پرش به محتوا

ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ابن خلكان' به 'ابن خلكان'
جز (جایگزینی متن - '== وابسته‌ها ==' به '== وابسته‌ها == {{وابسته‌ها}}')
جز (جایگزینی متن - 'ابن خلكان' به 'ابن خلكان')
خط ۴۶: خط ۴۶:
وى مدتى در بيت المقدس در مدرسه ناصريه (صلاحيه) به تدريس پرداخت و پس از آنكه ديوارهاى شهر به فرمان مُظَّم ويران شد، به دمشق آمد و در مدرسه رَواحيه مشغول تدريس شد. با تأسيس دارالحديث اشرفيه مسئوليت تدريس آن به عهده وى نهاده شد و چندى بعد تدريس مدرسه شاميه صغرى را نيز پذيرفت و وظايف خود را در هر سه مدرسه بى‌كم و كاست انجام مى‌داد.
وى مدتى در بيت المقدس در مدرسه ناصريه (صلاحيه) به تدريس پرداخت و پس از آنكه ديوارهاى شهر به فرمان مُظَّم ويران شد، به دمشق آمد و در مدرسه رَواحيه مشغول تدريس شد. با تأسيس دارالحديث اشرفيه مسئوليت تدريس آن به عهده وى نهاده شد و چندى بعد تدريس مدرسه شاميه صغرى را نيز پذيرفت و وظايف خود را در هر سه مدرسه بى‌كم و كاست انجام مى‌داد.


گروه بسيارى از وى فقه و حديث آموختند كه از مشهورترين آنان مى‌توان ابوشامه مقدسى و ابن خلكان را نام برد. نام ديگر شاگردان و راويان وى را ذهبى در «سير» آورده است.
گروه بسيارى از وى فقه و حديث آموختند كه از مشهورترين آنان مى‌توان ابوشامه مقدسى و [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] را نام برد. نام ديگر شاگردان و راويان وى را ذهبى در «سير» آورده است.


ابن صلاح گذشته از علوم حديث و فقه در برخى علوم ديگر چون تفسير نيز صاحب اطلاع بود. وى گرايش سَلَفى داشت و با تأويل مخالف بود. نسبت به فلسفه و منطق بدبين بود و اعتقاد داشت كه فلسفه مايه سفاهت، كوتاه فكرى، الحاد و انحراف از دين است و احكام شرعى و مباحث دينى هيچ نيازى به قواعد و اصطلاحات منطق ندارد. لذا وظيفه سلطان مى‌دانست كه با طايفه فيلسوفان و اهل منطق به شدت برخورد كند و آنان را از مدارس اخراج نمايد و از آن‌جا كه بر زمامداران آن عصر نفوذ داشت و فتاواى او مبناى عمل به شمار مى‌رفت، اجازه نمى‌داد در دمشق منطق و فلسفه تدريس شود. از اين رو، حتى غزالى را كه با وى هم مذهب بود، به سبب آن‌كه آموختن منطق را به عنوان مقدمه علوم ضرورى مى‌دانست، سرزنش كرده است.
ابن صلاح گذشته از علوم حديث و فقه در برخى علوم ديگر چون تفسير نيز صاحب اطلاع بود. وى گرايش سَلَفى داشت و با تأويل مخالف بود. نسبت به فلسفه و منطق بدبين بود و اعتقاد داشت كه فلسفه مايه سفاهت، كوتاه فكرى، الحاد و انحراف از دين است و احكام شرعى و مباحث دينى هيچ نيازى به قواعد و اصطلاحات منطق ندارد. لذا وظيفه سلطان مى‌دانست كه با طايفه فيلسوفان و اهل منطق به شدت برخورد كند و آنان را از مدارس اخراج نمايد و از آن‌جا كه بر زمامداران آن عصر نفوذ داشت و فتاواى او مبناى عمل به شمار مى‌رفت، اجازه نمى‌داد در دمشق منطق و فلسفه تدريس شود. از اين رو، حتى غزالى را كه با وى هم مذهب بود، به سبب آن‌كه آموختن منطق را به عنوان مقدمه علوم ضرورى مى‌دانست، سرزنش كرده است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش