۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'>
[[پرونده:NUR00740.jpg|بندانگشتی» ایجاد کرد.) |
جز (جایگزینی متن - 'ابن سينا' به 'ابن سينا') |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
با توجه به اين نص محكم در الملل و النحل مىتوانيم درباره مقدمات نيز به گونهاى ديگر اظهار نظر كنيم و بگوييم مقدمهاى كه در آن از نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر نام برده شده مقدمه دوم شهرستانى بوده كه در زمان صدارت نصير الدين محمود به مقدمه اصلى ملل و نحل افزوده است و مقدمه اصلى و اولى كتاب،همين مقدمهاى است كه در اول ملل و نحل چاپ قم و به تصحيح بدران وجود دارد. | با توجه به اين نص محكم در الملل و النحل مىتوانيم درباره مقدمات نيز به گونهاى ديگر اظهار نظر كنيم و بگوييم مقدمهاى كه در آن از نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر نام برده شده مقدمه دوم شهرستانى بوده كه در زمان صدارت نصير الدين محمود به مقدمه اصلى ملل و نحل افزوده است و مقدمه اصلى و اولى كتاب،همين مقدمهاى است كه در اول ملل و نحل چاپ قم و به تصحيح بدران وجود دارد. | ||
2.مصارع الفلاسفه:مقدمه اين كتاب نشانگر آن است كه شهرستانى اين اثر را پس از«الملل و النحل»نوشته است.ديدگاههاى نويسنده اين كتاب را خواجه نصير الدين در اثر گران سنگ خويش«مصارع المصارع»جمعآورى كرده و در دفاع از ابن سينا آنها را نقد مىكند. | 2.مصارع الفلاسفه:مقدمه اين كتاب نشانگر آن است كه شهرستانى اين اثر را پس از«الملل و النحل»نوشته است.ديدگاههاى نويسنده اين كتاب را خواجه نصير الدين در اثر گران سنگ خويش«مصارع المصارع»جمعآورى كرده و در دفاع از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] آنها را نقد مىكند. | ||
3.نهاية الاقدام فى علم الكلام:از اين كتاب مىتوان به عنوان تتمه«الملل و النحل»نام برد. | 3.نهاية الاقدام فى علم الكلام:از اين كتاب مىتوان به عنوان تتمه«الملل و النحل»نام برد. | ||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
خواجه نصير الدين طوسى نيز كه ساليان سال در دژهاى باطنيان به خصوص قلعه الموت زيسته و تأليفاتى درباره انديشهها و اعتقادات آنها سامان داده است و به خوبى انديشمندان ايشان را مىشناخته است شهرستانى را در شمار باطنيان مىآورد. | خواجه نصير الدين طوسى نيز كه ساليان سال در دژهاى باطنيان به خصوص قلعه الموت زيسته و تأليفاتى درباره انديشهها و اعتقادات آنها سامان داده است و به خوبى انديشمندان ايشان را مىشناخته است شهرستانى را در شمار باطنيان مىآورد. | ||
و گويا به همين جهت،خواجه نصير در كتاب گران سنگ خويش«مصارع المصارع»كه با هدف نقد كتاب«مصارع الفلاسفه»شهرستانى نوشته است برخورد بسيار تند و غير قابل انتظارى با شهرستانى مىكند؛وى را سارق ديدگاههاى فلاسفه و ابن سينا مىخواند، نظريات او را به سخنان واعظان تشبيه مىكند، بارها او را بى سواد و خطبه خوان معرفى مىكند. | و گويا به همين جهت،خواجه نصير در كتاب گران سنگ خويش«مصارع المصارع»كه با هدف نقد كتاب«مصارع الفلاسفه»شهرستانى نوشته است برخورد بسيار تند و غير قابل انتظارى با شهرستانى مىكند؛وى را سارق ديدگاههاى فلاسفه و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] مىخواند، نظريات او را به سخنان واعظان تشبيه مىكند، بارها او را بى سواد و خطبه خوان معرفى مىكند. | ||
در خور توجه آن كه بيشتر تراجمى كه درباره شهرستانى رسيده و گوشههايى از زندگى وى را روشن ساخته از ابو سعيد عبد الكريم بن محمد سمعانى(م 562 ه.ق)، ابو الحسن بيهقى(م 565 ه.ق)و خوارزمى صاحب تاريخ خوارزم است و هيچ يك از اين افراد،شهرستانى را اشعرى و پيرو فقه شافعى معرفى نمىكنند. | در خور توجه آن كه بيشتر تراجمى كه درباره شهرستانى رسيده و گوشههايى از زندگى وى را روشن ساخته از ابو سعيد عبد الكريم بن محمد سمعانى(م 562 ه.ق)، ابو الحسن بيهقى(م 565 ه.ق)و خوارزمى صاحب تاريخ خوارزم است و هيچ يك از اين افراد،شهرستانى را اشعرى و پيرو فقه شافعى معرفى نمىكنند. | ||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان كه در تراجم آمده است در سال 512 ه.ق از دنيا رفته است. بنابر اين محمد شهرستانى در حدود 35 سالگى يعنى پيش از وفات انصارى به باطنيان وابستگى داشته و مانند آنان تفسير بهينه آيات قرآن را مخصوص عترت پيامبر مىدانسته،ولى به جهت تقيد و مشكلاتى كه فراروى او بوده است نتوانسته نظريات خود را تا سال 538 كه شروع به نوشتن تفسير كرد ابراز كند. | و سلمان بن ناصر بن عمران انصارى چنان كه در تراجم آمده است در سال 512 ه.ق از دنيا رفته است. بنابر اين محمد شهرستانى در حدود 35 سالگى يعنى پيش از وفات انصارى به باطنيان وابستگى داشته و مانند آنان تفسير بهينه آيات قرآن را مخصوص عترت پيامبر مىدانسته،ولى به جهت تقيد و مشكلاتى كه فراروى او بوده است نتوانسته نظريات خود را تا سال 538 كه شروع به نوشتن تفسير كرد ابراز كند. | ||
نمونه دوم: شهرستانى مهمترين اثر خود يعنى«الملل و النحل»را كه برخى مىگويند در سال 521 ه.ق به هنگام وزارت نصير الدين محمود نوشته است و همچنين كتاب«مصارع الفلاسفه»را كه نقد ديدگاههاى ابن سينا در الهيات شفا،نجات و اشارات است،به سيد مجد الدين ابو القاسم على بن جعفر الموسوى نقيب ترمذ و از نزديكان سلطان سنجر تقديم داشته و هدف خود را از نوشتن«الملل و النحل»،خدمت به نقيب ترمذ خوانده است. و اين دو تن يعنى نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر و نقيب ترمذ و يا دست كم نقيب ترمذ از نفوذىهاى اسماعيليان به دربار حاكمان سنى هستند-زيرا چنان كه ابن تيميه و برخى مىگويند،شهرستانى كتاب ملل و نحل را به يك فرد باطنى تقديم داشته است-و همانها بودند كه پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى كردند و مقدمات رسيدن وى را به مقام نيابت ديوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانيدند.و بعيد نيست كه دسيسهاى را كه تاريخ نويسان سبب زندانى شدن نصير الدين محمود و سيد مجد الدين ابو القاسم على بن جعفر الموسوى مىدانند همان تمايل اين دو نفر به باطنيان باشد. | نمونه دوم: شهرستانى مهمترين اثر خود يعنى«الملل و النحل»را كه برخى مىگويند در سال 521 ه.ق به هنگام وزارت نصير الدين محمود نوشته است و همچنين كتاب«مصارع الفلاسفه»را كه نقد ديدگاههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] در الهيات شفا،نجات و اشارات است،به سيد مجد الدين ابو القاسم على بن جعفر الموسوى نقيب ترمذ و از نزديكان سلطان سنجر تقديم داشته و هدف خود را از نوشتن«الملل و النحل»،خدمت به نقيب ترمذ خوانده است. و اين دو تن يعنى نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر و نقيب ترمذ و يا دست كم نقيب ترمذ از نفوذىهاى اسماعيليان به دربار حاكمان سنى هستند-زيرا چنان كه ابن تيميه و برخى مىگويند،شهرستانى كتاب ملل و نحل را به يك فرد باطنى تقديم داشته است-و همانها بودند كه پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى كردند و مقدمات رسيدن وى را به مقام نيابت ديوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانيدند.و بعيد نيست كه دسيسهاى را كه تاريخ نويسان سبب زندانى شدن نصير الدين محمود و سيد مجد الدين ابو القاسم على بن جعفر الموسوى مىدانند همان تمايل اين دو نفر به باطنيان باشد. | ||
افزون بر اين به نظر مىرسد شهرستانى با نوشتن كتاب«مصارع الفلاسفه»و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفتهاند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات ابو على سينا بنويسد،قصد انتقام از ابو على سينا را داشته،چه اينكه ابن سينا بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربهاى سهمگين بر باطنيان فرود آورد. | افزون بر اين به نظر مىرسد شهرستانى با نوشتن كتاب«مصارع الفلاسفه»و تاج المعالى نقيب ترمذ كه گفتهاند از شهرستانى خواست كتابى در رد نظريات ابو على سينا بنويسد،قصد انتقام از ابو على سينا را داشته،چه اينكه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بر خلاف عمو و پدرش كه گرايش اسماعيلى داشتند به اسماعيليان نپيوست و با اين كار ضربهاى سهمگين بر باطنيان فرود آورد. | ||
در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلايل و شواهد روشن كننده گرايش مذهبى شهرستانى به وفور يافت مىشود،اما اين نشانهها در آن نوشتهها و گفتههايى كه در دربار سلطان سنجر و يا به درخواست نزديكان سلطان نوشته شده،بسيار كمرنگتر از آثارى است كه شهرستانى به شكل سخنرانى و تفسير،بدون رعايت خواسته حكومت سامان داده است.دلايل و قراينى كه در تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»و «مجلس خوارزم»وجود دارد،به هيچ روى قابل مقايسه با«الملل و النحل»و «مصارع الفلاسفه»و«نهاية الاقدام»نيست.در جاى جاى تفسير«مفاتيح»،شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقهاى خويش را نشان مىدهد و نظر خود را آشكارا ابراز مى دارد. | در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلايل و شواهد روشن كننده گرايش مذهبى شهرستانى به وفور يافت مىشود،اما اين نشانهها در آن نوشتهها و گفتههايى كه در دربار سلطان سنجر و يا به درخواست نزديكان سلطان نوشته شده،بسيار كمرنگتر از آثارى است كه شهرستانى به شكل سخنرانى و تفسير،بدون رعايت خواسته حكومت سامان داده است.دلايل و قراينى كه در تفسير«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»و «مجلس خوارزم»وجود دارد،به هيچ روى قابل مقايسه با«الملل و النحل»و «مصارع الفلاسفه»و«نهاية الاقدام»نيست.در جاى جاى تفسير«مفاتيح»،شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقهاى خويش را نشان مىدهد و نظر خود را آشكارا ابراز مى دارد. | ||
خط ۲۶۴: | خط ۲۶۴: | ||
مصطفى غالب،محقق برجسته اسماعيلى،در مقدمه«راحة العقل»درباره اعتقادات اسماعيليه در بحث خداشناسى مىنويسد: «و مذهب الاسماعيلية فى توحيدهم أنّ الله سبحانه و تعالى منزّه عن الصفات و الاسماء،لا شريك له و انه تعالى ليس ايسا و ليس ليسا،و هو ليس من جنس العقول حتى تدركه العقول،و ليس بجسم حتى يراه البصر،و لا يحلّ فى جسد،و انه تعالى لا يعرب عنه بلفظ قول و لا بعقد ضمير،و انه سبحانه و تعالى أبدع من ذاته العقل الكلى او الموجود الاول او المبدع الاول و جعله علة للموجودات العلوية و السلفية،لانه عين الابداع و عين المبدع من ناحية و عين الوحدة من ناحية اخرى.» | مصطفى غالب،محقق برجسته اسماعيلى،در مقدمه«راحة العقل»درباره اعتقادات اسماعيليه در بحث خداشناسى مىنويسد: «و مذهب الاسماعيلية فى توحيدهم أنّ الله سبحانه و تعالى منزّه عن الصفات و الاسماء،لا شريك له و انه تعالى ليس ايسا و ليس ليسا،و هو ليس من جنس العقول حتى تدركه العقول،و ليس بجسم حتى يراه البصر،و لا يحلّ فى جسد،و انه تعالى لا يعرب عنه بلفظ قول و لا بعقد ضمير،و انه سبحانه و تعالى أبدع من ذاته العقل الكلى او الموجود الاول او المبدع الاول و جعله علة للموجودات العلوية و السلفية،لانه عين الابداع و عين المبدع من ناحية و عين الوحدة من ناحية اخرى.» | ||
اين باور،در نوشتههاى شهرستانى به روشنى ديده مىشود،او در تلاش براى نقد انديشههاى ابن سينا از اين باور باطنيان سود مىبرد: | اين باور،در نوشتههاى شهرستانى به روشنى ديده مىشود،او در تلاش براى نقد انديشههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] از اين باور باطنيان سود مىبرد: | ||
«و قد قال بعض الحكماء،الغناء الاكبر لمن له الخلق و الأمر جلّ ربنا و تعالى من ان يوصف بالتمام فضلا عن ان يوصف بالنقص،فهو متمّم كلّ تام و مكمّل كلّ ناقص،فان عنى بالتمامية ان المتمم لكل تامّ فهو صحيح،لكنّه يجب ان يطرد هذه القضية فى كلّ صفة حتى فى الوجود،فيقول هو موجود بمعنى انه موجد كل موجود،و واجب الوجود بمعنى أنّه موجب كل وجود،و عالم بمعنى أنّه معلم كل عالم،و قادر بمعنى أنّه مقدر كل قادر،و ليس ذلك منهاج الرجل،و لو كان ذلك مذهبه لما قضى بعموم الوجود و شموله،و حكم بأنّ الوجود من الاسماء المشتركه المحضة كما بيّناه قبل.» | «و قد قال بعض الحكماء،الغناء الاكبر لمن له الخلق و الأمر جلّ ربنا و تعالى من ان يوصف بالتمام فضلا عن ان يوصف بالنقص،فهو متمّم كلّ تام و مكمّل كلّ ناقص،فان عنى بالتمامية ان المتمم لكل تامّ فهو صحيح،لكنّه يجب ان يطرد هذه القضية فى كلّ صفة حتى فى الوجود،فيقول هو موجود بمعنى انه موجد كل موجود،و واجب الوجود بمعنى أنّه موجب كل وجود،و عالم بمعنى أنّه معلم كل عالم،و قادر بمعنى أنّه مقدر كل قادر،و ليس ذلك منهاج الرجل،و لو كان ذلك مذهبه لما قضى بعموم الوجود و شموله،و حكم بأنّ الوجود من الاسماء المشتركه المحضة كما بيّناه قبل.» | ||
خط ۲۷۰: | خط ۲۷۰: | ||
خواجه نصير الدين طوسى ناقد شهرستانى نيز درباره مشابهت ديدگاههاى شهرستانى با اسماعيليه-كه تعليميه نيز خوانده مىشوند-و ردّ آن مىنويسد: «اقول:الذى وصفه هو مذهب التعليمييّن،فإنّهم يقولون:انه تعالى ليس بموجود و لا معدوم بل هو مبدأ الوجود و العدم،و هكذا فى كلّ متقابلين و مترتّبين فانه متعال عنهما بل هو حاكمهما.» | خواجه نصير الدين طوسى ناقد شهرستانى نيز درباره مشابهت ديدگاههاى شهرستانى با اسماعيليه-كه تعليميه نيز خوانده مىشوند-و ردّ آن مىنويسد: «اقول:الذى وصفه هو مذهب التعليمييّن،فإنّهم يقولون:انه تعالى ليس بموجود و لا معدوم بل هو مبدأ الوجود و العدم،و هكذا فى كلّ متقابلين و مترتّبين فانه متعال عنهما بل هو حاكمهما.» | ||
هر چند در اينجا خواجه نصير به صراحت شهرستانى را از اسماعيليان نمىشمارد و تنها ادعا مىكند كه آنچه شهرستانى آورده ديدگاه تعليميان است،اما در بحث حدوث عالم وقتى مقدمه شهرستانى بر رد ابن سينا را بيان مىكند،مىنويسد: «هذا نقل المذاهب و الذى قاله مذهب جماعة من المسلمين من القول بقدم الكلمات و الحروف.و الذين يقولون بقدم الكلمات من الاصوات و الحروف، طائفة ينكرون البحث و الكلام من العقليات و يقتصرون على النقليات،كاصحاب احمد بن حنبل و غيره من الذاهبين مذهب السلف و يعدّون تلك الاصوات و الحروف من صفات قديمة لله تعالى،ليس يقولون بقدم العالم و لا بقدم شيئ منها. و اما الذين يقولون بقدم كلمات و حروف غير هذه المؤلفة من الاصوات و الحروف بل يثبتون واسطة بين الخالق و الخلق فسمّوه بالكلمة،و ربما تتعدّد بحسب الاشخاص فتكون كلمات،فمنهم الباطنية و يميل اليهم المصنف.» | هر چند در اينجا خواجه نصير به صراحت شهرستانى را از اسماعيليان نمىشمارد و تنها ادعا مىكند كه آنچه شهرستانى آورده ديدگاه تعليميان است،اما در بحث حدوث عالم وقتى مقدمه شهرستانى بر رد [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] را بيان مىكند،مىنويسد: «هذا نقل المذاهب و الذى قاله مذهب جماعة من المسلمين من القول بقدم الكلمات و الحروف.و الذين يقولون بقدم الكلمات من الاصوات و الحروف، طائفة ينكرون البحث و الكلام من العقليات و يقتصرون على النقليات،كاصحاب احمد بن حنبل و غيره من الذاهبين مذهب السلف و يعدّون تلك الاصوات و الحروف من صفات قديمة لله تعالى،ليس يقولون بقدم العالم و لا بقدم شيئ منها. و اما الذين يقولون بقدم كلمات و حروف غير هذه المؤلفة من الاصوات و الحروف بل يثبتون واسطة بين الخالق و الخلق فسمّوه بالكلمة،و ربما تتعدّد بحسب الاشخاص فتكون كلمات،فمنهم الباطنية و يميل اليهم المصنف.» | ||
خواجه نصير با اين عبارات نخواسته ديدگاه شهرستانى و ردّ او را به عنوان انديشه باطنيان مطرح كند،اما به صراحت و روشنى او را از پيروان باطنيه مىخواند و در ضمن يكى از ديدگاههاى آنها را درباره كلام الهى نمايان مىكند. | خواجه نصير با اين عبارات نخواسته ديدگاه شهرستانى و ردّ او را به عنوان انديشه باطنيان مطرح كند،اما به صراحت و روشنى او را از پيروان باطنيه مىخواند و در ضمن يكى از ديدگاههاى آنها را درباره كلام الهى نمايان مىكند. |
ویرایش