۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'حـ' به 'ح') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'تـ' به 'ت') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
ساختار کتاب نقدی ـ تحلیلی است و در عین حال بیان بخشی از تاریخ را هم به همراه خود دارد. خواهی نخواهی از آنجا که زندگی شیخ در قرن شش و هفت مدّ نظر است نظری بر تاریخ آن دوران نیز الزام میشود و ما به تا اندازه ای با بلاد گوناگون و افرادی که در تعامل با شیخ بودند مواجه میشویم که اگر وجود شیخ نبود شاید برخی از این افراد را هرگز مورد توجّه قرار نمیدادیم. | ساختار کتاب نقدی ـ تحلیلی است و در عین حال بیان بخشی از تاریخ را هم به همراه خود دارد. خواهی نخواهی از آنجا که زندگی شیخ در قرن شش و هفت مدّ نظر است نظری بر تاریخ آن دوران نیز الزام میشود و ما به تا اندازه ای با بلاد گوناگون و افرادی که در تعامل با شیخ بودند مواجه میشویم که اگر وجود شیخ نبود شاید برخی از این افراد را هرگز مورد توجّه قرار نمیدادیم. | ||
از بخشی از مقدّمه چنین حاصل میشود که این کتاب در همان مجموعه مشاهیر عرفان و فلسفه بوده و هفتمین کتاب آن مجموعه منظور می شود، چنانکه نویسنده میگوید: و امّا هفتمین کتاب از این مجموعه به عارفی بزرگ و بی نظیر که اختصاصات ویژهای دارد اختصاص | از بخشی از مقدّمه چنین حاصل میشود که این کتاب در همان مجموعه مشاهیر عرفان و فلسفه بوده و هفتمین کتاب آن مجموعه منظور می شود، چنانکه نویسنده میگوید: و امّا هفتمین کتاب از این مجموعه به عارفی بزرگ و بی نظیر که اختصاصات ویژهای دارد اختصاص یافته است. حضرت شیخ [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]]، فقیه، اصولی، متکلّم، فیلسوف، محدّث، مفسّر، عارف و صوفی نامداری که دارای دو لقب منحصر به فرد است، یکی «پیر ولی تراش» و دیگر «شیخ شهید»! کارهای بزرگی که او در سلوک عملی و بیان نظریّات عرفانی به انجام رسانیده سبب شده تا بخش اعظمِ فرهنگ عرفانی را در آراء و آثار او و خلفای دانشمند او بیابیم. اعمال و سلوک عجیب او با آن همه دانش و معرفت از او مردی ساخته که برخی «اَبَر مرد» تاریخ عرفانش دانسته اند، به هر جهت با همه ی عظمت و بزرگی او عجیب است که تا همین زمان نیز ناشناخته باقی مانده است و بسیاری گمان می کنند که او همان نجم رازی است و این در حالی است که وی مرید و شاگرد آن شیخ کبیر است و باز عجیب است که شاگرد از استاد شناخته تر و مشهورتر است. و این را باید به حساب جفای روزگار، بی دقّتی و کم کاری محقّقان، و شاید هم بی انصافیّ برخی از کم دانان طریقت و مغرضان تصوّف گذاشت<ref>مقدّمه، صص 10-9</ref>. | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
در بخش دیگر این کتاب القاب [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] مد نظر قرار گرفته است و نویسنده کتاب، استاد[[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] به این القاب اشاره دارد: 1- طامة الکبری 2- نجم کبری 3- نجمالدین 4- ابوالجنّاب 5- شیخ ولی تراش 6- شیخ جهان 7- شیخ کبیر 8- شیح کبری 9- شیخ عالم. طبعتاً برای هر یک از این القاب نیز توضیحاتی وجود دارد که در همین بخش به طور مشروح به آن اهتمام شده است. در خصوص لقب ولی تراش از قول یکی از منابع مینویسد: | در بخش دیگر این کتاب القاب [[نجمالدین کبری، احمد بن عمر|نجمالدین کبری]] مد نظر قرار گرفته است و نویسنده کتاب، استاد[[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] به این القاب اشاره دارد: 1- طامة الکبری 2- نجم کبری 3- نجمالدین 4- ابوالجنّاب 5- شیخ ولی تراش 6- شیخ جهان 7- شیخ کبیر 8- شیح کبری 9- شیخ عالم. طبعتاً برای هر یک از این القاب نیز توضیحاتی وجود دارد که در همین بخش به طور مشروح به آن اهتمام شده است. در خصوص لقب ولی تراش از قول یکی از منابع مینویسد: | ||
[[ابن کربلایی، حافظ حسین|حافظ حسین کربلایی]] در این باره یادآور میشود که: لاجرم هرکسی را از خودیِ خود خلاصی میداد و بی مجاهده و ریاضت به مرتبهی ولایت می رساند. ولی تراشش نیز خواندند، به سبب آنکه در غلبات وجد نظر مبارکش بر هرکه افتادی به مرتبهی ولایت رسیدی. کربلایی هم چنین مینویسد: روزی تحقیق و تقریر اصحاب کهف می رفت، در ملازمت حضرت شیخ، [[سعدالدین حمویه، محمد بن مؤید|شیخ سعدالدّین حموی]] که یکی از مریدان شیخ بود به خاطرش گذشت که آیا در این امّت کسی باشد که صحبت وی در سگ اثر کند؟ شیخ به نور ولایت و فراست دریافت برخاست و به در خانقاه رفت و بایستاد، ناگاه سگی آنجا رسید و | [[ابن کربلایی، حافظ حسین|حافظ حسین کربلایی]] در این باره یادآور میشود که: لاجرم هرکسی را از خودیِ خود خلاصی میداد و بی مجاهده و ریاضت به مرتبهی ولایت می رساند. ولی تراشش نیز خواندند، به سبب آنکه در غلبات وجد نظر مبارکش بر هرکه افتادی به مرتبهی ولایت رسیدی. کربلایی هم چنین مینویسد: روزی تحقیق و تقریر اصحاب کهف می رفت، در ملازمت حضرت شیخ، [[سعدالدین حمویه، محمد بن مؤید|شیخ سعدالدّین حموی]] که یکی از مریدان شیخ بود به خاطرش گذشت که آیا در این امّت کسی باشد که صحبت وی در سگ اثر کند؟ شیخ به نور ولایت و فراست دریافت برخاست و به در خانقاه رفت و بایستاد، ناگاه سگی آنجا رسید و بایستاد و دنبال میجنبانید. شیخ را نظر بر وی افتاد، در حال بخشش یافت و متحیّر و بیخود شد و روی از شهر بگردانید و به گورستان رفت و سر بر زمین میمالید. <ref>روضات الجنان، ج2، صص 30ـ31</ref>. | ||
صاحب [[سفینة الاولیاء]] هم مینویسد: نجم را ولی تراش خواندند چون در غلبات وجد نظر مبارکش به هرکه میافتاد نه تنها آتش به جانش میزد بلکه به مرتبهی ولایت میرسید. [[قاضی نورالله شوشتری]] نیز در [[مجالس المؤمنين|مجالس المؤمنین]] مینویسد: بازرگانی به قصد تفرّج به خانقاه شیخ راه یافت در آن لحظه شیخ را حالتی قوی بود نظرش بر آن بازرگان افتاد و او را به مرتبهی ولایت رساند، شیخ از او پرسید در کدام مملکت زندگی میکنی؟ گفت فلان جا، شیخ وی را اجازهی ارشاد نوشت تا در وطن خویش مردم را ارشاد کند. این نگاه نافذ با این حکایت که مذکور شد در بسیاری منابع نقل شده، [[ابن کربلایی، حافظ حسین|کربلایی حسین]] در [[روضات الجنان و جنات الجنان (نسخه خطی)|روضات الجنان]]، و شیخ [[عبدالرحمن جامی]] در [[نفحات الأنس|نفحات الانس]] به آن اشاره کردهاند<ref>متن، ص 44</ref>. | صاحب [[سفینة الاولیاء]] هم مینویسد: نجم را ولی تراش خواندند چون در غلبات وجد نظر مبارکش به هرکه میافتاد نه تنها آتش به جانش میزد بلکه به مرتبهی ولایت میرسید. [[قاضی نورالله شوشتری]] نیز در [[مجالس المؤمنين|مجالس المؤمنین]] مینویسد: بازرگانی به قصد تفرّج به خانقاه شیخ راه یافت در آن لحظه شیخ را حالتی قوی بود نظرش بر آن بازرگان افتاد و او را به مرتبهی ولایت رساند، شیخ از او پرسید در کدام مملکت زندگی میکنی؟ گفت فلان جا، شیخ وی را اجازهی ارشاد نوشت تا در وطن خویش مردم را ارشاد کند. این نگاه نافذ با این حکایت که مذکور شد در بسیاری منابع نقل شده، [[ابن کربلایی، حافظ حسین|کربلایی حسین]] در [[روضات الجنان و جنات الجنان (نسخه خطی)|روضات الجنان]]، و شیخ [[عبدالرحمن جامی]] در [[نفحات الأنس|نفحات الانس]] به آن اشاره کردهاند<ref>متن، ص 44</ref>. |
ویرایش