۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
#:{{ب|''يكى منم كه اگر صد هزار جان بودم''|2=''به جان تو كه كنم جمله را به تو تسليم''}} | #:{{ب|''يكى منم كه اگر صد هزار جان بودم''|2=''به جان تو كه كنم جمله را به تو تسليم''}} | ||
#:{{ب|''ز طلعت تو به خورشيد دادهاند فروغ''|2=''ز طرّه تو به فردوس بردهاند نسيم''}} | #:{{ب|''ز طلعت تو به خورشيد دادهاند فروغ''|2=''ز طرّه تو به فردوس بردهاند نسيم''}} | ||
#:{{ب|''تو راست حشمت جم در ميان اهل كمال''|2=''كه زلف توست چو جيم و دهان توست چو ميم'' | #:{{ب|''تو راست حشمت جم در ميان اهل كمال''|2=''كه زلف توست چو جيم و دهان توست چو ميم''<ref>ر.ک: متن كتاب، ص320-321</ref>}} | ||
#:{{پایان شعر}}. | |||
#حكمران مصر خوشكلامى، مير يوسف بلگرامى، كه در سنه ست عشر و مائة و ألف قدم به عرصه شهود نهاد... بعد بههمرسانى سرمايه عقل و تمييز به اكتساب علوم و فنون كوشيده، كتب درسيه به خدمت مير طفيل محمد گذرانيده و لغت و حديث به جناب جد بزرگوار خود به سند رسانيده و در عروض و قافيه و ديگر فنون ادبيه از خدمت مير سيد محمد مهارت حاصل نمود و در هنگام تحصيل از بدايت تا نهایت همدرس مير آزاد بلگرامى بود و در ايامى كه وارد شاهجهانآباد گشته، علوم رياضى و هيئت و هندسه و حساب از فضلاى عصر به اكتساب پرداخته و در آن فنون استعداد تامه حاصل ساخته. بالجمله، مير در فضل و كمال شأنى عالى داشت و در اقسام نظم هم طبع رسا و فكر متعالى. كلام دلپذيرش نمونه فصاحت است و اشعار بىنظيرش. از كلام اوست:{{شعر}}{{ب|''به رنگ نقش نگين از فروتنى آخر''|2=''چه نامها كه برآورده است پستى ما''}}{{ب|''همينكه چشم گشوديم صبح، چون شبنم''|2=''ز آفتاب رخت رنگ باخت هستى ما''}}{{پایان شعر}} | #حكمران مصر خوشكلامى، مير يوسف بلگرامى، كه در سنه ست عشر و مائة و ألف قدم به عرصه شهود نهاد... بعد بههمرسانى سرمايه عقل و تمييز به اكتساب علوم و فنون كوشيده، كتب درسيه به خدمت مير طفيل محمد گذرانيده و لغت و حديث به جناب جد بزرگوار خود به سند رسانيده و در عروض و قافيه و ديگر فنون ادبيه از خدمت مير سيد محمد مهارت حاصل نمود و در هنگام تحصيل از بدايت تا نهایت همدرس مير آزاد بلگرامى بود و در ايامى كه وارد شاهجهانآباد گشته، علوم رياضى و هيئت و هندسه و حساب از فضلاى عصر به اكتساب پرداخته و در آن فنون استعداد تامه حاصل ساخته. بالجمله، مير در فضل و كمال شأنى عالى داشت و در اقسام نظم هم طبع رسا و فكر متعالى. كلام دلپذيرش نمونه فصاحت است و اشعار بىنظيرش. از كلام اوست:{{شعر}}{{ب|''به رنگ نقش نگين از فروتنى آخر''|2=''چه نامها كه برآورده است پستى ما''}}{{ب|''همينكه چشم گشوديم صبح، چون شبنم''|2=''ز آفتاب رخت رنگ باخت هستى ما''}}{{پایان شعر}} | ||
{{شعر}}{{ب|''اى گل! خبر از بلبل بيچاره چه پرسى''|2=''افتاده به كنج قفسى بال و پرى هست''}}{{پایان شعر}} | {{شعر}}{{ب|''اى گل! خبر از بلبل بيچاره چه پرسى''|2=''افتاده به كنج قفسى بال و پرى هست''}}{{پایان شعر}} | ||
... | ... | ||
{{شعر}}{{ب|''گر مهر رخ تو جلوهپيرا نشدى''|2=''يك ذرّه ز كائنات پيدا نشدى''}}{{ب|''ور نقطه نور تو نگشتى مركز''|2=''نُه دايره فلك هويدا نشدى'' | {{شعر}}{{ب|''گر مهر رخ تو جلوهپيرا نشدى''|2=''يك ذرّه ز كائنات پيدا نشدى''}}{{ب|''ور نقطه نور تو نگشتى مركز''|2=''نُه دايره فلك هويدا نشدى''<ref>ر.ک: همان، ص805-806</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == |
ویرایش