باب اصحاب امام كاظم(ع) چنين گفته: «ضعفه القميون و هو ثقة»؛ يعنى «قمى‌ها او را تضعيف كرده‌اند، درحالى‌كه او ثقه است» و در باب اصحاب [[امام رضا(ع)]] چنين گفته: «طعن عليه القميون و هو عندي ثقة»؛ يعنى «قمى‌ها در او خدشه كرده‌اند، ولى او در نزد من ثقه است». در نجاشى و خلاصه آمده: ابومحمد، در بين اصحاب ما آبرومند و مقدم و عظيم‌المنزله بود و از امام كاظم(ع) و امام رضا(ع) روايت نقل كرده است و امام رضا(ع) به او اشاره مى‌كرد تا مردم از وى علم و فتوا بگيرند و او از كسانى بود كه مال فراوانى برايش وقف كرده و اختصاص دادند، ولى او نپذيرفت و در راه حق ثابت‌قدم ماند.
3. يونس بن عبدالرحمن، مولاى على بن يقطين: شيخ در باب اصحاب امام كاظم(ع) چنين گفته: «ضعفه القميون و هو ثقة»؛ يعنى «قمى‌ها او را تضعيف كرده‌اند، درحالى‌كه او ثقه است» و در باب اصحاب [[امام رضا(ع)]] چنين گفته: «طعن عليه القميون و هو عندي ثقة»؛ يعنى «قمى‌ها در او خدشه كرده‌اند، ولى او در نزد من ثقه است». در [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] و خلاصه آمده: ابومحمد، در بين اصحاب ما آبرومند و مقدم و عظيم‌المنزله بود و از امام كاظم(ع) و امام رضا(ع) روايت نقل كرده است و امام رضا(ع) به او اشاره مى‌كرد تا مردم از وى علم و فتوا بگيرند و او از كسانى بود كه مال فراوانى برايش وقف كرده و اختصاص دادند، ولى او نپذيرفت و در راه حق ثابت‌قدم ماند.


[[شیخ مفید|مفيد]] از [[جعفر بن محمد بن قولويه]] از [[على بن الحسين بن بابويه]] از عبداللَّه بن جعفر الحميرى - كه خدا رحمتشان كناد - نقل كرده كه گفت: خدا آن دو را رحمت كند. ابوهاشم داوود بن قاسم جعفرى گفت: بر حضرت امام ابومحمد(ع) صاحب العسكر (امام حسن عسكرى(ع))، كتاب يوم و ليلة، نوشته يونس بن عبدالرحمان را عرضه كردم. پس امام(ع) گفت: اين كتاب نوشته كيست؟ گفتمش: نوشته يونس مولى آل يقطين. پس امام(ع) فرمود: «أعطاه اللَّه بكل حرف نوراً يوم القيامة»؛ «خدا به او در برابر هر حرفى كه در اين كتاب نوشته، نورى در روز قيامت عطا كند». يونس بن عبدالرحمن، در سال 208ق درگذشت... <ref>ر.ك: همان، ص419</ref>.
[[شیخ مفید|مفيد]] از [[جعفر بن محمد بن قولويه]] از [[على بن الحسين بن بابويه]] از عبداللَّه بن جعفر الحميرى - كه خدا رحمتشان كناد - نقل كرده كه گفت: خدا آن دو را رحمت كند. ابوهاشم داوود بن قاسم جعفرى گفت: بر حضرت امام ابومحمد(ع) صاحب العسكر (امام حسن عسكرى(ع))، كتاب يوم و ليلة، نوشته يونس بن عبدالرحمان را عرضه كردم. پس امام(ع) گفت: اين كتاب نوشته كيست؟ گفتمش: نوشته يونس مولى آل يقطين. پس امام(ع) فرمود: «أعطاه اللَّه بكل حرف نوراً يوم القيامة»؛ «خدا به او در برابر هر حرفى كه در اين كتاب نوشته، نورى در روز قيامت عطا كند». يونس بن عبدالرحمن، در سال 208ق درگذشت... <ref>ر.ك: همان، ص419</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش