۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر = NURkar63.jpg | عنوان = حسامالدین خالق مثنوی معنوی | عنو...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
امّا از مقدّمهی ناشر که در ابتدای کتاب وجود دارد چنین استنباط میشود که این کتاب نتیجهی چندین سخنرانی و درسهای استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] مولوی شناس نامیمعاصر بوده که در دانشگاه ها و دیگر مراکز فرهنگی کشور و نیز در رادیو و تلویزیون تدریس شده است و این ناشر اهتمام تمام نموده تا این مجموعه را پیاده و به شکل کتاب در آورد که کاری ستوده و ارزشمند است. ناشر در مقدّمه به این مطلب نیز متذکر شده است که این کتاب هم به مانند چندین اثر دیگر استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] برای نخستین بار است که منتشر میشود و از این جهت تاریخ به این فرد به راستی که مدیون و بدهکار است. | امّا از مقدّمهی ناشر که در ابتدای کتاب وجود دارد چنین استنباط میشود که این کتاب نتیجهی چندین سخنرانی و درسهای استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] مولوی شناس نامیمعاصر بوده که در دانشگاه ها و دیگر مراکز فرهنگی کشور و نیز در رادیو و تلویزیون تدریس شده است و این ناشر اهتمام تمام نموده تا این مجموعه را پیاده و به شکل کتاب در آورد که کاری ستوده و ارزشمند است. ناشر در مقدّمه به این مطلب نیز متذکر شده است که این کتاب هم به مانند چندین اثر دیگر استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] برای نخستین بار است که منتشر میشود و از این جهت تاریخ به این فرد به راستی که مدیون و بدهکار است. | ||
در بخش تمهید هم سخنی از استاد [[جلال همایی]] در [[مولوی نامه]] نقل کرده است که شخصیّت حسامالدین را بهتر به نمایش در میآورد، وی میگوید: حسامالدین چلبی برگردن [[مثنوی]]، یعنی بر ذمّهی جهان بشریّت و ادب و فرهنگ انسانی، حقّی عظیم دارد که [[مولوی]] خود جای جای در [[مثنوی]] آنرا به جای آورده، و آنطور که حسامالدین را میشناخته و بدان چشم که او را میدیده است وی را وصف نموده و حق شناسی فرموده است، امّا مؤلّفان و ترجمه نویسان دورههای بعدی تا امروز چنانکه شایسته و درخور انسان شناسی بوده است حسامالدین را نشناخته و نشناسانده و حقّ او را نگذاردهاند؛ امید است که محقّقان آینده نقیصهی غفلت گذشتگان را جبران کنند<ref> مولوی نامه(مولوی چه میگوید)، ج2، صص1057-1056</ref>. | در بخش تمهید هم سخنی از استاد [[همایی، جلالالدین|جلال همایی]] در [[مولوی نامه؛ مولوی چه میگوید؟|مولوی نامه]] نقل کرده است که شخصیّت حسامالدین را بهتر به نمایش در میآورد، وی میگوید: [[حسامالدین چلبی]] برگردن [[مثنوی]]، یعنی بر ذمّهی جهان بشریّت و ادب و فرهنگ انسانی، حقّی عظیم دارد که [[مولوی]] خود جای جای در [[مثنوی]] آنرا به جای آورده، و آنطور که حسامالدین را میشناخته و بدان چشم که او را میدیده است وی را وصف نموده و حق شناسی فرموده است، امّا مؤلّفان و ترجمه نویسان دورههای بعدی تا امروز چنانکه شایسته و درخور انسان شناسی بوده است حسامالدین را نشناخته و نشناسانده و حقّ او را نگذاردهاند؛ امید است که محقّقان آینده نقیصهی غفلت گذشتگان را جبران کنند<ref>مولوی نامه(مولوی چه میگوید)، ج2، صص1057-1056</ref>. | ||
== گزارش محتوا== | == گزارش محتوا== | ||
حسامالدین خالق مثنوی معنوی کاری ویژه در معرّفی یک عارف ناشناخته و یا کمتر شناخته شده. هر کس که با [[مثنوی]] آشنا باشد نام نامی وی را بارها و بارها در آن دیده است، با اکرام و بزرگداشت نیز توأم بوده است. در عین حال هر کسی که با آثار مثنوی پژوهی و مولوی شناسی استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] هم آشنا باشد نام وی را با قوّت تمام در اغلب آنها دیده است و در واقع استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] از زمان [[مولانا]] و [[حسامالدین]] تنها کسی است که مستقلاً و متمرکز بر روی این شخصیّت است و وی را از دیگران در زندگی مولانا مهمتر میشمارد تا جایی که بر خلاف جریان رود شنا کرده و عنوان کتاب خود را هم بسیار عجیب نامگذاری نموده است | حسامالدین خالق مثنوی معنوی کاری ویژه در معرّفی یک عارف ناشناخته و یا کمتر شناخته شده. هر کس که با [[مثنوی]] آشنا باشد نام نامی وی را بارها و بارها در آن دیده است، با اکرام و بزرگداشت نیز توأم بوده است. در عین حال هر کسی که با آثار مثنوی پژوهی و مولوی شناسی استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] هم آشنا باشد نام وی را با قوّت تمام در اغلب آنها دیده است و در واقع استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] از زمان [[مولانا]] و [[حسامالدین]] تنها کسی است که مستقلاً و متمرکز بر روی این شخصیّت است و وی را از دیگران در زندگی مولانا مهمتر میشمارد تا جایی که بر خلاف جریان رود شنا کرده و عنوان کتاب خود را هم بسیار عجیب نامگذاری نموده است حسامالدین خالق مثنوی معنوی که در واقع وی را خالق مثنوی میداند و بر این است که اگر او و تقاضا و هنرمندی و قدرت مکندگی و کشندگی او نبود امروزه خبری از مثنوی و حتّی مولوی هم چنانکه هست نبود. | ||
در صفحهی 20 به موسیقی و سماع کیهانی اشاره میکند و این که ابیاتی را شاهد میآورد که هر آواز و آهنگی که در اینجا هست اندکی از آن کلّی است که پیش از این در عالم الست به سمع انسان رسیده است و لذا هر نغمهای در حکم تذکاری از برای آن موسیقی کبیر است. در صفحهی 30 که به سخن اصلی مولانا اشاره میشود با بیتی ماهیّت بحث را و شیوهی مولانا را به نمایش در میآورد که سرّ دلبران خوشتر است که از زبان دیگران و در حدیث دیگران حضور بیابد. در ادامه در این که افراد از سخنان مولانا آنچه را که باید نمیشنوند و حرف حقیقیِ او را فهم نمیکنند بلکه هر چه را که خود بخواهند میشنوند و فهم میکنند. در بیتی که [[مناقب العارفین]] آن را روایت میکند آمده است: | در صفحهی 20 به موسیقی و سماع کیهانی اشاره میکند و این که ابیاتی را شاهد میآورد که هر آواز و آهنگی که در اینجا هست اندکی از آن کلّی است که پیش از این در عالم الست به سمع انسان رسیده است و لذا هر نغمهای در حکم تذکاری از برای آن موسیقی کبیر است. در صفحهی 30 که به سخن اصلی مولانا اشاره میشود با بیتی ماهیّت بحث را و شیوهی مولانا را به نمایش در میآورد که سرّ دلبران خوشتر است که از زبان دیگران و در حدیث دیگران حضور بیابد. در ادامه در این که افراد از سخنان مولانا آنچه را که باید نمیشنوند و حرف حقیقیِ او را فهم نمیکنند بلکه هر چه را که خود بخواهند میشنوند و فهم میکنند. در بیتی که [[مناقب العارفين|مناقب العارفین]] آن را روایت میکند آمده است: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''به گوشها برسد حرفهای ظاهر من''|2=''به هیچ کس نرسد نعرههای جانی من''<ref>متن، ص 34</ref>}} | {{ب|''به گوشها برسد حرفهای ظاهر من''|2=''به هیچ کس نرسد نعرههای جانی من''<ref>متن، ص 34</ref>}} | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
چنان که در فهرست مطلب آمده فصولی را به موقعیّت حسام معطوف کرده است، در بخشی وی را ولی خدا میخواند و خاصه در کتاب [[مناقب العارفین]] هم غیر از [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] حسامالدین را به بهترین وجه ممکن توصیف میکند. بایزید وقت و جنید زمانش میگوید، کلید خزاین عرش و امین گنجهای فرشش تلقّی میکند. ولی الله فی العرش میگویدش و برپادارندهی سنن و فرائض معرّفیاش مینماید و توصیفات دیگر که نشان از بلندای مقام معنوی او در نزد سرایندهی [[مثنوی]] است. با وجود صدها مرید نیک و صادق امّا خلافت [[مولانا]] به حسام میرسد و او ادامه دهندهی راه مولاناست و این در حالی است که فرزند ارشد مولانا نیز در کنار حسام است و سلطان ولد نیز باید در رکاب حسام باشد و خادم وار وی را در طریقت خدمت نماید. | چنان که در فهرست مطلب آمده فصولی را به موقعیّت حسام معطوف کرده است، در بخشی وی را ولی خدا میخواند و خاصه در کتاب [[مناقب العارفين|مناقب العارفین]] هم غیر از [[مثنوی]] و [[دیوان کبیر]] حسامالدین را به بهترین وجه ممکن توصیف میکند. بایزید وقت و جنید زمانش میگوید، کلید خزاین عرش و امین گنجهای فرشش تلقّی میکند. ولی الله فی العرش میگویدش و برپادارندهی سنن و فرائض معرّفیاش مینماید و توصیفات دیگر که نشان از بلندای مقام معنوی او در نزد سرایندهی [[مثنوی]] است. با وجود صدها مرید نیک و صادق امّا خلافت [[مولانا]] به حسام میرسد و او ادامه دهندهی راه مولاناست و این در حالی است که فرزند ارشد مولانا نیز در کنار حسام است و سلطان ولد نیز باید در رکاب حسام باشد و خادم وار وی را در طریقت خدمت نماید. | ||
در فصلی دیگر عنوان مولانا سجاده به دوش حسامالدین به واقع امر مهیبی است که نشان از عظمت و بزرگی و شوکت حسام دارد. چنانکه صاحب [[مناقب العارفین]] آن را اینگونه روایت میکند: در ضمن همین حکایت آمده بود که مولانا سجّادهی حسامالدین را گرفته و بر دوش میکشید تا به خانقاه ضیاء رسیدند و دستور گستردن آن را خود صادر نمود و این نکتهی مهمیاست در شناختن حسامالدین. کسی که مولانا سجادهی ارشادی و شیخیِ او را به دوش بکشد قهراً فرد خاص و بزرگی است که کمتر میتوان مانند او را پیدا کرد. امّا این تنها حکایت از این بابت نیست خوشبختانه افلاکی موردی دیگر را هم برای تثبیت این مطلب آورده است که: روزی حضرت مولانا خدمتگاری را دید که به عشق تمام زنبیلی بر دوش گرفته به خانهی حضرت چلبی حوایج میکشید؛ فرمود که کاشکی به جای تو من بودمیو تو من بودی تا بدین عنایتِ خدمتگاری مخصوص گشتمیو در حال فرجیِ مبارک را بر او پوشانیده عذرها بخواست تا بدانی که خدمتگارانِ اولیاء را چه خدمتها میباید کردن و عزّت اولیاء خود از مضیقِ احصا و حدّ آنها بیرون است<ref>متن، ص 90</ref>. | در فصلی دیگر عنوان مولانا سجاده به دوش حسامالدین به واقع امر مهیبی است که نشان از عظمت و بزرگی و شوکت حسام دارد. چنانکه صاحب [[مناقب العارفين|مناقب العارفین]] آن را اینگونه روایت میکند: در ضمن همین حکایت آمده بود که مولانا سجّادهی حسامالدین را گرفته و بر دوش میکشید تا به خانقاه ضیاء رسیدند و دستور گستردن آن را خود صادر نمود و این نکتهی مهمیاست در شناختن حسامالدین. کسی که مولانا سجادهی ارشادی و شیخیِ او را به دوش بکشد قهراً فرد خاص و بزرگی است که کمتر میتوان مانند او را پیدا کرد. امّا این تنها حکایت از این بابت نیست خوشبختانه افلاکی موردی دیگر را هم برای تثبیت این مطلب آورده است که: روزی حضرت مولانا خدمتگاری را دید که به عشق تمام زنبیلی بر دوش گرفته به خانهی حضرت چلبی حوایج میکشید؛ فرمود که کاشکی به جای تو من بودمیو تو من بودی تا بدین عنایتِ خدمتگاری مخصوص گشتمیو در حال فرجیِ مبارک را بر او پوشانیده عذرها بخواست تا بدانی که خدمتگارانِ اولیاء را چه خدمتها میباید کردن و عزّت اولیاء خود از مضیقِ احصا و حدّ آنها بیرون است<ref>متن، ص 90</ref>. | ||
نویسنده در جایی دیگر مینویسد: صفات و القابی که مولانا به حسامالدین میدهد به مانند، ضیاءالحق، ضیای ذوالجلال، مخدوم و شه، نشان از اعتقاد و باور مولانا به خلوص، ایمان، باور، علم و صبر و تحمّل حسامالدین است اینکه با وجود او به وجد میآید و در گنجینهی اسرار را میگشاید، اینکه هرچه که او طلب کند به آن بها میدهد، اینکه به خاطر او و به طلب او مثنوی را آغاز میکند و به اصرار او مثنوی را ادامه میدهد، اینکه همهی امور مالی خانقاه و حتّی بیت خود را در بست در اختیار او قرار میدهد نشان از اعتماد و علاقهی شدید مولانا به اوست و چنان مینماید که هیچکس را مولانا تا این حدّ باور نداشته و به هیچکس اینگونه علاقه و ارادت نشان نداده است. کافی است که آغاز و فاتحهی دفترهای ششگانهی مثنوی را ملاحظه کنیم تا بدین امر وقوفِ تام یابیم. تعریف و مدحی که مولانا در ابتدای این دفاتر میآورد نشان از آن دارد که حسام را یک ولی خـدا میداند و با وجود او، سخن او، و نگاه او محظوظ میشود. حضور حسام اسباب شور و شعف مولانا را پدیدار میسازد و گویی آرامش و قرار مولانا و نیز حرکت و تلاش او به واسطهی اوست و بس! <ref>متن، ص 93</ref>. | نویسنده در جایی دیگر مینویسد: صفات و القابی که مولانا به حسامالدین میدهد به مانند، ضیاءالحق، ضیای ذوالجلال، مخدوم و شه، نشان از اعتقاد و باور مولانا به خلوص، ایمان، باور، علم و صبر و تحمّل حسامالدین است اینکه با وجود او به وجد میآید و در گنجینهی اسرار را میگشاید، اینکه هرچه که او طلب کند به آن بها میدهد، اینکه به خاطر او و به طلب او مثنوی را آغاز میکند و به اصرار او مثنوی را ادامه میدهد، اینکه همهی امور مالی خانقاه و حتّی بیت خود را در بست در اختیار او قرار میدهد نشان از اعتماد و علاقهی شدید مولانا به اوست و چنان مینماید که هیچکس را مولانا تا این حدّ باور نداشته و به هیچکس اینگونه علاقه و ارادت نشان نداده است. کافی است که آغاز و فاتحهی دفترهای ششگانهی مثنوی را ملاحظه کنیم تا بدین امر وقوفِ تام یابیم. تعریف و مدحی که مولانا در ابتدای این دفاتر میآورد نشان از آن دارد که حسام را یک ولی خـدا میداند و با وجود او، سخن او، و نگاه او محظوظ میشود. حضور حسام اسباب شور و شعف مولانا را پدیدار میسازد و گویی آرامش و قرار مولانا و نیز حرکت و تلاش او به واسطهی اوست و بس! <ref>متن، ص 93</ref>. | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
حسامالدین خالق مثنوی معنوی ، تألیف [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] | |||
کتاب در یک جلد با مقدّمهای مختصر به زبان فارسی است و دارای 208 صفحه است. کتاب حاضر در قطع رقعی و با جلد نرم و کاغذ مرغوب منتشر شده. در آغاز، فهرست مطالب به طور کامل درج شده و در انتهای اثر هم فهرست جامعی از منابع و مأخذ و همینطور نمایهیکامل دیده میشود. در انتها هم برخی از آثار انتشارات و نوشتههای استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] چاشنی شده است. | کتاب در یک جلد با مقدّمهای مختصر به زبان فارسی است و دارای 208 صفحه است. کتاب حاضر در قطع رقعی و با جلد نرم و کاغذ مرغوب منتشر شده. در آغاز، فهرست مطالب به طور کامل درج شده و در انتهای اثر هم فهرست جامعی از منابع و مأخذ و همینطور نمایهیکامل دیده میشود. در انتها هم برخی از آثار انتشارات و نوشتههای استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] چاشنی شده است. |
ویرایش